باریش نصیریان
در روند تداوم سیاستهای پسا فرجام رویارویی جناحهای حاکم در ایران وارد مرحله عملی حذف یکدیگر گشته است.مثلث حاکم رهبر.سپاه و جناح روحانی - رفسنجانی بهمراه اصلاح طلبان از قدرت رانده شده در تقابل با دلواپسان نظام که در هر دو طیف سپاه وباند رهبری فعال هستند هر یک بنحوی در تسخیر و تاثیر به باند رهبری هستند .ترفندهای همیشگی نظام در اجرای سیاستهای فریب داخلی و قدرتهای جهانی توسط بازیهای سیاسی و موضع گیریهای هر یک از این جناحها دهه هاست توانسته باموفقیت کامل همه جهان را بفریبد و نظام سیاسی را با عبور دادن از هر بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی حفظ نماید.
هر سه رکن حاکم ارتجاع ولایت اعدام اسلامی در نزدیک به چهار دهه عمر حکومت ماهیتا در یک نقطه مشترک و عملکرد موفق داشته اند حفظ نظام بهر وسیله ممکن تا حال عملی گشته بود.نمایشهای تضاد جناحی و یا بعبارت ساده تر سیاست جناح بازی رژیم ماهیتا هر زمان وارد ورطه خطرناک رویارویی مستقیم و با هدف حذف یکی از جناهها نزدیک گشت متفکرین راهبر نظام هدایت این تضادها را بخوبی در دست گرفته و مانع ایجاد تنش و عمیق شدن بحران میگشتند.تقسیم کشور و منابع نامحدود ثروت و قدرت مابین هر یک از جناحها در رقابتی تنگاتنگ در غارت هر یک از جناحها و اربابان خارجی انها تا قبل از بحران ایجاد شده توسط تحریمهای جهانی بسهولت انجام میگشت.
در مرحله اجرایی تحریمهای جهانی رژیم وارد بحرانهای غیر قابل حل اقتصادی و در نتیجه بحرانهای اجتماعی گشت.وضعیت اسف بار ملیونها انسان در زیر بار فقر و گرانی و حذف تدریجی طبقه متوسط و مرفه و افزایش ملیونی فقر و بیکاری و رکود اقتصادی وبحرانهای زیست محیطی و ناملایمتهای اجتماعی و انسانی شورش گرسنگان و بیکاران را در پیش داشت.
از طرفی دیگر فشارهای خصوصا حزب دموکرات برهبری اوباما و کارتلهای مالی وابسته به ان حزب در همراه سازی جهان برای اعمال فشار به ایران راه گریز و یا فراری را برای سران رژیم در دور زدن تحریمها باقی نگذاشته بود.رژیم ایران چاره ای جز تسلیم در قبال فشارهای امریکا نداشت.
متاسفانه برای ارائه تحلیل سیاسی حال خود میبایست گذری تاریخی از اغاز این سیاستها که طولانی هم خواهد بود داشته باشم امید دارم خوانندگان صبور باشند.
در تاریخ سیاسی یک قرن گذشته هر زمان یک نیروی سوم بیگانه چون امریکا و المان با خواسته مشخص اقدام ورود و نفوذ به بازارهای غارت داخلی داشت تحولات عظیم در راهبری حاکمیت سیاسی کارگزار ایجاد گشته است بعنوان مثال بعد از تقسیم ایران در قرار داد 1907 بین روسیه و انگلیس که در سال 1921 و 1945 با وارثین سرخ نشان بلشویک حاکم شوروی تزار باز یافت و تمدید گشت .بر اساس این مفاد قراردادهای همیشه پنهان گشته هر گاه نیروی سوم المان و یا امریکا قصد ورود ویا نفوذ به منطقه در مالکیت انحصاری این دو قدرت میشد بصورت ضرب الاجل حاکمیت کارگزار و مورد توافق سیاسی که این دو ابر قدرت در توافق خود به قدرت رسانده بودند تغییر می یافت.
سیاست این دو ابر قدرت قبل از بروز انقلاب مشروطیت در کارگزاری وزرا و یا خرید سیاستمداران فاسد و یا تغییر انان و یا تاثیر بر سلطان مستبد عمل میکرد.این سیاستها بهمراه تنش و رویارویی مستقیم کشیده میگشت که بعد از اجرایی کردن قرارداد 1907 عملا سیاستها و تقسیم غناعم غارت تا 1917 ادامه یافت.دردوران بعد از حذف رقیب روسیه تزاری در جریان وقوع کودتای بلشویکی در روسیه ؛انگلستان بعنوان یگانه مالک این سرزمین گشت.انگلستان با قرارداد مشهور وثوق الدوله در ایران و با عقد قرارداد با رقیب پیشین و وارثان جدید بلشویکی که به برست لیتوسک معروف گشت قیمومیت و مالکیت کامل چین و افغانستان و ایران و حتی بخش اعظمی از کشورهای تازه تاسیس شده بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی گشت.در قرارداد برست لیتوسک روسیه شوروی و حاکمان جوان ان که تمامی امتیازهای گرفته شده از ایران را بخشیده بود در قبال برسمیت شناختن مرزهای سیاسی روسیه شوروی بلشویکی و حاکمیت انها و حمایت مالی و جهانی انگلیس از بانک و روبل شوروی و سیستم اقتصادی و بر اورده ساختن نیاز انها برای رونق بخشی به اقتصاد بر امده از جنگ با انگلیسیها به توافق رسیدند.در همین دوران نیز سیاست اقتصادی معروف به نپ نیز اغلز گشت.بر اساس این قرارداد که به برست لیتوسک معروف گشت نیروهای سفید بدستور انگلیس از میادین جنگ علیه بلشویکها کنار گذاشته شدند.و مرزهای سیاسی حاکیت جدید شوروی بلشویکی بشکل سابق ان در امپراطوری تزاری از طرف انگلستان برسمیت شناخته شد.بر اساس این قرارداد حاکمان سرخ نشان متعهد شدند که در تقابل با رقیب پیشین خود در منطقه ای به وسعت تمامی مرزهای جنوبی و غربی و شرقی در راستای حمایت از غارت انان همیاری و همکاریهای لازم را انجام دهد و در صورت ورود رقیب جدید و هر نیروی سوم جهانی متحدا علیه ان اقدام نمایند.در بندهای دیگر این قرارداد پایان دادن به حمایت از جنبشها و انقلابات عظیم در هندوستان و چین و ایران و همه مناطق تحت تسلط بریتانیای کبیر شرط لازم و اجرایی بود.بعد از عقد این قرارداد هنوز پنهان مانده از صفحه های تاریخ کمونیستها ی متعددی از جمله نریمان نریمانوف صدر هیت رییسه حزب کمونیست اذربایجان که در رابطه مستقیم ارسال کمک و یاری به این انقلابات شرق داشت علیه این قرارداد شوم شورید .وی در نامه های جداگانه به کمینترن و خود لنین و استالین این اقدام را خیانت اشکار حکومت مرکز به ارمانهای انقلابی و کمونیستی نام نهاد.درست بعد از این اعتراض و افشاگریها وی از تمامی منصب های دولتی کنار گذاشته شد و بعدها با فراخوان وی به مرکز در مرگ مشکوکی بقتل رسید.نامه های نریمان نریمانوف در مجموعه اثار وی هفتاد سال بعد توسط نوادگان وی باز نشر شد اما حتی حکومت یلتسین و پوتین نیز مانع از انتشار اصل این قرارداد تاریخی میشوند.
به باور من این قرارداد در زمان های متفاوت و در مقطع های بحرانی خاص به عینیت تمام در ایران و منطقه و مناطق مورد اشاره با کمی تغییر هنوز اجرا میگردد.
نمونه عملی این باور من در اقدامات مشترک مشابه دو قدرت روسیه شوروی و بریتانیای کبیر در زمان اواخر دوران حاکمیت رضا میر پنج اتفاق افتاد.بریتانیای کبیر بعد از تغییر سیاست در نتیجه شکست قرارداد تحت الحمایگی ایران 1919 که به قرارداد وثوق الدوله معروف گشت بعد از عقد قرارداد با رقیب روس خود با بسلطنت رساندن رضا خان و تعیین کارگزار تام الاختیار خود حاکمیت داعمی خود را در ایران عملی ساخت این طرح لرد کرزن انگلیسی بود.پروسه غارت انحصاری تا قبل از شروع لجبازی کارگزار با روی گردانی وی از ارباب ادامه داشت نیروی سوم المان نازی با نفوذ تدریجی خود قصد ورود به بازار غارت به انحصار در امده انگلستان را داشت که با کمک حاکمان شوروی به بهانه جنگ مبادرت به اشغال ایران و تغییر کارگزار نمک نشناس را انجام میدهند.نکته ظریف اثبات عینی و زنده بودن قرارداد 1907 و تمدید شده در 1921 درست در مرزهای مشخص شده منطقه نفوذ انگلیس و وروسیه تزاری و منطقه بیطرف بود که دقیقا نیروهای نظامی ارتش شوروی و انگلیس در جریان اشغال قدمی به ان طرف خط مرزی برسمیت شناخته در ان قرارداد را بر نداشتند.
با حذف نیروی سوم متجاوز المان از منطقه ؛ انگلستان با موافقت تغییر کارگزار خود محمد رضا پهلوی موافقت کرد.در پروسه تقسیم جهان توسط نیروهای متفقین نیروی سوم جدید امریکا با قدرت تمام در جهان علیه مناطق تحت نفوذ امپریالیزم فرتوت و ناتوان گشته از جنگ یعنی بریتانیای سابقا کبیر دست اندازی نمود.بریتانیا مجبور گشت در تقسیم دوباره جهان به رقیب جدید خود در مراحلی امتیازات فراوانی را به ارمغان بدهد.اما مواردی مثل ایران و تمامی مناطق قید شده در قرارداد 1907با همیاری و همکاری شوروی بلوک گشته میبایست از خطر جسته میگشت.سیاستهای انگلستان در منطقه دقیقا بروال سابق بر اساس همان قرار داد برست لیتوسک این بار علیه امریکا در جهان عملی میگشت.
مورد بعدی دخالت گری و همکاری و هم یاری انگلستان و روسیه شوروی در بحران بر امده از حکومت نسبتا مستقل مصدق عملی گشت.این بار بجای المان امریکا با سیاستهای مداخله گرایانه و با هدف نفوذ به بازار غارت ایران از نیروی مستقل درون حاکمیت یعنی مصدق حمایت میکرد.با فرار شاه کارگزار و شکست جهانی انگلیس فرتوت در محاکمه جهانی و پیروزی مصدق در این جریان شیرازه حاکمیت کارگزاری بر هم ریخته بود . با معجزه همکاری دو جناح مذهب و روحانیون بعنوان نمایندگان منافع انگلیس و حزب توده طراز نوین بعنوان عاملان بظاهر فریب خورده برادران بزرگ حاکم شوروی در ایران با کودتای فرمایشی توسط سیاست فریب رقیب خود یعنی امریکا انجام گشت.بازی ماهرانه و ترفند جدید سیاسی بعد از فرامین صادره شده از کمینترن مبنی بر عدم حمایت حکومتهای خود مختار در اذربایجان و کردستان و قربانی ساختن انان اغاز گشته بود.تحریکات حزب توده و ایجاد ترس از پیروزی کمونیزم سرخ در ایران ترفندی بود که خود امریکا را فریب داد.امریکا وادار به کودتایی شد که بر علیه منافع ان دولت نتیجه داد.همکاری ارتجاع سیاه مذهبی و مزدوران بی جیره و مواجب عین الدوله های کمونیست نشان مانع از از دست دادن ایران بعنوان منطقه نفوذ بریتانیا گشت.اما سهم ناچیزی از غارت نفت به پاس این خدمت به بخشی از کارتلهای نفتی مشترک امریکایی و انگلیسی گروه معروف به پپسی که همان جناح جمهوریخواهان امریکاست رسید.
شاه و شیخ بعد از حل بحران بخدمت عین الدوله های کمونیست نشان رسیدند تا رقیب امریکا را ظاهرا از دفع خطر نفوذ خطر کمونیزم خشنود سازند.با این امید و ترفند های سیاسی خطر تداوم فشار برای نفوذ به بازار غارت داخل ایران توسط شوروی و انگلستان مهار گشت. امریکا یک دهه بعد بعد از سرخوردگی از شکست خفت بار این فریب دست به اقدام کودتا در ارتش برهبری ژنرال قره باغی میزند که با همکاری مشترک ک.گ.ب و موساد و انتیلیجنتس سرویس افشا و خنثی میگردد.شکست خفت بار دیگر از نیروی مداخله گر سوم با همکاری مشترک شرکای همیشه شریک بر اساس مفاد همان قرارداد برست لیتوسک رقم میخورد.اینبار با همکاری صهیونیزم جهانی حاکم گشته در کشوری جعلی بنام اسراعیل این اتحاد عمل صورت میگیرد.
در نتیجه فشارهای امریکا به حاکمیت کارگزار محمد رضا پهلوی برای انجام اصلاحات برای کنار نهادن موانع ارتجاعی ورود سرمایه امریکا و طبقه تازه بدوران رسیده های اکثرا وابسطه به امریکا این بار نیز حاکمیت کارگزار با انقلاب فرمایشی شاه و مردم پروژه اصلاحات ارضی را بدون هیچ نقصی بنفع اربابان و خود طراحی و اجرا مینمایند.دقیقا این بار نیز علیه همین اقدامات نمایشی شاه الترناتیو مذهبی روحانیون برهبری خمینی بر علیه این سیاست علم میگردد اما با تضمین و ثبوت مقاومت شاه علیه فشارهای امریکا این سناریو منتفی میگردد. (انقلاب شاه و مردم برای حتی خود محرومین و خصوصا دهقانان هیچ ثمری نداشت و حتی در این روند با کوچ دادن انان به حاشیه های شهرهای بزرگ لشکر عظیم و جاهل را برای ساخت انقلاب اسلامی مهیا ساخت.).در پروسه های بعدی با شروع دهه پنجاه موانع ارتجاعی هزار فامیل حاکم مانع از تقسیم قدرت و شراکت نیروهای طبقه جدید وابسطه به امریکا و صاحبان صنایع و کارخانجات میگردند که بعد از بقدرت رسیدن حزب دموکرات که به جناح سرمایه داری امریکا که به کوکا کولا معروف شده این فشارها از جانب حاکمان جدید در کاخ سفید به شاه بیشتر میگردد(از جمله این فشارها انتقادهای امریکا از نقض حقوق بشر و فساد و روند استبداد بود).مقاومت ضمنی شاه در قبال این فشارها و باج دهی وی با عقد قرار دادهای کلان نظامی و افزایش در امدهای حاصل از گرانی نفت و دوره رشد اقتصادی بالا سالها بحرانهای ماحصل از این فشارها را میکاهد اما کارساز نیست.در این برحه از زمان بدلیل شرایط جدید جهانی و گسترش هجوم امریکا به مناطق تحت نفوذ سایر رقبا خصوصا رقبای اروپایی و انگلیسی هر چه بیشتر خود را نمایان میسازد.مبارزه دو بلوک جهانی امریکا و شوروی در طی اوج جنگ سرد سیاستهای راهبردی در منطقه را تعیین میکنند
ترفند جدید سیاسی بلوک غرب با استفاده از ابزار حاکمیت اسلام سیاسی با همکاری خود امریکا در ابتدا افغانستان و سپس ایران اغاز میگردد.بحران های اجتماعی در ایران و مقاومت شاه با سهیم ساختن امریکا در بازار غارت داخل ایران و عدم تمکین وی باعث ایجاد تفکر ساخت الترناتیو حکومتی میگردد.این پروژه نیز میبایست تمامی اهداف شرکای امریکایی و اروپایی ومنافع انان را در بر میگرفت.
پروژه انقلاب سازی و ضمینه های اجرایی ان بسان همان کودتای اسفند توسط همکاری مستقیم امریکا و کل غرب انجام میگیرد . ترفند دقیقا بشکل سابق بنفع جمع بلوک شرکای امریکایی و اروپایی رقم میخورد.توافق نهایی در مرحله اخر به تصویب همه طرفها میرسد.تقسیم کار و کنترل ارتش و مرحله گذار تعیین و اجرایی میگردد .سرمایه گذاری امریکا و کاخ سفید بر روی انقلابیون اسلامی بیت رهبر در تبعید با بند و بستهای پنهان اغاز میگردد.میلیونها دلار به نیروهای نزدیک خمینی از طرف خود کارتر فرستاده میشود رسانه های جهانی برای ساخت چهره جدید رهبر انقلاب بسیج میگردند . با ارتباطهای مستمر و نفوذ دادن جاسوسهای وابسطه به امریکا در اولین دولت موقت و حاکم و تغییر سریع و بدون خطر نفوذ کمونیزم سرخ ِ امریکا بخیال خود تنها برنده این انقلاب و تغییر حاکمیت میگردد.کنفرانس گوادالوپ مسیر تقسیم منافع اینده و سرنوشت غارت منطقه را رقم میزند.پروژه بقدرت رساندن حاکمیت سیاسی اسلامی با اعلام پیروزی انقلاب اسلامی اعلام میگردد.با اعلام پیروزی انقلاب شکست را به قیام میلیونی مردم تحمیل مینمایند
اینبار نیز بسان مرحله بعد از کودتا علیه مصدق اتحاد عمل شیخ و عین الدوله های کمونیست با ماموریت ویژه همکاری مشترک انجام میگیرد.
با میلیونها روبل روسیه که بظاهر از صندوق کمک فرقه دموکرات اذربایجان به سران حزب توده پرداخت شده پروسه مسموم سازی انقلاب و هدایت انقلاب بنفع اربابان و بضرر امریکا وارد عملی میگردد.(در اولین مرحله یک ملیون و هشتصد هزار روبل از صندوق فرقه دموکرات به مسئول حزب توده ایران بدستور مستقیم کمینترن پرداخت میگردد .بعدها بصورت مستمر این پرداختها برای بپیش راندن سیاستهای حزب پرداخت میگردد.نویسنده خود در اذربایجان از شخص مسئول صندوق فرقه دموکرات اوراق و مدارک را در ازای مبلغ ناچیزی خریداری کرده و دست به افشاگری زده است.در مقطع فرار سفیر سابق روسیه شوروی به انگلستان کل این مبالغ و کمکها توسط وی افشا شد اما توسط نهادهای امنیتی انگلیس هنوز پنهان نگاه داشته میشود)
بعد از نه ماه از شکست دادن انقلاب و قیام توده ها سناریو هدایت انقلاب با اشغال سفارت امریکا و با شعار مرگ بر امپریالیزم برهبری امریکا دقیقا علیه خود امریکا و منافع ان هدایت میگردد.
حمایتهای نظامی و سیاسی توسط ارتش مستقر شوروی در اذربایجان از انقلاب جدید ایران دقیقا بر علیه سیاستهای امریکا عملی میگردد. حتی درگیریهای مستقیم نظامی در ماجرای طبس ؛افشا کودتای نوژه و همه این اقدامات نظامی و تهدیدهای مستقیم امریکا برای حاکمیت کارگزار جدید مانع جدی ایجاد نمیکند
امریکا با خفت و خواری این بار نیز در نتیجه ترفد و حیله گری رقبا از صحنه بدور انداخته میگردد.سناریوهای بعدی برای مستحکم کردن حاکمیت کارگزار براه اندازی جنگ و سرکوب وحشیانه نیروهای ملی و یا انقلابی و اکثرا چپ و جنبشهای مترقی یکی بعد از دیگری انجام میگردد.
هزاران میلیارد سود ناشی از فروش سلاح در منطقه بحرانهای ساختاری نظام سرمایه داری در جهان را به تعویق میاندازد.جبهه جدید اسلامی علیه منافع صرفا امریکایی در جهان ایجاد شده و حمایت و هدایت میگردد.این سیاست تا اکنون تداوم دارد.
نکته ظریف دیگر برای اثبات حقانیت باور مندی خود به این سناریو در همشکلی سیاستهای خارجی روسیه تزاری و بعدها روسیه شوروی بقول خود سوسیالیستی و روسیه فعلی جدید پوتینی در قبال ایران است.
چرایی همشکلی این سیاستها در مقطع زمانی بیش از یک قرن دلیل ثبوتی هدایت این سیاستها بر اساس یک دکترین مشخص و منافع مشخص است.دوستانی که احتمالا با این واقعیتها بسان تئوری معروف توطئه نگرش دارند میبایست توطئه نبودن این سیاستها را به اثبات برسانند .با پاسخ به این چرا؟!
در پروسه بعدی در طی سه دهه این سیاستها با تغییرات ساختاری در بلوک بندیهای سیاسی جدید در جهان بعد از فرو پاشاندن و تغییر ماهیت ظاهری شوروی سوسیالیستی به مدل یلتسینی و اینک پوتینی این سیاست به عینه به همان شکل ادامه داشته و دارد.بخش اعظم کارتلهای وابسته به جناح دموکرات امریکا در ماجراجوییهای افغانستان و عراق و اینک سوریه با همین ترفندهای مشابه رقبا با شکست عدیده ای روبرو گشته است
بلوک بندیهای جدید ساختارهای سیاسی بعد از بحرانهای فزاینده اقتصادی جهان سرمایه داری در شکل قاره ای و توسط شرکتهای مالی و میلیتاریزم جهانی اعمال سیاست میکند اما ماهیت این سیاستها حذف رقیبهای مالی قدیمی در شکل رقبای مالی و انهم قاره ای عملی میگردد.
برای تفهیم این این سیاستها نمیبایست ماهیت کشوری و ملی این نهادهای مالی را در نظر گرفت رقابتهای گروههای مالی جهانی حتی در خود حاکمیت سیاسی امریکا در تضاد با همدیگر عمل میکنند .در فرایند جهانی شدن سرمایه جهانی و نهادهای کنترل ان اعم از بانک جهانی و نهادهای مالی عظیم در قالب اتحادیه شرکا و رقبا که حتی کنترل دولتها و کشورهای یک قاره را در انحصار گرفته اند را میبایست در نظر گرفت.این رقابتها باعث ایجاد سیاستهای مشخص و گاها هماهنگ برای اهداف مشترک همه گروههای مالی جهان عمل میکنند.میلیتاریزم جهانی در صدر جهان کنترل و هدایت این سیاستها را با خشونت تمام اجرایی میسازند.
یک نکته حائز اهمیت و مشابه درهمه ادوار تاریخی ایران در روند ایجاد فشار دستگاه حاکمیت امریکا و حاکمان موقتی در کاخ سفید است.تصادفی نیست که هر تحول و رویارویی در ایران طی قرن گذشته از طرف حاکمان کاخ سفید فقط در زمانهایی اتفاق میافتد که حزب دموکرات بر مسند قدرت در کاخ سفید نشسته باشد.براستی چرا؟!
علت غایی حمایت محمدرضا شاه و حتی رژیم ولایت اسلامی از کاندیداهای جمهوری خواه در چیست؟در پروسه اولین سالهای حکومت اسلامی در جریان گروگانگیری رژیم حاکم بر ایران با انکه خود کارتر با ارسال میلیونها دلار از عوامل رژیم قبل از قیام حمایت کرده بود اما تمامی سیاستهای رژیم بر علیه کارتر و بعدها در طی سه دهه و نیم بر علیه همه نمایندگان حزب دموکرات انجام میگیرد.ایجاد ترس از پیروزی جمهوریخواهان در مسند قدرت در کاخ سفید عملا با سیاستها و موضع گیریهای هر دو رژیم چرا یکسان است؟
حال باز گردیم به مورد ایران و مرحله پسا فرجام که اکنون در جریان است.در تقابل با نفوذ جناح دموکرات حاکم و شرکای جهانی ان به منطقه غارت ایران حاکمان کارگزار رقیب در ایران ترفندهای بیشماری را برای عبور از بحران و هدایت و کم اثر کردن این سیاستها در پیش گرفتند.ایجاد سیاست جناح بازی یکی از موفق ترین این سیاستها بود.حاکمان دموکرات امریکایی به توسل به سیاست نفوذ دادن لابیهای اصطلاح طلب ویا لیبرال و همراه خود در قالب سیاستمداران نزدیک خود گمان میکردند میتوانند روند تغییر را به رژیم ایران از بالا عملی سازند. حاکم کردن جناح مشابه امثال ظریف در سیاست خارجی از طرف رژیم و دادن وعده تغییر در اینده همیشه مانع از اجرایی کردن سیاست تغییر مستقیم و یا بعبارت ساده تر رژِیم چنج میگشتند.در روند مذاکرات پنهان که به فرجام شهرت یافت ضمینه های همکاری مشخص منطقه ای و دادن امتیازات فراوان به جناح دموکرات اوباما و تیمش و حامیان مالیش هر سه جناح مثلث قدرت سپاه و رهبر و روحانی موفق عمل کرده و میکنند.در مرحله فعلی بعد از تجارب متعدد ناموفق امریکا شرط اصلی امریکا اقدام عملی تعهدهای داده شده جناح روحانیست.بیشک خود روحانی و گروه و تیم ماسونیزم حاکم بعنوان اخرین مهره هدایت گر رژیم بخوبی از این واقعیت مطلع هستند که این بار نمیتوانند با ترفندهای همیشگی مانع از عملی گشتن روندی گردند که خود نظام را بخطر نابودی سوق خواهد داد.
روحانی و جناح ماسون حاکم بخوبی از سرنوشت شاهان کارگزار در تسلیم شدن به فشارهای امریکا و دادن باج کلان اگاهند.تکرار تسلیم شدن در قبال چنین فشارها و رویگردانی از اربابان رقیب امریکا بمعنی پایان دهی به عمر ننگین حاکمیت خواهد بود.اربابان رقیب امریکا چه در اتحاد روسی و انگلیسی و چینی و بخشهایی از سرمایه داری اروپایی منتظر تصمیم و تسلیم حاکمان هستند تا انها سرنوشت اینده ایران را بدون این کارگزاران نوکر و وابسطه خود حتی بقیمت نابودی و ویران سازی ایران و منطقه عملی بکنند.پروژه بعدی انها در صورت پیروزی رقیب در این سیاستها سوریه ای کردن ایران است.با دامن زدن به تنشهای قومی توسط یگانه بازوی قدرتمند مصلح در کشور و منطقه یعنی خود سپاه به این کار دامن خواهند زد.ایجاد تنشهای قومی با سیاستهای تحقیر ترکها توسط عوامل وزارت اطلاعات رژیم در چند مرحله اجرا گشته است.این سیاستها نیز در برخورد با جناح حاکم در دولت و ایجاد فشار انجام میگشت.
هدف اصلی از ایجاد تنشهای قومی در مراحل قبلی ایجاد ترس به جهانیان و خصوصا امریکا بود .سیاست اصلی فریب امریکا و جهان بود .نشان دادن مصنوعی جریانی که در صورت افزایش فشارها به حاکمان فعلی سرنوشت بعدی تجزیه و ویرانی ایران خواهد بود.بهره برداری سیاسی از این جریان در مورد مخالفین و اکثر اپوزسیون نماها عملکرد موفقی داشته است و حتی در موارد قبلی با ایجاد جو ترس به جهان و خصوصا امریکا مانع از سیاست چنج رژیم گشته اند.اما این سیاست اکنون در مورد امریکا دیگر کارایی چندانی ندارد
جناح روحانی و اینک رهبر همراه شده با وی از سر ناچاری مجبور به باج دهی به امریکاییان است و ترفندهای مخالفتهای ظاهری رهبر با روحانی دیگر حتی برای خودشان نیز مضحک و تکراریست.اخرین مورد این نمایش مسخره در مخالفتهای پی در پی روحانی و رهبر در جدل های لفظیست .این مخالفت بازیها صرفا از این منظر کارایی دارد که شاید بتوان امریکا و سپاه را فریفت .اما حوادث اخیر ثابت میکند هیچ یک از این سیاستها دیگر کارایی ندارد.
ماجرای ترور نافرجام علی خامنه ای درست در بیت رهبری یکی از این حادثه هاست که بشکل مرموزی پنهان نگاه داشته میشود.ایا سپاه در این حادثه نقش داشته است؟ و یا اینکه نفوذیهای امریکا در سپاه برای حذف وی به این عمل مبادرت کرده اند؟براستی این چندمین نقشه ترور رهبر در طی این سه سال گذشته توسط کدامین نیرو هدایت گشته است و نکته مهم دیگر توسط چه نیرویی افشا و خنثی شده است؟
پروسه حذف یکی از جناحها برای کسب قدرت واقعیت عینی و کتمان نشدنیست
کودتای قره باغی علیه شاه و کودتای نوژه و افشا ان توطئه ها جریانات مشابه تاریخی هستند.
حادثه دوم و بسیار مهم دیگر عدم رغبت بانکها و نهادهای مالی اروپایی علی رغم تبلیغات سیاسی روحانی و حاکمیت برای ارسال سرمایه گذاری مالی در ایران است.علی رغم گسیل شدن جان کری مبنی بر دعوت از این بانکها و دادن تضمین امنیتی برای سرمایه گذاریهای اکثر این بانکها هنوز رغبت جدی نشان نمیدهند؟ براستی جریان چیست؟ بگفته احمد صیف خود امریکا تعهدات مالی خود را بر اساس برجام اجرایی نمیکند ایا این کار شکنی امریکا نشان از انتظار یک حادثه نیست؟
قراردادهای عظیم با شرکتهای اروپایی و خصوصا فرانسوی و رفت و امدهای هییتهای اقتصادی مالی جهانی و کشوری به ایران و تبلیغات پشت بند ان توسط باند روحانی و این عدم شرکت نهاد های مالی و خصوصا بانکهای اروپایی و اکثرا رقیب جناح اروپایی تنها یک نکته را نمایان میسازد که هیچ کدام از این نهادها امنیت وعده داده شده اینده را زیاد جدی نمیگیرند.و یا در روند سیاستهای بسیار نزدیک و اماده اجرا برای تعیین سرنوشت اینده ایران و منطقه انان اگاهی دقیق و مستقیمی از این جریانها را دارند
اکنون روند تحولات در منطقه و ایران به نقطه حساسی رسیده است.
همه جناحهای درگیر سرمایه جهانی در منطقه برای حفظ موقعیت خود سیاستهای مشخصی را برای حفظ منافع خود به پیش میبرند .اما همگی در یک نکته و هدف مشترک هستند.حل بحرانهای فزاینده نظام مالی جهانی. که تنها با یک راه حل انهم تزریق منابع مالی جدید و عظیم میتواند حل گردد.در چرخه در امد جهانی بهترین و اسانترین راه حل نیز ایجاد جنگ افروزی و ویرانی است. فروش تسلیحات مازاد بر تولید برای ویرانی و بعدها فروش تکنولوژی و تجهیزات برای ابادی میتواند موقتا بحرانهای جهان سرمایه داری را به تعویق بیاندازد..تنها بدین شکل است که میلیاردها سرمایه انباشته شده در منطقه به چرخه باز تولید و بهره وری و نجات سرمایه داری جهانی میتواند برسد.
شخصا بنده مسعولانه بعنوان یک انسان ازادیخواه و برابری طلب به خطر بالکانیزه کردن ایران توسط ارتجاع جهانی و خصوصا اربابان صهیونیزم و ماسونیزم حاکمان داعش شیعه در ایران اذعان داشته و دارم. بارها در نوشته ها و مقالات و فریاد وفغانهایم به این خطر اشاره کرده ام. متاسفانه در کمال ناباوری نتوانستم برای پیش گیری از این فاجعه وحشتناک شمار هم اندیشانم را گسترش دهم.با دلی پر از درد اعلام مینمایم مسئولیت جنایتهای اینده بر اساس اجرایی ساختن این سناریو وحشتناک در منطقه تنها بر عهده جانیان و ارتجاع جهانی نیست.نیروها یی که مسئولانه برای جلوگیری از این فاجعه انسانی میتوانستند دست به اقدام مشترک بزنند به این کار مبادرت ننموده اند..به باور من این نیروها اگر خواهان سهیم نبودن در این جنایت هستند باید به اقدامات عملی برای پیش گیری از این فاجعه باید مبادرت نمایند.
هر یک از جناحهای حاکم و تمامی طبقه حاکم در ایران در برخورد با این معضل و خطر قریب الوقوع کوچکترین حس انسانی را دارا نمیباشد.انان برای حفظ قدرت و حاکمیت خود دهه هاست شرف و انسانیت خود را بفروش رسانده اند.فاجعه در پیش است.نقشه های کردستان بزرگ و ارمنستان بزرگ و اذربایجان واحد و بلوچستان واحد مدتهاست چاپ گشته و سیل عظیم ملیونی رهایی خواه هواداران استقلال طلب جاهل نگهداشته شده و کور گشته توسط تحریک عوامل حکومتی الان در صفحه های مجازی اقدام به قتل مجازی میزنند وای به روزی که بر دستان انها تفنگهای خاک خورده در انبارهای میلیتاریزم جهانی و کارخانه های انها گذاشته شود.
میلیتاریزم جهانی و کارتلهای مالی جهان برای عبور از بحرانهای ساختاری و فزاینده دامن گیر اقتصادی خود نیاز به ایجاد این جنگ افروزی را دارند پروژه محدود داعش با شکست سهمگین خود در دفاع قهرمانانه مبارزین روژاوا شکست خورده است انان داعش جدیدتر و وحشتناکی را در ایران و ترکیه میخواهند ایجاد کنند
افسار این تحریکهای قومی و ملی دهه هاست توسط نیروهای امنیتی و خصوصا سپاه توسط رسانه ها و هزاران مزدور اجیر شده میباشد.
کافیست صاحبان سپاهی تیم تراکتور سازی تبریز را بخوبی ببینید و یا تلویزیونها و رسانه هایی که از جانب میت ترکیه و یا ک.گ.ب(ام .ت.ن اذربایجان) و یا اطلاعات تغذیه میشوند را بتوانید ببینید.
مصاحبه های اخیر تلویزیونهای عربی با استقلال چیان ترک و کرد و عرب و بلوچ این اواخر بسیار زیاد گشته است.عربستان همچنان که در زایش داعش نقش مستقیمی داشت در این پروژه نیز با میلیاردها دلار در خدمت میلیتاریزم جهانی خواهد بود.گروههای ارتجاعی وافراد مشکوک و اکثرا وابسته به انها با عناوین رهبران ملتهای تحت ستم در ایران در احزاب و سازمانهای استقلال خواه سالهاست از نهادهای مالی وابسته به انان تامین مالی میگردند.
نقشه اینده منطقه بدست حاکمان ارتجاعی و اکثرا کارگزار در ایران و ترکیه و کشورهای عرب و شمال ایران رقم خواهد خورد. اجرای فاز اول این سیاست در تحمیل خشونت و سرکوب وحشیانه حاکمان فاشیست ترکیه به جنبش برابری طلبی مردم کرد ساکن باکور ترکیه اغاز شده است.
اجرای دوم پرده این نمایش وحشتناک با شعله ور ساختن تنشهای قومی خصوصا مابین دو خلق کرد و ترک اذری توسط سپاه انجام خواهد گرفت.گرگهای خاکستری هدایت شده توسط میت ترکیه دهه هاست منتظر فرمان یورش هستند.در هر دوطرف کرد و ترک اذری در ایران عوامل نفوذی اطلاعات بشدت جو را مسموم ساخته و شهرهای مشترک کرد و ترک نشین را دو قطبی ساخته اند.نمایش مشمعز کننده اخیر بعنوان یک نمونه اثباتی در مرحله انتصابات مجلس رژیم در این مناطق برهبری جلاد معروف ملا حسنی تخمهای کینه و دشمنی را شعله ورتر ساخته اند.
از تصور شیون و ناله های مشابه شنگالیان اینده در ارومیه و تبریز و تهران و ایلام و اهواز و زابل و ترکمنصحرا و ...باریش خون میگرید. در تقابل با این سناریو وحشتناک و عملکرد رسانه های در انحصار جهان سرمایه داری وارتجاع منطقه با این حجم یورش تبلیغاتی عجز و ناتوانی از درک این فاجعه توسط جبهه چپ و دموکرات منطقه و جهان و سرزمینمان براستی میبایست خون گریست .
اما راه کار چیست؟!
در پروسه تکامل اندیشه مبارزاتی خود وتجارب کسب شده از ان من همیشه معتقد به تاثیر مستقیم به همه جنبشها بوده و هستم. در روش مستقیم حمایت و شرکت مستقیم و بیدریغ خود از همه جنبشهای برابری طلب در طی نزدیک به چهار دهه معتقدم نمیبایست در تقابل جنبشهای ملی و قومی ایستاد.
در تقابل قرار گرفتن با خواست دموکراتیک برابری طلبی قومی و ملی بجای ارائه راهکار مناسب برای کسب برابری و تعیین حق سرنوشت برابر باعث روی گردانی ملیونها انسان از تفکر چپ و دموکراتیک گشته است.در خلا نیروی دموکراتیک و چپ نیروهای راست و مرتجع و اکثرا مزدور حاکمان و ارتجاع منطقه افسار این جنبشها را برای هدایت انان بدست گرفته اند .میبایست خیلی قبلها چون من و هم اندیشان چپ مترقی درون این جنبشها و با شرکت مستقیم در این جنبشها مانع از افراطی و ارتجاعی شدن جنبشهای ملی میگشتیم.متاسفانه شمار هم اندیشان در این جنبشها بخاطر حذف فیزیکی ارتجاع حاکم بشکل قتل عام و زندانی کردن و یا شانتاژهای سیاسی همیشه ناکافی بوده است.این توطئه توسط اجرای سیاستهای ترویج جهل در نتیجه عقب نگهداشتگی تحمیلی ماحصل ستم ملی و فرهنگی توسط حاکمان و دولتهای کارگزار عملی گشته است.
اندیشه هدایت جنبش های ملی برابری طلب بر روی اهداف انسانی و مترقی سیاست مبارزه من و هم اندیشانی بود که این ابزار ملیونی فاجعه اور بسمت خود رژیم سوق داده شود.تنها با اگاهی بخشی گسترده میان توده های عقب نگهداشته شده میتوان این ابزار را بسمت دشمن مشترک همه ستم دیدگان در ایران سوق داد.
میبایست ارمانها و راهکارهای مترقی و بدور از خشونت اقوام و ملتهای ساکن و تحت ستم را در بین این جنبش ترویج داد .میبایست با استفاده از تمامی امکانات محدود و رسانه های اندک نیروهای دموکرات و مبارز بر علیه این توطئه ها با افشاگری عوامل مزدور مبارزه کرد.
میبایست الگوی رهایی کامل و کسب ازادی کامل را به توده های فعال در جنبشهای ملی ایران باوراند.میبایست اندیشه سوسیالیزم انقلابی را توده ای ساخت
مقاومت روژاوا و دستاوردهای ان در پروسه مقاومت قهرمانانه بهترین و شریفترین مبارزان بخون خفته بهترین الگو برای پایان دادن به همه مرزهای تحمیلی جنسیتی و قومیتی و جغرافیای و همه مرزبندی های دینی و افکار است.
یگانه راه کار مناسب برای این جنبشها نابودی دستگاههای ستمگری بعنوان دولتهای کارگزار و مزدور ناسیونالیست و ارتجاعی منطقه است.باید این جنبشها را علیه این دولتها شوراند.باید جهانی بدون حاکم و ستمگر و بدون دولت و سیستم تمرکز قدرت را به توده ها باورانید.
میبایست ایجاد حاکمیت شوراهای متشکل دموکراتیک را در سر لوحه برنامه های مبارزاتی همه نیروهای مترقی و چپ و سوسیالیستی قرار داد.میبایست اتحاد مبارزاتی همه جنبشهای مترقی از جمله جنبش زنان و کارگران و ملتهای تحت ستم و دانشجویان و پرستاران و معلمین و همه جنبشهای مترقی را به سر انجام حقیقی رساند.تنها با کسب اتحاد عمل مبارزاتی میتوان از این فاجعه بشری پیش رو و تحمیلی ارتجاع جهانی رهایی یافت.
باریش نصیریان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر