مرد جوانی با سرمایه فرهنگی و تحصیلی اندک، متهم بزرگترین
فساد مالی در تاریخ کشور ما شده است. در رسانهها آمده است، اندوختهء این متهم فقط در یکی از کشورهای همسایه، حدود 25 میلیارد یورو، یعنی یکچهارم کل بودجه يك کشور
ثروتمند است. وقتی به پروندههای فساد در کشورهای مختلف جهان نگاه میکنیم، تقریبا
جایی نیست که فساد مالی با گردهمآمدن دو عنصر مختلف همراه نباشد؛ در حالیکه
عموما جای فرهنگ - هر فرهنگی- در پدیدهء فساد خالی است. عموماً فاسدترین افراد، بیفرهنگترین
آنها نیز هستند و فرهنگ تحصیلی، روزمره و خانوادگی در زندگی آنها جای چندانی
نداشته است.
نکه فرهنگ، حتی در لطیفترین و
زیباترین اشکال خود، یعنی در هنر و ادبیات و موسیقی، در آنچه بزرگترین دستاورد انسان در فرایند حیات
بوده است، با تجاری شدن لکهدار شود و نویسندگان برای ثروت و قدرت قلم
بزنند، هنرمندان براي مديران هنرنمایی کنند و موسیقی دانان و شاعران آنها را
ابدی کنند نیز تا جایی که حافظهء تاریخ یاری میکند، امری
رایج بوده است. از کاخهای یونان باستان تا دربارهای پادشاهان شرقی، از تالارهای
احزاب کمونیست شرقی تا نمایشهای بزرگ سیاستمداران فاسد غربی، این نمایش ها
هم در خاطر ما جای دارند و هم بر صفحهء همهء رسانهها و مطبوعات دائما
در حال تکرارند؛ از اینرو باز هم نه جای تعجبی در مشاهده آنها هست و نه
نیاز چندانی به تأمل در چرایی و چگونگی شان. اما اینکه بازی فسادِ فرهنگ و
فرهنگ ِ فساد، در دیالکتیک و چرخهای بهظاهر ناپایان، درغلتد- بصورتیکه نتوان تصویری برای پایاناش متصور شد- اینکه دیگر کمتر شاعری پیدا شود که برای دلش
شعری بگوید، اینکه دیگر نتوان تصویر پردازی یافت که بیتوجه به بازارها،
تصاویرش را بر پردههای نقاشی و سینما خلق کند، اینکه دیگر نتوان نویسندهای یافت
که نوشتن را همچون معشوقی جدایی ناپذیر از وجودش بداند، اینکه دیگر حتی
خوانندگانی نباشند، تماشاچیانی نباشند، مخاطبانی نباشند که صرفاً لذت مشارکت در خلق یک اثر را در چشمها و گوشها و
اندیشه خود، احساس کنند و همین برایشان لذتی خوشایند باشد... بیتوجه به جوایز و
امکان خرید و فروش و نمایش و خودنمایی و مبادلهای که میتوانند با آن
سود و زیان مشخص داشته باشند، اینکه ذهنهای حسابگر همه جا را فرابگیرند، مصیبتی
است که نباید از آن بهراحتی گذشت و آن را «متعارف» تلقی کرد.
فسادِ فرهنگ ممکن است در هر جامعهای در برهههای گوناگون دیده شود؛ چنانکه
هیچ کشوری امروز در جهان نیست که به جز نقاط تراکم فساد (آنجا که قدرت بیکنترل و
ثروت بادآورده با هم پیوند میخورند) در حوزههای فرهنگ و هنر و دانش شاهد
فساد نباشد. اما فرهنگ فساد پدیدهای بسیار حادتر است که باید از لحظهای که به هر
شکلی شاهد ظهور آن هستیم، به سختترین شکل به مبارزه با آن برخیزیم؛ در غیر این صورت،
نه تنها همهء ما، بلکه همهء دستاوردهای گذشتگان ما نابود خواهد شد. فرهنگ فساد
به معنای ساختارمند شدن فساد بهمثابه «پدیدهای متعارف» و از آن بدتر، ارزشیافتن
ساز و کارهای فساد برانگیزی بهمثابه نوعی «زیرکی و مهارت» در
جامعه است. خودنمایی و نوکیسِگی در جامعهء ما روز به روز در حال نهادینهتر شدن
و تبدیلشدن به ساختار ثابت فرهنگ فساد هستند. گمان میکنیم هر اندازه قوانین
بیشتر و سختگیرانه تری تصویب و آنها را با شدت بیشتری اجرا کنیم، میتوانیم
فساد و فرهنگ اش را به
عقب برانیم. اشتباه دقیقاً در اینجاست! خود فساد از
اینگونه حرکتها تغذیه میکند و قدرتمندتر میشود.
راه مبارزه واقعی با فساد، ایجاد چرخههای کنش؛ دقیقا خلاف جهت ثروت و قدرت
است. دوری از خودنماییها، بازکردن راه برای کالاییشدن زندگی، روابط انسانی، عواطف
و... همه از سازوکارهای اجتماعی برای مقابله با فساد است. درک این نکته که فساد
فرهنگ یا فساد را در هیچ بخش دیگری از جامعه نمیتوان با ابزارهای ناکارآمد خنثی
کرد، شاید تا حدی مشکل باشد، اما یک راهحل عملی و روشن، تبدیلکردن اخلاق به
معیار اصلی و تعیینکننده در همه زمینههای اجتماعی و روابط میان کنشگران است؛
اخلاق نه به معنای اخلاقگرایی نصیحتکننده و توصیه، بلکه اخلاقی عملی که مشروعیت
خود و باور به خود را بیش از هر چیز در عمل و نه در زبان نشان دهد.
____________________________________
* *مدیر مؤسسه انسانشناسی و
فرهنگ
برگرفته از نشريهء «شرق»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر