۱۳۹۵ خرداد ۳, دوشنبه

عمل انقلابی یا یکدندگی سیاسی ؟؟



حمید فرخنده

یک دهه بعد از اعدام صدام حسین، در خاورمیانه دو سیاستمدار دیگر، رجب طیب اردوغان در ترکیه به شکل حاد و آیت‌الله خامنه‌ای در ایران به نحوی ملایم‌تر، به سمت سیاست‌ها و گفتارهای قلدرمآبانه هم در برابر مردم خود و هم در رویارویی با آمریکا (البته به استثنای عقب‌نشینی معقولانه رهبر ایران در پرونده انرژی اتمی ایران) و دیگر کشورهای غربی، پیش رفته‌اند 

در دنیای سیاست کم نبوده اند کسانی که جان خود را در این راه از دست داده اند. اما در این میان نقطه اشتراک چه گوارا، صدام حسین و اسامه بن لادن چیست؟ جز سرنوشت مشترک که کشته شدن توسط مخالفانشان است، در تاریخ زندگی این سه نفر نقاط مشترک مهمی وجود ندارد. بین چه گوارا و بن لادن البته نکته اشترک مهم دیگری وجود دارد و آن کشته شدن در راه عقیده خویش است. صدام حسین اما قربانی قلدری یا یکدنگی سیاسی خود شد. او هیچ مشکل آرمانی یا عقیدتی نه با امریکا داشت و نه با دیگر کشورهای غربی.
ورای ارزشگذاری باورها و آرمان های ارنستو چه گوارا این سمبل مبارزات چریکی و رهایی بخش که در کوههای بولیوی از پای درآمد یا اسامه بن لادن که در مخفیگاه خویش در ابیت آباد پاکستان توسط کماندوهای امریکایی کشته شد، این دو برای باورها و عقاید خویش جنگیدند و کشته شدند. صدام حسین اما نه تنها دارای روابط محکمی با کشورهای غربی بود، بلکه دیکتاتور لائیکی بود که از نظر ایدئولوژی غرب ستیز نبود. چرا فردی که دارای روابط خوب با امریکا و دیگر کشورهای غربی است و طی یک دهه جنگ با ایران از همه کمک های سیاسی و تسلیحاتی کشورهای غربی برخوردار بوده است، ناگهان از در خصومت با غرب درمی آید؟ اگر دشمنی و مبارزه چه گوارا و بن لادن با نظام های غربی از زاویه جامعه شناسی و منطق مبارزه و مخالفت آنها با دنیای سرمایه داری غرب و در رأس آنها امریکا، قابل تحلیل است، درافتادن صدام حسین با غرب را تنها با روانشناسی افراد خودشیفته و خودبزرگ بین می توان توضیح داد. ثبات عمل و انسجام در رفتار سیاسی در فعالیت های سیاسی یا نظامی و تروریستی بن لادن و چه گوارا دیده می شود، در تصمیمات و رفتارهای سیاسی صدام حسین اما تفییرات ناگهانی و متضاد دیده می شود. از آنجاکه دیدگاههای چه گوارا و بن لادن بن مایه ایدئولوژیک داشتند، رفتارها و فعالیت های سیاسی آنها حتی برای دشمنانشان قابل پیش بینی بود. رفتار فردی از جنس صدام حسین اما قابل پیش بینی حتی برای متحدانش نبود و نیست. کمااینکه او همه دنیا بویزه دوستان منطقه ای و متحدان غربی اش را با اشغال کویت شوکه کرد. در عرض دو سه ساعت کویت را در تابستان ۱۹۹۰ میلادی اشغال کرد، شورای امنیت سازمان ملل در عرض یک ماه به او التیماتوم خروج از کویت را داد و پنج ماه بعد کویت در جنگی دو سه روزه از اشغال نیروهای عراقی آزاد شد. چه گوارا و بن لادن مخالفان استراتژیک غرب بودند. صذام حسین اما سال ها متحد غرب بود و از همه حمایت های لازم از سوی کشورهای غربی بویژه امریکا و فرانسه و از سوی کشورهای عربی منطقه برخوردار بود. او هیچ اختلاف ایدیولوژیک و استراتژیک با غرب نداشت، قلدری سیاسی و نظامی اما او را با جهان غرب درگیر کرد و در دنیای عرب ایزوله ساخت. قلدری که بخاطر سلاح های شیمیایی نداشته، حاضر نشد کنترل سازمان ملل را بر انبارهای تسلیحات نظامی خود بپذیرد، سرانچام، یکدنگی و سرکشی سیاسی هم رژیم او را بر باد داد و هم سرش را.
حال یک دهه بعد از اعدام صدام حسین، در خاورمیانه دو سیاستمدار دیگر، رجب طیب اردوغان در ترکیه بشکل حاد و آیت الله خامنه ای در ایران به نحوی ملایم تر، به سمت سیاست ها و گفتارهای قلدر مآبانه هم در برابر مردم خود و هم در رویارویی با امریکا (البته به استثنای عقب نشینی معقولانه رهبر ایران در پرونده انرژی اتمی ایران) و دیگر کشورهای غربی، پیش رفته اند.
تا سه سال پیش رجب طیب اردوغان رهبر "حزب عدالت و توسعه" و نخست وزیر ترکیه هم در داخل این کشور، هم در منطقه هم در میان کشورهای غربی از اعتبار و احترام زیادی برخوردار بود. او طی یک دهه توانسته بود سه دست آورد مهم داشته باشد. اقتصاد ترکیه را رونق بخشیده و صنعت توریسم کشورش را توسعه داده بود. بسیاری از اقشار طبقه متوسط کشورهایی اروپایی خانه دوم خود را نه در اسپانیا و یونان که در ترکیه می خریدند. بعد از سال ها جنگ با کردها به صلحی پایدار با مهم ترین گروه مبارز کرد یعنی "پ ک ک" دست یافته بود. آنها سلاح های خود را زمین گذاشته، از کوهها به سوی شهرها روان شده و به پروسه مبارزه سیاسی پیوسته بودند. سومین دست آورد مهم رجب طیب اردوغان آشتی دادن جامعه سنتی ترکیه با جامعه مدرن این کشور بود، کاری که لائیسیته آتاتورک و جانشین های نظامی و غیرنظامی او در طی دهه ها بدان نائل نشده بودند. دست آوردهای مهمی که ترکیه را به عنوان یک دمکراسی اسلامی در منطقه خاورمیانه به کشوری نمونه تبدیل کرده بود و مردم بسیاری از کشورهای اسلامی آرزوی داشتن حکومتی نظیر ترکیه را داشتند.
به ناگاه ظرف مدت دو سال رجب طیب اردوغان با تصمیمات عجیب و غیرمنطقی به همه دست آوردهای خود و حزبش پشت پا زد. لیر ترکیه بشدت ارزش خود را از دست داد، توسعه اقتصاد و صنعت توریسم ترکیه رو به افول گذاشت و جنگ با کردها از سرگرفته شد، دهها روزنامه نگار به اتهام های واهی تروریستی یا حمایت از تروریسم به زندان انداخته شدند. آقای اردوغان که اینک از مقر نخست وزیری به کاخ ریاست جمهوری ترکیه نقل مکان کرده بود، بسرعت محبوبیت خود را هم در "حزب عدالت و توسعه"، هم در میان مردم کشورش، هم در میان مردم کشورهای منطقه و هم در جهان غرب از دست داد. عصبیت سیاسی اردوغان از آنجا شروع شد که غرب در سوریه دخالت نظامی نکرد و آنطور که اردوغان سیاست منطقه ای خود سرمایه گذاری کرده بود بشار اسد مانند صدام حسین یا قذافی سرنگون نشد. او بجای تغییر سیاست درمورد سوریه به تقویت و کمک به مخالفان مسلح اسد ادامه داد و در این راه از داد و ستد با گروه بشدت بدنامی مانند داعش هم خودداری نکرد. در صحنه داخلی ترکیه نیز مقاومت مردم بویژه جوانان ترک در ماجرای "پارک گزی" استانبول آغازی بود برای مخالفت با روند سیاست ها و منش خودخواهانه اردوغان که از چندی پیش شروع شده بود. او بجای گفتگو با مردم و جوانان کشورش، مانند همه مستبدان حرکت اعتراضی آنها را توطئه شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک و بنگاهای خبری مانند بی. بی. سی علیه او و دولتش خواند.
اردوغان اگر هنوز بعد از یک دهه سودای ماندن در قدرت در سر داشت، می توانست از منطق سیاسی پیروی کند، یک دوره از قدرت کنار رود و در دوره های بعد با نام نیکی که بخاطر سیاست های او و حزب "عدالت و توسعه" در حافظه سیاسی مردم ترکیه بود، محبوب تر به قدرت باز گردد. او اما راه دیگری برگزید، راهی که البته بیشتر به بن بست برای او و ترکیه شبیه است تا راه.
در ایران نیز آیت الله خامنه ای با اظهارات ضد و نقیض خویش درمورد توافق هسته ای با غرب، مسئولیت ناپذیری، پافشاری بر ادامه حصر رهبران جنیش سبز و اظهاراتی غیرمعقول و غیرکارشناسانه درمورد زبان انگلیسی یا حمایت از "گشت نامحسوس" و نوعی خودسری ماموران انتظامی در مورد کنترل حجاب، خود را بیش از پیش در میان مردم ایران و حتی در اردوگاه اصولگرایان ایزوله کرده است. از مخالفت های علی مطهری از چهره های شناخته شده اصولگرا که بگذریم، در ماههای گذشته شاهد فاصله گیری نسبی علی لاریجانی از آیت الله خامنه ای و انتقاد او از دستگاه تحت نظارت رهبری یعنی صدا و سیمای جمهوری اسلامی بوده ایم. به تازگی نیز مرتضی روحانی از چهره های اصولگرا و مدیر مسئول سایت "ترجمان" در نقدی قابل تأمل درمورد اصولگرایان و شکست آنها در انتخابات اخیر مجلس گفته است "بیایید چند وقتی بی خیال رهبری شویم!".
تا زمانی که گفته ها و تصمیمات سیاسی یک سیاستمدار یا رهبر یگ گروه سیاسی از انسجام فکری و منطقی برخوردار باشد و با مسئولیت پذیری همراه شود، حتی اگر آن گفته ها و رفتارها مخالف دمکراسی باشد لااقل آن سیاستمدار یا رهبر سیاسی از احترام در صفوف هواداران خود و در مواردی از احترام گروههای سیاسی رقیب نیز برخوردار است. افول یک سیاستمدار اما آنجا شدت می گیرد که بخاطر تکرار سیاست ها و گفتارهای غلط و پافشاری بر آنها، دیگر احترام خودی ها را نیز از دست بدهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر