مهدی نوربخش
سیاستورزی هاشمی رفسنجانی گهگاهی انسان را مغشوش و آشفته میکند. زمانی مواضع او انسان را کاملا خرسند نموده و زمان دیگری کاملا برآشفته می کند. انسان نمیداند سرانجام با کدام هاشمی روبروست و چرا او در موارد متعددی نخواسته است و یا نتوانسته موضعی در خور شرایط روز اتخاذ نماید.
رفسنجانی روزی پایگاه اجتماعیش راستِ محافظه کار بود اما امروز این پایگاه تغییر پیدا کرده است. او هم اکنون در بین محافظه کاران معتدل تا اصلاح طلبانِ محافظه کار جای گرفته است.
مواضع چند هفته پیش او در مورد دیدار فائزه با خانم فریبا کمال آبادی، یکی از مدیران جامعه بهائیت، که هم بندِ او بود، درست برای اقناع طرفداران جایگاه سیاسی اول او، یعنی راستِ محافظه کار بود. این موضع بسیاری را در جایگاه دوم خود رنجانید. حرف هفته پیش او که با انقلاب فرهنگی مخالف بوده است، بسیاری را در طیف اصلاح طلبی کشور آشفته کرد. این مواضع از اعتبار سیاسی هرکسی میکاهد و آنجائی که آن ها به او نیاز دارند با اطمینانی لرزان به سراغ او می روند و آنجائی که او به مردم نیاز دارد حمایت کامل آن ها را دریافت نمی کند. ملّت ما منتظری و بازرگان را و بعدها خاتمی و سران جنبش سبز را الگوی مردان سیاسی خود قرار داده است؛ حتی اگر به گذشته و قهرمان جنبش ملی ایران، محمد مصدق، بر نگردیم. مردم ما، در این مردان، صداقت، راستگویی، شجاعت و استواری دیده اند و برای همین روز به روز در نزد آنها عزیزتر و بزرگتر شده اند.
آقای هاشمی رفسنجانی باید خوب بداند کسانی که هفته پیش بعد از نماز جمعه قم شعار مرگ بر هاشمی رفسنجانی را سر دادند مدتها پیش این شعار را در محافل خصوصی خود سر میداده اند. دیدار فائزه با یک خانوادهی بهائی هیچ چیزی را برای او عوض نکرده است. کار فائزه هم از نظر اسلامی کاملاً قابل دفاع بود و هم حکم فقیه بزرگی مثل آیت الله منتظری را پشتوانه شرعی خود داشت. هم آیت الله امجد و هم مدرس حوزه آقای فاضل میبدی به دفاع از حقوق این جامعه شتافته بودند. آقای رفسنجانی نه تنها از این دیدار نگذشت که به مذمت کار فائزه که کاری کاملا مقبول و ستودنی بود نشست.
بسیاری در چندین هفته گذشته بجای ستودن کار انسانی فائزه رفسنجانی و شجاعت او، او را به پدرش و سابقه سیاسی این پدر پیوند زدند. آنها میخواستند با و برای کوبیدن پدر از ارزش کار انسانی و ستودنی او بکاهند. اما بطور قطع در این راه سودی عایدشان نشد. فائزه از ابتدا راهش را با پدر جدا کرده است. نمیخواهم بگویم مخالف اوست اما استقلال رای او ستودنی است.
دیدار فائزه با یک خانواده بهائی چندین پیام بدنبال خود داشت. اول می خواست بگوید محدودیت و مصلحت های سیاسی پدر محدودیت و مصلحتهای او نیست و او آن ها را نمیپذیرد. این محدودیت و مصلحتها سیاسیست و جایی در اصول و اتخاذ مواضعی انسان دوستانه و خدا پسندانه ندارد. دوم، فائزه رفسنجانی بطور قطع می دانسته این ملاقات با مذاق پدر جور نخواهد آمد اما او آن را برای بزرگداشت اصول دیگری انجام داد. سوم، مثل بقیه کارهای دیگرش، او بدنبال شکستن یک تابوی منحوس در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما بود. چهارم، زمانی که فائزه رفسنجانی بدین کار تصمیم میگیرد با دست خالی و بدون حمایت پدر به میدان می آید. او به خوبی می داند که در صورت زندان رفتن و پرداخت هر گونه هزینه، پدرش نمیتواند برای او هیچ کاری انجام دهد. لذا کار او بسیار ستودنی است و هیچ رابطه ای با پدر او ندارد و نداشته است.
آقای رفسنجانی در ایجاد بسیاری از مشکلات بعد از انقلاب نقش کلیدی داشته است. ادامه جنگ با عراق، موافقت با گرفتن سفارت آمریکا، مخالفت با و خلع آیت الله منتظری، ایجاد جو رادیکال و بیرون راندن بسیاری از سرمایههای ملی کشور از صحنه سیاست بعد از انقلاب، نشاندن آقای خامنهای بر کرسی ولایت، عدم حمایت از جنبش اصلاحات در زمان خاتمی و… با این همه مردم کشورمان قدر دان او برای تغییر در نظرات سیاسی او خصوصاً بعد از سالهای ۸۴ هستند. نقش او در دو انتخابات گذشته ستودنی است، اما زمان آن رسیده است که آقای رفسنجانی خود را در جایگاه اجتماعی دومش ببیند و کاملا به اصلاحات دلبسته و به آن تعهد سپارد.
این روزها، استبداد ولایی مرزها را بیش از هر زمان دیگری روشن نموده است. استبداد نشان داده است که از نشاندن غیرقانونی و غیراخلاقی دولتی فاسد مثل احمدینژاد بر کرسی قدرت برای حفظ منافع خود ابایی ندارد. این استبداد منافع ملی و انسانی کشور را نشانه رفته است. آقای رفسنجانی بیش از منافع شخصی و مصلحتهای سیاسی، میبایست فکر مصلحت و منافع کشوری باشد که خود در افول آن بسیار سهیم بوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر