سید کاظم قمی
کلمه
زمانی که در جلسات شورای بازنگری قانون اساسی، شماری از اعضا (از جمله میرحسین موسوی)، برای بحث در مخالفت با اضافه شدن پسوند «مطلقه» به «ولایت فقیه» ثبت نام کردند و اداره کننده جلسه بدون توجه به وجود تعداد کافی امضاها از طرح آن طفره رفت، تصور نمی شد که سکانداری نظام به دست کسی بیفتد که مفهوم «مطلقه» را که در قاموس بنیانگزار نظام به معنای گسترده بودن حوزه تصمیم گیری حکومت (دولت رفاه در مقابل دولت شبگرد) بود، به «مستبده» قلب کند. در همان روزها گروهی از مسئولان دست اندرکار سیاست خارجی توسط علی اکبر ولایتی (وزیر خارجه وقت و معتمد رئیس جمهور سابق و رهبری فعلی) پیغام دادند که امیدوارند رویه بنیانگزار نظام در دخالت حداقلی و ایفای نقش رهبری از موضعی فراجناحی و نظارتی تداوم یابد. پاسخی که شنیدند این بود:
«ایشان مسن بودند و رهبر نشسته، من جوان هستم و رهبر ایستاده». از آن پس، رهبری جدید با دخالت حداکثری در ریز و درشت امور کشور، در جامه عمل پوشاندن به آرزوهای ناکام خود در دوران ریاست جمهوری اهتمام ورزید.
اما بیست و هفت سال حکومت، نشان داد باری که وی بر دوش گرفته، سنگین تر از آن است که با خصائل شخصی اش سازگار باشد. او یک خطیب است، اهل خطابه، گریزان از گفت و گو و پذیرش تعدد خوانش ها و تفسیرها، گریزان از تفکر و تجزیه و تحلیل فلسفی (که با توجه به تعلیم و تربیت در حوزه مشهد شگفت انگیز نیست)، متأثر از نگرش های مراد سیاسی اش نواب صفوی، و روحانیی که روابط اهل علم (درس خوانده های حوزه) و عوام (درس خوانده یا نخوانده) را در روابط امام جماعت مسجد کرامت مشهد با مریدانش بازآفرینی می کند. همه این ها، در کنار مسئولیت ناپذیری اش، کار را بر او سخت کرده است. مریدانش همواره خواسته اند فقدان پایگاه سیاسی فراگیر، فقدان وجاهت فقهی به رسمیت شناخته شده توسط ریش سفیدهای حوزه علمیه، فقدان پایگاهش در روحانیان سنتی، و سنگینی تصویر نه چندان خوشایند دوره ریاست جمهوری اش و جنگ را با اعطای القاب مطنطن تر، نصب تصاویر بزرگتر بر در و دیوار هر کوی و برزن، مجیزگویی در جلسات ادبی فرمایشی، به رخ کشیدن ساده زیستی و خلق افسانه های رنگارنگ از روابط مخفیانه با امام زمان (عج) تا حوادث خارق العاده در زندگینامه (مثل زمان تولد) و پیشگویی ها و نقل قول هایی که در صحت و سقم آنها تردیدهای جدی وجود دارد، و بالاتر از همه، با نشان دادن این که پشت سر او، خیل فدائیان جان بر کف و سرتا پا مسلحی قرار دارند که فرمان او را بی درنگ و بدون چون و چرا اجرا می کنند، جبران کنند.
ابزار قدرت بخشی به چنین شیوه ای از مدیریت کشور، استفاده از «ولایت مطلقه» ای است که نه به آرای مردم، بل به تعیین او از سوی معصوم از طریق کاشفیتی که توسط خبرگان امور دینی مورد تأیید او حاصل شده، متکی است. این منبع قدرت فوق زمینی خیالی است که به او اختیار می دهد رأی خود را «فصل الخطاب» بشمارد و نظر دیگران را حداکثر، مشورت هایی در خور شنیدن. آنچه در این میان مورد غفلت قرار گرفته است این که به قول مولانا، «آفت طاووس آمد پر او»: ولایت مطلقه، مسئولیت مطلقه به دنبال دارد. این چیزی است که کارنامه بیست و هفت ساله گذشته، نشان از رویگردانی از پذیرش آن داشته است. حمایت های همه جانبه از دوران سازندگی با آغاز سیر نزولی موفقیت های اولیه به رویارویی با سردار سازندگی؛ پذیرش رأی مردم در دوم خرداد به شکل گیری و گسترش نهادهای موازی با دولت؛ مهندسی انتخابات برای برکشیدن احمدی نژاد به ریاست قوه مجریه به فاصله گرفتن از او پس از ماجرای خانه نشینی یازده روزه؛ و قبول رأی مردم به عنوان «حق الناس» به منظور جلوگیری از تکرار اتفاقات سال ٨٨ و تکرار تحریم انتخابات ۱۳۹۰ مجلس توسط شهروندان به تفسیری موسع و کشدار از «حق الناس» که هر گونه اعمال سلیقه جناحی توسط شورای نگهبان را مجاز بشمارد، منجر شد. کارنامه بیست و هفت ساله گذشته به روشنی نشان می دهد که سال هاست از موضع رهبری یک ملت استعفا و به موضع رهبری یک جناح تنزل یافته است.
اینک، خصلت مسئولیت ناپذیری رهبری، بار دیگر در ماجرای توافقنامه هسته ای رخ نموده است. او که به خوبی دریافته است که پذیرش این توافقنامه، تصویر پر آب و رنگ «رهبری قاطعانه جبهه ضداستکبار جهانی» نزد طرفداران اندکش را خدشه دار می کند، شهامت کشیدن بار مسئولیت چنین عقب نشینی بزرگی را ندارد؛ شهامتی که بنیانگزار نظام با تکیه بر خودساختگی روحی و سرمایه عرفانی اش داشت که مسئولیت پایان جنگ را شخصا بپذیرد. این ضعفی است که حتی با تداوم ماجراجویی های ناکام و بی فرجام در منطقه و تلاش برای ایجاد رعب در دل منتقدانش در داخل، جبران نمی شود. چنین است که بزرگ ترین بحران کنونی کشور، بحران مشروعیتی از دست رفته است و حالا بر همگان آشکار شده که بحران های دیگر، زائیده آن است
degarbavarn:net
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر