فیروز نجومی
هنوز تحلیلگران و کارشناسان وضع حاکم بر جامعه، تمایلی به روی در روی شدن با دین در عرصه سیاست، از خود نشان نمیدهند. پیوسته سعی میکنند که با "نرمش،" گاهی "قهرمانانه" از کنار دین بگذرند و ازهرگونه تماسی با آن اجتناب بورزند. غالبا ولی فقیه را همچون یک رهبر سیاسی مینگرند، چنانکه گویی او تبلور قدرت است نه تبلوردین، دین اسلام، چنانکه گوئی ولی فقیه، شاه است و شاهی میکند، نه اینکه جانشین امام است و ادامه رسالت و امامت.
گویی که حضرت ولایت تاج شاهی بر سر نهاده است نه عمامه ای چند مرتبه، متمایز از تمام عمامه های دیگر. ینیفورم درخشنده و پر شکوه شاهنشاهی، مزین به مدالهایی رنک و ارنگ به تن دارد و بر سینه فراخ و سپر گونه اش مدالهای درخشان نصب گردیده است ، نه یک لا قبا و عبای سرتاسری. یکی ظاهرا نشان بر زر است و زور، دلاوری و سلحشوری، دیگری نشان بر زهد و تقوا و رسته از مادیات و وسایس نفسانی.
آیا میشود تصور کرد که ولی فقیه لحظه ای به یکتایی و یگانگی الله و ولایتی که برسول الله سپرده بوده است غافل بماند؟ مگر ولایت فقیه همان ولایت رسول الله نیست؟ آیا ممکن است ضربت شمشیری که بر فرق امام اول وارد امد، ویا مقاتله امام سوم در صحرای کربلا از خاطر ولی فقیه زدوده گردد. آیا ممکن است ولی فقیه برای اخذ تصمیمات بزرگ به نص صریح قرآن مراجعه نکند؟ مسلم است که الگوی رهبری، نه هیتلر است نه استالین و نه چرچیل و یا روزولت آمریکایی. نه اینکه برای چگونگی ساختار یک جامعه بدون طبقه اسلامی، از مارکس و لنین میآموزد. ولی فقیه البته که از آموزگار بزرگ الله، داناترین دانایان میآموزد، از پیامبر اسلام و از امامانی با دانش ماورایی. سر منافق و مشرک و مخالف یا بر زمین افکند و یا با طناب شریع بدار مجازات میآویزد.
بجرات میتوان گفت که در تارو پود رفتار و گفتار "رهبر معظم انقلاب،" همچنین آیت الله های حاکم، ذره ای اتمی، نتوان یافت که آغشته به دین اسلام نباشد. بنابراین، آیا میتوان تصور کرد که گفتار و رفتار و بطور کلی درون مایه شخصیت ولایت فقیه با علم و دانش و ایمان به اسلام و جهانی که اسلام خلق کرده است، شکل بخود نگرفته و قوام نبافته باشد؟
او و همردیفان وی، تمامی عمر خود را در خدمت فهم تنها یک کتاب، کتاب قرآن، در حوزه های علمیه و در حجره های تنگ و تاریک، سپری کرده اند. بزرگترین درسی که ولی فقیه و همچنین تمامی طلبه های حوزه های علمیه از راس تا ذیل میآموزند، اخلاق "تسلیم " و "اطاعت" است، یعنی اخلاقی که در اصل چیزی نیست مگر یک مفهوم سیاسی و بیانگر رابطه نابرابری قدرت، مثل رابطه فرمابروا و فرمانبر، ارباب و رعیت، کنشی که محور تمامی ادبیات و فلسفه و فقه و دیگر علوم اسلامی است. آغازیدن با نام الله و ایمان به لا الله الا الله (خدا یکتا است و بجز او کشی دیگری نیست) یک کنش اسلامی ست که بیانگر چیزی نیست مگر بیان تسلیم و اطاعت، که معمولا چنان بزبان رانده میشود گویی که سرشت ما از ازل نهاده شده است.
این اخلاق اسلامی ست که در تمام زوایای زندگی، بویژه زندگی روزمره فقها و علما بویژه ولی فقیه بازتاب می یابد، چه در عبادت پنجگانه، چه در عادات روزانه. نام الله لحظه ای نیست که بر زبان شان رانده نشود. بعبارت دیگر، کسی که تمام دقایق زندگی خود را به اسلام تسلیم نموده و در اطاعت و "خوف" از اراده و امیال الله دقایق زندگی را میگذراند، هرکنش و اندیشه ای که از او سر میزند نمیتواند در اصل دینی نبوده و بیانگر "اسلام ناب محمدی" نباشد.
این در حالی ست وقتی آقای رضا علیخانی به "رفتار شناسی" حضرت ولایت دست میزند، رفتار او را دین زدایی میکند چنانکه گویی علم و دانش و شخصیت ولایت از چیزی دیگر جز دین برخاسته است. آقای علیخانی یکی از تحلیل گرانی ست که "نرمش قهرمانانه" را بسیار سودمند یافته ست، بویژه بعنوان ابزاری برای گذار از کنار دین.
همچنانکه امام خمینی، امامت خود را بر دوش گروگانگیری و هشت سال جنگ بیهوده تاسیس نمود، خداوندگار یکتا ویگانه، آقای خامنه ای ادامه رسالت خود را بر برنامه "غنی سازی هسته ای بهر قیمتی" بنیان گذارد. چرا که حضرت ولایت بخوبی آگاه بود برنامه هسته ای، حکومت اسلامی را در برابر قدرت های غربی برهبری آمریکا قرار میدهد، رویا رویی که چندان برابر نبود. اما، این رویا رویی نابرابر درست همان چیزی بود که حکومت آیت الله ها سخت بدان نیازمند بود. چه نبود یک قدرت بزرگ سلطه گستر، قدرتی ظالم و جبار، قدرتی که از آن جز شر و شرارت، توطئه و فتنه چیزی دیگر بر نخیزد، حضرت ولایت را از ادامه "رسالت " آسمانی خود باز میداشت. فراخوان او بسوی "تسلیم " و "اطاعت " بی تردید بر زمین میماند. مگر همه فرستادگان الله بت شکن و سلطه ستیز نبودند؟
بی تردید بر شکستن پلمب های سازمان انرژی جهانی را باید بت ی بشمار آورد که بدست برگزیده الله، ولی فقیه بر شکسته گردید، اقدامی بس حسورانه که حضرت ولایت را همچون دیگر پیام آوران الهی، درگیر نبرد با شیطان بزرگ میساخت، نبردی که هدف آن نه پیروز بر شیطان که از ناممکن بودن آن حضرت ولایت بخوبی آگاه بوده است، بلکه تحکیم اخلاق تسلیم و اطاعت، نیز فرمانبری و فرمانبری بود، کنشی در اصل فریبکارانه که همچون کنش امام خمینی از یک منشا مشترک بر خاسته بود، از دین اسلام، دینی که بر اساس فریبکاری بنیان گزاری شده است.
بنابراین، حضرت ولایت زمانی میتوانست بار امامت را بدوش بکشد که قدرت فرعونیان زمان را به چالش بکشد و پنجه در پنجه بزرگترین قدرتهای جهان برهبری آمریکا و یا کشوری که امام کبیر، امام خمینی، "شیطان بزرگ" نامیده بود، در افکند. برنامه هسته ای در واقع ابزار این مبارزه مقدس الهی گردید، مبارزه ایکه، حضرت ولایت امیدوار بود که نفسی تازه در کالبد نیمه جان "اخلاق شهید پروری " بدمد، اخلاقی که در دوران طلایی ولایت امام خمینی قوام یافت و در سالهای اخیر بزوال گرائیده بود.
با زیر پا گذاردن یک تعهد بین المللی و مردود شمردن مفاد توافقنامه سعد آباد بین دولت اصلاحات و سه قدرت اروپایی انگیس و آلمان و فرانسه مبنی بر تعلیق موقت غنی سازی هسته ای یعنی فک پلمب سازمان انرژاتمی بین المللی، ولی فقیه را در برابر قدرتهای جهانی برهبری آمریکا گذارد. بیش از دهسال ما شاهد نبرد ولی فقیه با شیطان بزرگ بوده ایم، البته بر فراز منبر دینی بود که ولی فقیه خطبه قدرت را میخواند و بر روی دشمن شمشیر میکشید و او را خوار و حقیر میساخت. بر فراز منبر پیوسته از تعداد سانتر فیوژه ها و تکمیل حلقه غنی سازی خبر میداد، از پیشرفت های شگفت انگیز در تمام زمینه های علم هسته ای، صنعت و تکنولوژی پرده بر داری میکرد، چنانکه عنقریب از آمریکا هم سبقت خواهد گرفت. بدین ترتیب خط بطلان بر اداعای اسلام هراسانی که اسلام را علم ستیز و دمکراسی ستیز میخوانند کشید. رشد و تکامل اقتصادی و اجتماعی با امدادهای قدرت های بزرگ جهانی؟ چه یاوه ها، حضرت ولایت بارها بر فراز منبر اعلام کرده بود.
مذاکرات هسته ای، فرصتی برای خداوند خامنه ای بوجود آورد که نشان دهد که ولایت از تبار امامت است و همچون امامان ذاتا سلطه جو ست و در تبعیت از امام حسین آماده شهادت بدست یزید است. اما بر خلاف امام که در جنگ با یزید کشته شد، حضرت ولایت پوزه قدرتهای جهانی را بزمین میمالد. در کدامین صحنه است که حکومت اسلامی میتوانست خود را هموزن قدرتهای بزرگ نشان دهد؟ اما ضربات مهلکی که قدرتهای جهانی بر پیکر ولایت فرو آورده بودند، اگرچه ولی فقیه را به ضعف و ربونی کشاند اما نه آنچنان که باستقبال نوشیدن شربت شیرین شهادت بشتابد، بر خلاف امام حسین، حتی بر خلاف امام حسن که با معاویه مذاکره نمود و اندکی ثروت بدستش رسید، ولی فقیه برای حفظ منبر قدرت به قراردادی نگین با قدرتهای جهانی تن داد، در حالیکه در شیپور نبرد صحرای کربلا میدمید.
غائله غنی سازی هسته ای نیز بهمان سرنوشت دچار شد که غائله های برزگ گروگانگیری و جنگ هشت ساله دچار گردید. اما شمشیر بدست ولایت است، کیست که بتواند برجام را ننگ آلود خواند نه برای اینکه امروز بانجام رسیده است بلکه بآن دلیل که ولایت فقیه با خط بطلان بر قرار داد سعد آباد بین حکومت اسلامی و سه قدرت بزرگ اروپایی ، انگلیس، آلمان و فرانسه، قرارد دادی را ملغی نمود که بسی بسیار شرافتمندانه تر بوده است نسبت به برجام. این فریبکاری برخواسته از دین است که پیوسته ننگ و شرمساری ببار میآورد و برای پوشاندن آن ابزار خشونت و انتقام ستانی بکار میگیرند. نظام ولایت بر آن تصور است که میتواند حقیقت را با دستگیری چند روزنامه نگار تا ابد در پس ابرهای تیره نگاه دارد. زهی خیال باطل.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
firoznodjomi.blogsopt.com
rowshanai.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر