رضا علیجانی
رادیو فردا
به نظر میرسد به جز از راه درک تجسمی الف- نوعی «عقلانیت لومپنی» و ب- «نگاه امنیتی توطئهمحور همیشه در هراس و در این لحظه حساس!» نمیتوان قلع و قمع نامزدهای انتخاباتی توسط شورای نگهبان و در واقع جریان افراطی (احتمالا متصل به اطلاعات سپاه) پشت این شورا را درک و تبیین کرد.
یکی از ویژگیهای این نوع عقلانیت افراط است و اغراق، در دوستی و دشمنی؛ و دیگری یا گردنکشی و رجزخوانی یا پابوسی و کلب آستان شدن.
افراط؛ آن چه در حمله به سفارت انگلیس و عربستان دیدیم و پشت هر دو اطلاعات سپاه قرار داشت.
اغراق؛ همان کاری که در خرداد ۸۸ با «میزان آرا» کردند (و سنگینی بار و تبعات کلی کشته و مجروح و اسیر و محصور روی دستشان ماند و ناخواسته راه جدیدی به روی جامعه مدنی گشودند که قبلاً کمتر سراغش میرفت؛ راه کف خیابان و کوی و برزن).
این بار باز شاهد همان اغراقیم: سلاخی نامزدها. جنس رفتار باز رفتار آماری سال ۸۸ است که آرای کروبی را به خاطر برخی زباندرازیهایش کمتر از آرای باطله اعلام میکرد و آرای احمدینژاد رکورد همه روسای جمهور قبلی را میشکست!
نحوه اعلام آراء ۸۸، حمله به سفارت عربستان و نحوه رد صلاحیتها هر سه از یک جنساند و فرماندهی واحدی نیز دارند.
اما چرا باز هم اغراق؟ به نظر میرسد این بار جریان افراطی (مستقر در اطلاعات سپاه) دارد انتقام روحی شکست بزرگ فکری و روانیاش را از ماجرای برجام و هر کس که به آن قبیله گرایشی دارد میگیرد؛ با نوعی قدرتنمایی و تحقیر طرف مقابل که: بله ما اینیم، ببینید با شما چه کار میکنیم! مثل جمله بازجوها که میگویند ما هر کار بخواهیم با شما میکنیم و هر قدر بخواهیم در انفرادی و زندان نگه میداریم و کسی هم مانعمان نیست! (البته همیشه هم سختیها میگذرد، لولای سلول و درِ زندان، بالاخره برای آزادی میچرخد و روسیاهی به ذغال میماند).
اغراق معطوف به قدرتنمایی و تحقیری که این بار در نحوه رد صلاحیتها خود را نشان میدهد را میتوان به این نوع عقلانیت لومپنی جریان افراطی پشت ماجرا نسبت داد.
اما جدا از این «اغراق»، «اصل» تلاش برای صورتدهی به مجلس مطلوب و در اختیار را باید با عنصر دیگر یعنی نگاه امنیتی «توطئهمحور همیشه در هراس و در این لحظه حساس» توضیح داد. جریان همیشه متکی به نگاه امنیتی (البته برای حفظ قدرت و ثروت و نفوذ!) تصور میکند از یک سو نباید دو قوه مملکت دست یک جریان (اعتدالی، اصلاحی و...) بیفتد و از سوی دیگر در فضای پسابرجام/تحریم نباید طبقه متوسط فرهنگی که موتور محرکه تغییرات در ایران است (تغییراتی که اصلاً مطلوب آنها و مصالح و منافعشان نیست و مجری «نقشه» دشمن هم هست)، تحرک و انگیزه و امیدی پیدا کند. باید گربه را دم حجله کشت.
بنا به برخی تحلیلها و گفتههای مقامات امنیتی (در اتاقهای دربسته بازجویی و بحث و نصیحت و تهدید و تطمیع منتقدان)، ۱۵٪ مردم سخت طرفدار نظاماند، ۵٪ درصد سخت مخالفاند و عناد دارند، ۸۰٪ این وسطاند. نباید گذاشت آنها به طرف آن پنج درصد بروند! و بنا به کارهای آماری میدانی مکرر نهادهای «معتمد نظام» بخش اعظمی از این طیف به اصطلاح میانه دچار گسست فرهنگی با ارزشهای مورد قبول نظام شدهاند. اینها (بنابه برخی تحلیلهای امنیتی) مستعد مخالفت با نظام از طرق مختلف فرهنگی و سیاسی و... (از جمله رأی دادن جهت دار و معنادار) هستند. در این جا نیز باید گربه را دم حجله کشت و از طریق برخوردهای متداول لومپنی، از جمله قدرتنمایی در رد صلاحیتها به آنها فهماند خودشان و آنها که به آنها دل میبندند چندان «عددی نیستند!» (از جملات مورد علاقه عقلانیت لومپنی!)
اما پشت این قلدربازیها به واقع نوعی «هراس» موج میزند. هراس از دست دادن قوه دوم و واگذارکردنش به غیرخودیها یا خودیهای مرعوب و هراس از مردم و هراس از طمع خارجیها به این دو!
روش مورد علاقه عقلانیت لومپنی، «النصر بالرعب» است، باید هر دو را مرعوب و ناامید کرد. این افراطیها از خدا نمیترسند، اما از مردم و خارجیها ترس فراوانی دارند. مردم، موقعی که جنوبشهریها هم به شمالشهریها بپیوندند خطرناک میشوند. همچنین مردم اگر انبوه باشند بسیار خطرناکاند. آنها هم همیشه تحت وسوسههای دائمی شیاطین قرار دارند. اکثراً ضعیفالنفساند و ناآگاه و بیبصیرت و به دنبال دنیا و لذایذ دنیا، مخصوصاً جوانترهاشان.
از خارجیها هم تلقیای همچون «جن» دارند؛ همه جا هستند و ما نمیبینیم و مرتب دارند علیه ما توطئه میکنند تا ما را از تخت به زیر بکشند.
خلاصه این که عقلانیت لومپنی اهل رجز است و قدرت و قدرتنمایی، از این رو از چیزی هم که حساب میبرد و کوتاه میآید باز قدرت است، البته طبق یکی دیگر از ویژگیهای این نوع عقلانیت «گردن خان نباید کج شود». اگر کوتاه میآیند و چاقو غلاف میکنند نیز «قهرمانانه» است و حکمت و مصلحتی دارد که هیچ ربطی به «کم آوردن» (باز از واژگان همان قماش) ندارد!
در حاشیه همین مسئله قدرت و اهمیت آن، باید به یک نکته مهم هم توجه کرد و آن این که متأسفانه برخی منتقدان و معترضانی که البته باید درک کرد تحت فشار شدید امنیتی قرار دارند اما گاه ملاحظهکاریهای شدیدتر از اندازه واقعی نیز از خود نشان میدهند، دقت نداشتند که بیت قدرت این بار هم به کسب مشروعیت مردمی از انتخابات نیاز دارد. این که گفته میشود آنها که نظام (اسم مستعار رهبر نظام) را هم قبول ندارند بیایند رای دهند تا شکوه و عظمت کشور در برابر جهانیان قرار بگیرد، این نکته ظریف را در خود دارد که برای رأس نظام منظر خارجی و دیپلماتیک انتخابات حائز اهمیت است. مقداری تیزبینی سیاسی – استراتژیک اقتضا میکرد اصلاحطلبان تحت فشار از این مسئله بهره کافی را میبردند. اما متأسفانه بخش مهمی از آنها درست وارونه عمل کردند و از قبل دستها و پرچمهای سفید را بالا بردند و اظهار داشتند ما در هر حال در انتخابات شرکت خواهیم کرد و در هر مقدار زمینی که در اختیارمان گذاشته شود بازی خواهیم کرد و حتی با یک تعامل یک طرفه سادهانگارانه گفتند از طرف ما افراد مسئلهدار ثبتنام نمیکنند تا طرف مقابل هم عده بیشتری را تأیید صلاحیت کند؛ و دیدیم که سرانجام این حداقلخواهیها (وارونه برخی بلندپروازیهای گذشته که گویا متأسفانه برای عنصر احساسی و ثنوی و افراطی – تفریطی ایرانی به یک ذات ثانوی تبدیل شده!) به کجا انجامید؛ و حال بعد از مرگ سهراب دنبال داروی بیهوشیاند که مگر رهبر نگفته مخالفان نظام هم بیایند و رأی بدهند، پس چرا کسی نیست که رأی بدهیم. آیا اگر این بحث و نقد را قبلاً میگفتید و ورودتان را مشروط میکردید، بهتر نبود؟
اینک اما، به نظر میرسد جامعه مدنی نباید در برابر این قدرتنمایی لومپنی مرعوب و ناامید شود. اعتراض، نامهنگاری وسیع ردصلاحیتشدگان و بازنشر آنها، صدور بیانیهها و رایزنیها و... میتواند ادامه یابد و البته با این مضمون نهایی که «ممکن است شرکت نکنیم». حال با هر ادبیاتی که توان و کشش هر طیف و هر دستهای است، مثلاً انگیزهای برای شرکت نخواهیم داشت. این درست است که در ایران؛ مردمان در شهرها و روستاها تا حد استانداردهای سیاسیای که نتوان اسمش را تحریم گذاشت، در انتخابات شرکت میکنند، اما به لحاظ انعکاس داخلی و بینالمللی وقتی نهادهای صنفی و مدنی و احزاب سیاسی شناختهشدهای اعلام کنند انتخابات را رقابتی نمیدانند و شرکت نخواهند کرد؛ بیت قدرت هر چند بیاعتنایی نشان دهد، به هدفش برای جلوهگری بینالمللی نیز نخواهد رسید.
شاید برخی شخصیتهای شناخته شده سیاسی (در عرصه داخلی و جهانی) بتوانند از این اهرم برای بازگرداندن عدهای از رد صلاحیتشدهها استفاده کنند، چرا که این تنها اهرم «قدرتِ» ممکن و مؤثر در دست آنهاست که در کنار و به موازات رایزنیها و نصیحتها و خیراندیشیهای شان؛ اما (و «حتماً») باید اظهار دارند و به کار ببرند.
دولت و شخص رئیس جمهور اما بزرگترین وظیفه را بر عهده دارد. همه ضعفها و کوتاهیهای جبرانناپذیر وی و همراهانش در دو سال و اندی اخیر یک طرف، «فرصت» و امکان جبران دو هفتهای در پیش رو یک طرف. مشاوران دولت باید به صورت استراتژیک دریابند که بازی در انتخابات پیش رو بازی جدی، حساس و به عبارتی و تا حدی مرگ و زندگی برای آینده سیاسی آنها و جامعه و مشی مسالمتجو در ایران است وگرنه باز افراطیون شلتاق خواهند کرد و به شدت و با انرژییابی مجدد در مسیر اصلاح تدریجی اوضاع اقتصادی، سیاست خارجی منطقهای و جهانی و تلاش برای بسط آزادیهای (حداقل) قانونی در کشور سنگاندازی خواهند کرد. بخش مهمی از خط مشی عقب راندن راست افراطی از مسیر حرکت تدریجی به سمت «رفاه نسبی» برای مردم و «گشایش فضای نسبی» برای فعالان سیاسی و مدنی و صنفی، اینک در دست دولت است.
طبق حکایت قدیمیِ توپچی را یک عمر نان میدهند و میخورانند تا سر وقت شلیک کند، وقت عمل همین حالاست. دولت میتواند هم پشت صحنه با سماجت رایزنی کند و هم به صورت علنی با مردم و افکار عمومی متین و منطقی، اما محکم روشنگری و اعلام نظر کند. این حرکت موازی مستلزم مهندسی اجرایی دقیقی است. از جمله میتواند مرکزی (موقت) در وزارت کشور یا نهاد ریاست جمهوری برای تظلمخواهی رد صلاحیت شدگان غیرقانونی که هیچ مدرک و مستندی ندارد (و طبق قانون این مستندات باید به خود داوطلب ارائه شود، نه فقط «ادعا» گردد) گشوده شود و از هر طریق دیگر فضای سیاسی برای فشار به بیت قدرت برای مهار و تعدیل افراطیون متکی به بیت که اینک پشت شورای نگهبان عمل میکنند، مساعد گردد.
بحثهای «کارشناسی» مبتنی بر امنیت ملی واقعی (نه امنیت ادعایی افراطیون) و نیاز منطقهای و جهانی کشور و «نظام» به این امنیت میتواند حتی به رهبر فشار آورد و تا حدی مؤثر باشد.
تجربه نشان داده رهبر فقط در برابر بحثهای کارشناسی مبتنی بر امنیت ملی و امکان تولید خطر برای نظام است که حاضر میشود حمایتش را از افراطیون تعدیل کند. آقای روحانی باید بداند اگر جامعه و بهخصوص جوانانی که موتور محرکه روی کار آوردن وی شدند، ناامید شوند وی نیز آینده سیاسی خود را از دست داده است. این جدا از مسئله مهمتر اختلال در منافع و مصالح ملی و مردمی است که راههای مسالمتآمیز برای حل معضلات و بحرانهای بزرگ کشور دارد.
مسئله قلع و قمع نامزدها و یک طرفه کردن انتخابات و قلدرمنشی نهفته در آن در دو انتخابات پیش رو و تبعات کوتاهمدت و درازمدت آن، آن قدر اهمیت ملی و درازمدت دارد که شخص رئیس جمهور از همه اهرمهایش که بعضاً در مراحلی که مذاکرات هستهای به بنبست بیت و به اصطلاح کارشناسان افراطی خانه کرده در آن برمیخورد، به کار میبست (یعنی تهدید به استعفا) استفاده کند. رئیس جمهور میتواند با همان ادبیاتی که در مذاکرات پنهان در گفتوگوهای با راس هرم سیاسی بهره میبرد (که نمیتواند با این وضع کشور را اداره کند و با اعلام این مسئله بدون این که کسی و جریانی را متهم کند استعفا میدهد و انتخابات ریاست جمهوری بعدی را برگزار میکند) این بار نیز در گفتوگوهای البته پشت پرده استفاده کند و در چانهزنیهای خود حداقل برای هر کرسی مجلس، یکی دو امکان رقابتی برای به اصطلاح معتدلین فراهم آورد.
برخی گفتهها و شنیدهها حاکی از این است که رئیسجمهور وارد گفتوگوهای جدی با بیت شده و خواسته است که الگوی برجام در خارج، در داخل نیز با کسانی که حاضرند با نظام (و البته رهبر و ولایت) تعامل داشته باشند، هم صورت پذیرد. شنیدههای اولیه حاکی از خبرهای دوگانه (هم مثبت و هم منفی) در این رابطه است که صمیمانه امید است شنیدههای مثبت مقرون به صحت باشد. هر چند بسیاری نیز همچون نگارنده ناامیدانه فکر میکنند جز اندکی به سلک تأیید صلاحیتشدگان برنخواهند گشت. به هر روی فعلاً باید صبور و منتظر بود و بر اساس شرایط بعدی نحوه مواجهه و سیاست برخورد را مشخص کرد.
ترک صحنه انتخابات باید آخرین گزینه باشد. گزینهای که البته باید از روی میز حذف نشود. این هم یک خطای استراتژیک و هم یک خطای اخلاقی است. اگر دقت کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر