۱۳۹۹ اسفند ۱۳, چهارشنبه

.

                                     ما و معضل "قانون اساسی"

حسن یوسفی اشکوری

÷

پیرو فراخوان دوستانه و شخصی از جمیع کسانیکه در صلاحیت اظهار نظرشان در راستای قانون اساسی، تردید ندارم ، در خواست کرده ام  که جهت  یک هماهنگی درنوع دیدگاه نسبت به قانون اساسی مطلبی بنویسند ، تا جنبه های اشتراک وتفاوت ها ، بتواند بصورت یک مجموعه از اراء ودیدگاه ها ، مورد مطالعه علاقمندان قرار بگیرد. هرچند که چنین  فراخوانی هرگز به معنای تنظیم قانون اساسی نبوده و  نیست ،اما  بسیاری ازدوستان از جمله آقایان پرویزدستمالچی و حسن یوسفی اشکوری ، کمابیش چنین برداشتی را کرده بودند، که البته آقای دستمالچی با ارسال مطلب خود تحت عنوان " معمای قانون اساسی" به درخواست من پاسخ دادند که دسترسی به آن در وب سایت به آسانی میسر است . مجددآ لازم است یاد آورشوم که چنین تلاشی هرگز در راستای تدوین یک قانون اساسی نیست .
دراینجا ، پاسخ بسیار ارزنده جناب اشکوری که پیشاپیش  اعلام می دارم که با بسیاری از ارزیابی های ایشان موافق هستم را ، منتشر می نمایم.

عبدالحمید وحیدی

با سلام به شما جناب وحیدی گرامی

امیدوارم در این زمانه ناخوش در سلامت باشید

در باب پرسشی که فرموده اید شرحی کوتاه تقدیم می کنم. 

به گمانم در حال حاضر تشکیل جمعی و جماعتی پیرامون قانون اساسی آینده فرضی چندان موجه نیست. چرا که قانون اساسی، که سند حقوقی یک ملت و میثاقی بین رژیم حاکم و ملت است، در زمانی معین تهیه و تنظیم می شود. قانون اساسی مقاله و انشای فردی و حتی گروهی نیست که تهیه شود و بعد در هر زمان قابل استفاده و انتشار باشد. دهها زمینه و عامل زمانی – مکانی در اصول کلی و عام قانون و تنظیم فصول و اصول آن و حتی ادبیات به کار رفته در انشای قانون مؤثرند. شما که حقوقدان هستید بی تردید بهتر از من و مانند من از این امور اطلاع دارید. از این رو نمی توان برای آینده مفروض و چه بسا موهوم قانون اساسی نوشت. 

نگاهی به قانون اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی مؤید این نظر است. در مشروطیت پس از پیروزی، بار اول با شتاب و به طور موقت قانونی در 51 اصل نوشتند و به امضای پادشاه در حال مرگ (مظفرالدین شاه) رساندند و پس از آن در فراغت خاطر بیشتر متمم را نوشتند که در واقع قانون اساسی واقعی همان بود. در انقلاب ایران نیز اندکی پیش از پیروزی و بیشتر پس از پیروزی متنی تهیه شد و ماهها پس از رفراندوم و تأسیس عملی رژیم جدید تصویب شد. می دانید که از سال 48 به بعد آقای خمینی رسما رژیم سلطنتی و نه حتی رژیم پهلوی را خلاف اسلام و نامشروع اعلام کرد ولی تا اواخر کوچکترین اقدامی برای قانون اساسی جدید نکرد. پس از خروج شاه از کشور در 26 دی ماه 57، زمانی که خمینی میدان را خالی دید و مانع مفقود و مقتضی موجود شد، به چند تن از نزدیکانش در پاریس سفارش کرد متنی برای قانون اساسی آینده تهیه کنند تا پس از ورود به کشور دستشان خالی نباشد. تازه همان متن کذایی نیز در طول شش ماه چند بار دچار تغییر اساسی شد.

آنچه گفته شد یک قاعده است. اما در اینجا پرسش اساسی این است که در حال حاضر (مثلا 1399-1400) زمان مناسبی برای تهیه و تدوین قانون اساسی جدید برای رژیم جدید است؟ ظاهرا کسانی که دنبال قانون اساسی جدید هستند، رژیم حاکم را در مسیر فروپاشی می بینند و زوال آن قطعی و حتی قریب الوقوع می دانند و از این رو عده ای برای تدوین قانون اساسی جدید مسابقه گذاشته اند و حتی ادعا می شود که زنده یاد محمدرضا شجریان نیز متنی به عنوان قانون اساسی فراهم آورده و در جایی به امانت نهاده است. اما من چنین فکر نمی کنم و بر این گمانم که، به رغم عدم رضایت و حتی خشم به حق مردم و زوال تدریجی مشروعیت نظام حاکم، هنوز فرض فروپاشی رژیم حتی در میان مدت (مثلا پنج ساله) معقول نیست (البته این که چرا چنین فکر می کنم خارج از موضوع است و ربطی هم به اصل موضوع در این نوشتار ندارد).

اگر این مقدمات درست باشد و مقبول، حرف من این است که تدوین متنی به عنوان قانون اساسی برای رژیم مفروض، نه ممکن است و نه مفید. قانون اساسی در شرایطی خاص و به مقتضای وضعیتی ویژه و در بستر زمینه های معین تدوین می شود. با این حال اگر نویسندگان و حقوقدانان و منتقدان و مخالفان ساختار حقوقی جمهوری اسلامی بتوانند از طریق گفتارها و نوشتارهای حقوقی و سیاسی اکثریت مردم ایران را قانع کنند که این قانون اساسی دارای تناقضات ساختاری است و در هر حال محتاج تغییرات اساسی (تغییراتی در حد تدوین قانون جدید) است، در روز موعود تنظیم و ادبیات آن در یک مجلس مؤسسان کار چندان دشواری نخواهد بود. هرچند در جزئیات و ادبیات آن می تواند اختلاف نظر وجود داشته باشد. از باب مثال اگر در آینده دور و نزدیک اکثریت مردم، که از قضا اغلب مذهبی و مسلمان اند، به این نتیجه رسیدند که نظام سیاسی باید دموکراتیک و ملتزم به اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد و رژیم مشروعیت خود را از مردم می گیرد و نه از خدا و دین و شریعت، مشکل اساسی از پیش پا برداشته شده است. این که در سال 57 چنان قانون اساسی متناقضی نوشته شد بدان دلیل بوده است که در آن زمان اکثریت قاطع دینداران و علمای مذهبی تصور دیگری داشتند و فکر می کردند می توان شریعت فقه محور و حتی اسلام مدینه قرن هفتم میلادی را در قالب «حکومت اسلامی» اجرایی کرد و حتی عموم نواندیشان مسلمان انقلابی می پنداشتند که می توان سنت را به گونه ای بازسازی و نوسازی کرد که از درون آن قوانین مدرن و سازگار با آزادی و عدالت به معنای کنونی آن استخراج کرد. اما تجربه مکرر تاریخی و از جمله تجربه شکست خورده جمهوری اسلامی حداقل به من و مانند من ثابت کرده است که چنین نیست. امروز چنان است که در یک طرف سنتگرایان مذهبی و فقهی از وضعیت جمهوری اسلامی راضی نیستند و می پندارند شریعت به کمال اجرا نمی شود و نواندیشان مدرن نیز ایراد دارند که وعده های اسلام مترقی و رهایی بخش دهه چهل و پنجاه نه تنها عملی نشده بلکه همه چیز وارونه شده است. به گمانم این روند بیداری و تجربه اندوزی ادامه خواهد یافت و در پایان آن (که نمی دانم کی خواهد بود)، زمینه های ذهنی و عینی لازم برای نظام تازه و حداقل قانون اساسی تازه فراهم خواهد شد. امیدوارم توانسته باشم مرادم را منتقل کرده باشم.

موفق باشید

11 اسفند 1399

حسن یوسفی اشکوری            


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر