" نه به جمهوری اسلامی" محتوائی مبهم درفرمی فاخرانه
درباره این مدعا که "این صدای مردمی است که عزم جزم کردهاند تا بساط جمهوری اسلامی، این مانع اصلی دستیابی به آزادی، رفاه، دموکراسی، پیشرفت و حقوق بشر را برچینند." اولین سوال این است که دوستان با چه شواهدی مدعی هستند که به نمایندگی ازمردم ایران سخن می گویند؟ اگرچه بخش عمده جامعه ما به شدت با جمهوری اسلامی مخالفند. آیا نظرسنجی ای درسطح کلان صورت گرفته است ودران ضمن ابرازانزجارمردم ازحکومت، نمایندگی مبارزات مردمی به این چند صد نفرواگذار شده است؟
دوم اینکه امضا کنندگان چگونه به این نتیجه نائل شده اند که مردم ایران عزم خود را برای برچیدن جمهوری اسلامی جزم کرده اند؟ بدون تردید قاطبه ملت حکومت ولایت فقیه را نمی خواهند اما این صرفأ یک نظریا نیت هست وباعزم یا اراده فرسنگ ها فاصله و فرق دارد. بویژه وقتی به این نکته توجه کنیم که اکثریت امضا کنندگان این بیانیه درخارج ازکشور زندگی می کنند و بنابراین مصون ازدغدغه دشنام ، دشنه و درفش حکومت هستند. به بیان دیگربرای برچیدن بساط نظام،عموم مردم هستند که باید آن چنان عزمی داشته باشند که دربرابراختناق وآدم کشی جمهوری اسلامی بایستند.
سومین نکته دربیانیه فوق این است که گسترش کارزار"نه به جمهوری اسلامی" به منظورهمسویی وهمگرایی بیشتر مبارزات آزادیخواهانه وعدالتجویانه مردم ایران صورت می گیرد. بدون تردید همگرائی یا همبستگی درمقایسه با وحدت عامل ارزشمند وحیاتی می باشد، اما کافی نیست، درست است که تنظیم کنندگان متن عامدانه ازکلمه همگرایی به جای اتحاد استفاده کرده اند تا هماهنگی جبهه های مخالف جمهوری اسلامی به حداکث برسد وبارایدئولوزیک اتحاد برکسی تحمیل نشود، اما تنها با شعاربراندازی که صرفأ امری سلبی است نمی توان به همگرایی رسید، مادامیکه برنامه ای دربعد ایجابی مبارزه با نظام وبه عبارت دیگریک آلترناتیو شفاف وجود ندارد. به ویژه آنکه مردم ما دیگرهرگز برآن نیستند برای نیستی کسانی بها بدهند که هستی جانشینان آنان شفاف نیست، انقلاب 57 به همین دلیل تجربه تلخی بود که تکرارآن ترسناک است.
آیا "نه به جمهوری اسلامی" درتقابل با تجزیه وسوریهای شدن ایران است؟
عده ای براین باورند که صدور بیانیه ای ازاین دست پاسخی به استمرارطلبی اصلاح طلبانه وامکان سوریهای شدن ایران است. اگرچه این سبک همگرایی می تواند احتمال چنین خطری را برای کشوربزداید اما اصلا کافی نیست. دلیلش هم دوعامل هست، نخست یک برنامه تا مادامی که صرفأ نقش سلبی ایفا می کند نه تنها مخاطره تجزیه طلبی را تخفیف نمی دهد بلکه گاهأ می تواند محرکش باشد. دوم اینکه همگرایی جناح های متنوع اپوزیسیون باید ازشعاربه عمل تبدیل شود و این میسرنخواهد شد مگرمخالفین جمهوری اسلامی به این حد رشد فکری رسیده باشند که ازهمین اکنون سهم خواه فردای حکومت بعد ازنظام فعلی نشوند، بلکه هرگونه نقش احتمالی خود را درآینده به رای مردم موکول نمایند.
به عبارت دیگرصرف قرارگرفتن درزیرچتریک طرح لزوما به معنای تحقق یک نه متکثرنیست. این همگرایی حداقلی درنوع خود پسندیده هست اما متضمن پیشگیری ازهرج ومرج ناشی ازسقوط جمهوری اسلامی نخواهد بود. بدیهی است برای انجام هرحرکتی خطرناشی ازآن باید با مخاطره ناشی ازتداوم نظام ولایت فقیه مقایسه شود تا انارشیسم و استبداد مجددی چون جمهوری اسلامی که بخش عمده آن نتیجه فقدان برنامه ایجابی درفردای سرنگون کردن رژیم پهلوی بود،تکرارنشود.
ازطرفی "نه به جمهوری اسلامی" درمقطع حساس فعلی یک "نه انتخاباتی" برای دوره بعدی ریاست جمهوری است، بویژه وقتی بیم آن می رود که با قرارگرفتن قوه مجریه دردست نظامیان، اصولگرایی ازقوه قضائیه و مقننه به ستون اجرایی کشورنیزتسری یافته، استبداد یکپارچه ای شکل بگیرد.ازاین جنبه بیانیه اخیرکه درآن امضای شاهزاده رضا پهلوی درکناراسامی عده ای ازشخصیت های سیاسی جمهوری خواه دیده می شود، نقشی مثبت و تعیین کننده خواهد داشت.
فروپاشی یا فروپاشاندن جمهوری اسلامی؟
تمامیت خواهی و خشونت بی منتهای حکومت ولایت فقیه، عاملی است که آن را درسراشیبی سقوط قرارداده است، مهم ترین شاهد آن اعتراضات توده ها وشورش های خیابانی متناوب می باشد که برغم قدرت سرکوبگرنظام همواره دارای پتانسیل تکراراست. البته احتمال فروپاشی خودبخودی دیکتاتوری جمهوری اسلامی بدان معنا نیست که ازاقدام های فروپاشانه پرهیزنمود، چراکه فرقی بنیادی است بین خودفروپاشی و فروپاشاندن ازسوی مردم. درصورت سقوط خودبخودی یک نظام توتالیترمانند آنچه که درایران شاهد آن هستیم، هرج ومرج گزینه غیرقابل اجتنابی است و دخالت خارجی وتجزیه کشورازعواقب بسیارخطرناک آن، چراکه دراین مدل ازاضمحلال اساسأ طرحی وجود ندارد تا نجات بخش مردم باشد. اگرچه فروپاشاندن یک نظام بدست مخالفان ان با فروپاشی فرقی بنبادی دارد، اما تا مادامیکه اپوزیسیون عامل فروپاشی فاقد برنامه منسجم وبه عبارت دیگرطرح ایجابی باشد، تنها واژه ها فرق می کند وفروپاشانی چیزی جزفروپاشی نیست و درنتیجه عواقب یکسان خواهد بود.
باید دید برنامه هایی چون کارزار"نه به جمهوری اسلامی" واجد چه درجه ای ازانسجام وایجاب هستند تا با ماندن ودرجازدن درگام سلبی خود، منجربه آن سنخ ازفروپاشی نشوند که پیامدهای آن چیزی جزخودفروپاشی نظام نخواهد بود.
تنها با تکیه برشعاروادعای همگرایی نمی توان عزم مردم را برای نه به حکومت ایران جزم نمود، به انگیزه های بزرگی نیازداریم تا یک ملت را قانع نماییم که خواست خود را به اراده عملی تبدیل کرده، قیمت وحتی خونبهای تغییررا بپردازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر