علیرضا کفایی
آنچه این روزها در فضای جامعه اتفاق می افتد و گرد نا امیدی می پراکند شروعی تازه بر حربه ای قدیمی است که مدعیان کذاب این بار تیشه برداشته و به ریشه می زنند و پرسشی که اینک هر فرد و مسلکی باید از خود داشته باشد این است که آنها از چه می ترسند؟ چه اتفاقی افتاده است که بر خلاف همه ادعاهای ( البته دروغین ) اکنون حفظ ظاهر هم نمی کنند و اینگونه عریان به میدان آمده و آشکارا بر هر آنچه رنگ و بوی آنها را ندارد می تازند؟
پاسخ ساده است و در عین حال بسیار خطرناک!
حقیقت آنست که بخشی از اصولگرایان نسخه هایی که از سیاست خارجی و داخلی برای جمهوری اسلامی پیچیدند و سالها به زور و اجبار به اجرا گذاشتند جز تیره روزی و ویرانی حاصلی نداشت و تا آنجا بر اشتباهات خود اصرار ورزیدند و در آن ۸ سال معروف با همراه کردن تمام اصولگرایان و یکدست کردن حاکمیت و همنوا و هماهنگ شدن سه قوه و نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی در کمک رسانی فکری و سیاسی و …. به جریان احمدی نژاد باز هم نتوانستند از بحرانهایی که خود باعث ایجادش بودند خلاصی یابند و بیشتر در باتلاق فرو رفتند. هر چه بیشتر بر روی فتنه سرمایه گذاری کردند کمتر نتیجه گرفتند. حرامیانی را که به مسند رسانده بودند چون تازه به دوران رسیده ها دست و پا گم کرده و نتوانستند کف نفس کنند و با دروغ و مکر و نامردمی فقط دزدی و غارت نکردند که اخلاق و انسانیت را به حضیض کشاندند و اعتماد عمومی و منافع ملی را نابود و سایه جنگ را بر کشور گستراندند. معلوم است که امید واهی دادن و صدقه دادن و دیپلماسی سیب زمینی و ادبیات هرزه و هرزگی اخلاقی و نزدیک به یک دهه فریبکاری و اختلاس و هزاران درد بی درمان دیگر نمی تواند اعتماد عمومی ایجاد کند و این شد که امروز از قافله اصولگرایان آنانکه می فهمند و لجوج نیستند صف خود را از ناصادقان به تدریج جدا کردند و برای بدست آوردن جایگاهی نزد مردم تلاشی دیگر و از نوعی دیگر آغاز نموده اند.
برجام و روند دیپلماسی دولت فعلی تمام قد بر پایه های تفکر اصلاح طلبی بنیانگذاری شد و نتیجه داد که اگر غیر از این بود نه اعتماد جهانی و نه اعتماد داخلی جلب نمی شد و به همین دلیل غضب و کینه نسبت به اصلاح طلبان فزونی یافته است. هر چند برجام تشتت میان اصولگرایان را بیشتر کرد اما اساس تفرقه و جدایی در بین اصولگرایان نقش تعیین کننده اصلاح طلبان و راهبرد صحیح، منطقی و منظم و نیز صبوری آنها در سالهای مهجوریت و آنهم در فضای شدید امنیتی سالهای اخیر بود. افزون بر این آنچه که انشقاق را در اردوگاه اصولگرایان عمیق تر نمود وقایع سال ۸۸ بود. مردم نیازی به رجوع به تاریخ صد و هزار سال پیش ندارند بلکه اتفاقات در جلوی چشمان آنها رخ داد و کسانی در زندان شدند که به هیچ روی برای افکار عمومی پذیرفتنی نبود که خیانت کرده اند. چه کسی باور کرد که میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم رهنورد ضد انقلاب و به دستور بیگانه عمل کرده اند؟ خطای محرز و غیر قابل بخشش اصولگرایان در ماجرای ۸۸ موجب شد تا بعضی از اصولگرایان از اقلیت افراطی و بدون سابقه درخشان در انقلاب و نظام فاصله بگیرند. این انشقاق و چند دستگی ترمیم نخواهد یافت و اصولگرایان به تفاهم و همدلی و ائتلاف نمی رسند که در مبانی فکری و رویکرد عملی دچار تشتت شده اند.
گذشته از آنکه حیثیت و منش و شخصیت سیاسی اصولگرایان در جانبداری از احمدی نژاد و تیم فساد لکه دار شد و منصفان این جریان برای اعاده حیثیت راهی جز جدایی و تبری جستن از یکدیگر نمی بینند باید هم و غم خود را معطوف به بازسازی مجدد اندیشه و رفتار حزبی خود نمایند. اما این باز سازی و ساماندهی مجدد به همین آسانی نخواهد بود و پوست اندازی ضمن اینکه درد و سختی زیادی خواهد داشت زمان مناسب هم طلب می کند و مهمتر از همه باید مشروعیت بدست آورند و آیا بجز حلقه اندک وفاداران سنتی خود می توانند در افکار عمومی توفیقی بیابند؟
اصولگرایان در حال حاضر هم با خود به شدت درگیرند و هر یک دیگری را متهم و شماتت می کند و هم رقیب سیاسی قدرتمندی چون اصلاح طلبان را در برابر خود می بینند و آینده ای که پیش رو دارند سرنوشت تلخی است که طومار سیاسی و حزبی آنان را در هم خواهد پیچید. می دانند در گریزانی از یکدیگر نمی توانند موفقیت سیاسی در زمانی کوتاه کسب کنند و نیز نمی توانند همراه هم باشند. خود کرده را تدبیر نیست که این برزخ به واسطه عملکردشان و جنون قدرت حاصل آمده است. آنچه اصولگرایان می توانند و باید انجام دهند اگر عاقل باشند و در فکر منافع ملی و دلسوز مردم باشند کشیدن دندان طمع و همسویی با جامعه و ارزشهای اصیل و اصلی اسلام و انقلاب است. با تهمت بستن و افترا به دیگران سرانجامی بدتر از امروز برای خود رقم خواهند زد.
استفاده از واژه هایی چون فتنه و نفوذ و متاسفانه پیوند زدن تئوریهای فتنه گر و نفوذی با تعالیم دینی جواب خواهد داشت. آنها فرزندان انقلاب را فتنه گر می خوانند و به قرآن و سنت ارجاع می دهند و پاسخ دندان شکن و استدلال قویتر از کتاب الله و احادیث و روایت دریافت می کنند که خود فتنه گرید. مگر تا به امروز جز این بوده؟ آنان بخش بزرگی از جامعه را که اندیشه اصلاحی دارند فتنه گر می نامند و اصلاح طلبان هم کوبنده تر و مستدلتر می گویند فتنه ای بزرگتر از شما نمی شناسیم!
از آن آشوب بپا کردنها و خرد سوزیها و قدرت طلبی و انحصار گرایی طرفی نبستند و با دامان آلوده و فکر تخریبگر و بانگ مرگ اندیش، خفت و خواری را عاید خود کردند و ناتوان و مایوس و بیمارگونه فقط به حفظ قدرت به هر شکل ممکن می اندیشند حتی اگر اسلام و انقلاب و نظام به خطر افتد و در این طوفان بلا که از هر سو بر آنها وزیدن گرفته است سرابی یافته اند، “نفوذ“! و پر از شور و شوق و بدون شعور با سرعت هر چه بیشتر بسوی آن بال گشوده اند که انگار از تئوری نفوذ نجاتی برای خود بیابند.
نفوذ و رویکردی که عده ای امروز به آن روی آورده اند از منظری قابل تحلیل و بررسی است که وضعیت پریشان اصولگرایان و تمامیت خواهان را بخوبی نشان می دهد. مشروعیت از دست رفته صاحبان قدرت که اصولگرایان را دچار فرو پاشی کرده است سر منشایی دارد که در ابتدای این مقاله اشاره شد شروعی تازه بر حربه ای قدیمی است و پاسخش را ساده و در عین حال خطرناک دانستیم و اما خطرناک چرا؟
در واقع زیر پوست این تئوری پردازیها و توهم توطئه و فتنه و نفوذ و تئوریها و توهمات دیگری هم که آماده دارند و پس از این ارائه خواهند داد! یک چیز است و بس و آنهم اتوریته.!
هر نظام سیاسی و اجتماعی باید بر پایه های محکم اتوریته ای استوار باشد و اقتدار و مشروعیت خود را بر آن بنیانها استوار سازد و به خاطر عملکرد انحصار طلبانه اصولگرایان و بیشتر اقلیت افراطی که در هر حال وصل به جریان اصولگرا هستند این بنیانها به شدت آسیب دیده است و گرچه عوامل خارجی هم در این آسیب دیدن اتوریته نقش داشته اند اما بد عمل کردن و بی تدبیری و سوء مدیریت و بحران آفرینی اصولگرایان نقش اصلی را در مشروعیت زدایی و تخریب اتوریته داشته است . واضح است وقتی مشروعیت و اقتدار آسیب می بیند بحران ایجاد شده است و نیز واضح است که بحران آفرینانی که به اقتدار نظام و بنیانهای اتوریته ای صدمه وارد کرده اند نه تنها متهم که مقصرند و باید جوابگوی عملکرد ناصواب خود باشند و محاکمه شوند.
بر کشیدن احمدی نژاد آن چیزی نبود که آنان می خواستند لااقل عقلای قوم اصولیون می دانستند که احمدی نژاد توان و جربزه و استحقاق آن را نداشت و در شأن ملت نبود آنان بدنبال این بودند تا مشروعیتی را که از سال ۷۶ از دست داده بودند بنحوی بازسازی کنند و خدمه ای گوش بفرمان می خواستند و البته بخوبی تشخیص داده بودند که باید این مشروعیت را بازسازی کنند اما مصداق را نداشتند و خیالاتی که بر احمدی نژاد بسته بودند فقط خیالات بود و نه فقط جناب احمدی نژاد نتوانست ناجی باشد که حشر و نشر با او و حمایت بی چون چرا از او آسیب بیشتر بر آنان وارد ساخت و متاسفانه بر اتوریته نظام هم آسیب وارد آورد.
دادگاههای فرمایشی سالهای پس از ۷۶ و ۸۸ و موج اعتراف گیری و متهم سازی و فتنه گر خواندن و توبه خواستن و کافر تراشی و تکفیر گری همه و همه برای بدست آوردن اتوریته و مشروعیتی بود که از دست داده بودند و صد افسوس که خرد در میان اینان حکم نمی راند و گرفتار جهل و تعصب و قدرت طلبی شده اند لذا روز به روز سر سختانه تر بر پایه های نظام ضربه می زنند. نفوذ را که امروز خلق کرده اند کوته فکرانه و از روی خشم و برای حذف رقیب است اما حکایت همان بر باد رفتن مشروعیت و ماندن در قدرت است.
متوسل شدن به تئوریهای وهم گونه ای مانند نفوذ یعنی مشروعیت بر باد رفته و مشروعیت نداشتن یعنی ویران شدن اتوریته. دلخوش کردن به نفوذ از چاله در آمدن و به چاه افتادن است. نه شقه شقه شدن اصولگرایان را درمانی خواهد شد و نه اقتداری را ارمغان خواهد آورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر