فیروز نجومی
جامعه ایران به کدام سو در حال حرکت است؟» اولین جمله ایست که با آن سرمقاله روزنامه شهروند در 12 ماه جاری، بهمن 1394، تحت عنوان «پس رفت فرهنگی چرا؟» آغاز میشود. آنچه نویسنده را به پرسش چنین سوالی کشانده است، مشاهده پدیده ای بوده است بنام "زوال رفتار اجتماعی" رفتاری دال بر پس رفت فرهنگی که نویسنده در بخش پایانی مقاله بدان میپردازد.
نویسنده شهروند ابتدا نمونه هایی چند از زوال رفتار اجتماعی ارائه میدهد شامل بر بازی خشونت بار "سگ کشی " و تماشا گرانی که از تیکه پاره شدن سگها بشوق و هیجان میآیند و لذت میبرند. شاخ و شانه کشیدن "قلدرهای مازندارنی" در فضای محازی نمونه دیگری ست که بقول نویسنده چنان انزجار آور است که "ه روح و روان را جریحه دار میکند." نویسنده مقاله آنگاه بعرصه ورزش وارد میشود و از گسترش رفتار های خشونت آمیز که زمانی ویژه بازی فوتبال بود به ورزش های کشتی و والیبال و بسکتبال خبرمیدهد. شکستن شیشه های اتوبوس و حمله به بازیکنان تیم مهمان که اخیرا یکی از آنان با ضربه چاقو مجروح گردیده است نمونه دیگری ست از زوال رفتار اجتماعی.. در اینترنت نیز شاهد حمله به بازیکنان تیمی که برنده بازی با تیم ایران بوده است، هستیم. زشتر از این "مزاحمت های خیابانی برای بانوان و حتی تعرضات وحشتناک از سوی افرادی است که مشهور به اوباش گری هستند."
نویسنده شهروند، در ادامه میافزاید که:
به نظر ميرسد كه با وجود رشد و توسعه آموزش، از نظر فرهنگي نوعي پسرفت را تجربه ميكنيم. رفتارهاي غيرمتمدنانه و توسل به خشونت و پشت پا زدن به هنجارها، معيارها و ارزشهاي اخلاقي به وضوح درحال افزايش است.
این پس رفت فرهنگی البته در زمانی بوقوع میپوندد که بقول نگارنده مقاله "آموزش رشد و توسعه " یافته است. اینجا بدرستی روشن نیست که "آموزش چه چیزی رشد و توسعه" پیدا کرده است. اگر این دو پدیده بر عکس یکدیگر حرکت میکنند، آیا بهتر نیست که از رشد و توسعه آموزش بکاهیم تا پس روی فرهنگی را متوقف سازیم؟ شاید صلاح بر این باشد که برای جلوگیری از این پس رفت فرهنگی از زور تپان کردن ارزشهای اسلامی بطور جدی خود داری شود. اینجا بدرستی معلوم نیست که نویسنده همانچیزی را بیان میکند که میخواهد. چه این رفتارهای زشت و غیر انسانی در خلا رشد و توسعه نمیکند. نویسنده خود اعتراف میکند که:
اين نمونهها حتي پيش از انقلاب نيز مسبوق به سابقه نبود و فقط در ١٠سال اخير است كه روند رو به افزايش آن مشاهده ميشود.
این بدان معنا ست که این رفتارهای ناپسند و و غیر اخلاقی در دامن اخلاقی ترین نظام های اخلاقی در جهان است که پرورش می یابد، در دامن حکومت مقدس اسلام، در دورانی که رئیس جمهور همراه وزیرانش دارای معلم اخلاق اند. چه میشود اگر سختگیری و سرگوب، حضور دایمی گشتهای ارشادی و انصار حزب الله و نیروهای آمران به معروف و ناهیان منکر را جانشین رابطه «رشد و توسعه آموزش» و پس رفت فرهنگی نمائیم. آری، آموزش رشد و توسعه داشته ایم، اما آموزشی که توام بوده است با شلاق، با تنبیه و مجازات. بیش از 36 سال است که جامعه ایران شاهد بیرحمانه ترین نوع تنبیه و مجازات بوده است. ابزار بیرحمی و خشونت را در دست طلبکار میینهند تا از بدهکار انتقام ستانی نماید. کمتر روزی هست که طناب شریعت در ملا عام، در حضور پیر و جوانی، بگردن بی گناهی نیفتد. این نظام مقدس اسلامی ست، اخلاقی ترین نظام های اخلاقی که آموزگار بزرگ بیرحمی ست و انتقام ستانی. که سبب اصلی زوال رفتار اجتماعی و پس رفت فرهنگی.
در تشریح و ریشه یابی این نوع رفتار های خشونت بار و یا پس رفت فرهنگی، نویسنده شهروند، اظهار میدارد که:
يك ايده اوليه در اينباره (پس رفت فرهنگی) وجود دارد كه جامعه ما فاقد گروهي است كه مرجعيت اخلاقي لازم را در ميان مردم داشته باشد. در گذشته نهادهايي بودند كه اين وظيفه را به دوش ميكشيدند، ولي اكنون فاقد چنين مرجعيتي هستيم. نخ تسبيحي كه دانههاي جامعه يعني مردم را به يكديگر وصل كند و آنان را در كنار يكديگر قرار دهد، پاره شده است و اين دانهها روي زمين رها شدهاند. اكنون مشكل اين است كه حتي اگر نخ جديدي هم بهوجود آيد، پيدا كردن اين دانههاي جدا شده و قرار دادن آنها در چارچوب اين نخ و كنار دانههاي ديگر كار بسيار سختي است.
اینجا نیز سرمقاله شهروند ما را به عالم برزخ پرتاپ میکند. چرا بنظر میرسد که نویسنده از خاطر برده است که در چه جامعه ای زندگی میکند. آیا نویسنده منظورش آن است که در جامعه مراجع تقلید، در دوران آموزگاران بزرگ اخلاق و حکومت آیت الله های مقدس بر خاسته از حوزه های علمیه، همچون امام خمینی و جانشین ش خداوندگار سیدعلی خامنه ای، "مرجعیت اخلاقی " که مردم را مانند نخ تسبیح بهم پیوند زند وجود ندارد؟ و فرشتگان مقرب بارگاه ولایت همچون آخوند جنتی، آخوند احمد خاتمی، آن دریده خطبه گو و امامان جمعه در سراسر کشور واجد شرایط مرجعیت اخلاقی نیستند؟
حال این معصومان بجای خود، امامان که نمرده اند. مگر نه اینکه امامان در ما میزیند، آنها نیزفاقد مرحعیت اخلاقی اند، نمیتوانند نقش نخ تسبیح را بازی کنند؟
بعید بنظر میرسد که نویسنده باین دوریها قدم نهد، آنرا نشانی از فروپاشی حرمت دین بخواند، فروپاشی ارزشهای دینی، چه دامن دین بارورترین دامن ها ست در پرورش بیرحمی و انتقام ستانی، تمامی آن رفتارهای اجتماعی که نویسنده دچار زوال میخواند، از بغض و کینه بر میخیزد، بعض و کینه نسبت به آموزشها و اموزگارانی که انسان را ازوجود خود و غرایزش دچار شرمساری میکنند، تخلیه بغض و کینه است نسبت به محدودیت ها و محرومیت ها.
افزوده بر این نگارنده شهروند از گذشته ای سخن میراند که نهاد هایی وجود داشته اند که بار مرجعیت اخلاقی که همانا بهم متصل ساختن افراد یک جامعه است، بدوش میکشیده اند و هم اکنون با نبود آن روبرو هستیم. البته بدرستی روشن نیست که نویسنده از کدام گذشته سخن میراند، از دوران پیش و یا پس از خمینی؟ چه آنچه این دو را از هم جدا میسازد آن است که در دوران شاهی دین و قدرت جدا از یکدیگر بودند، گاهی در رقابت و خصومت ورزی، گاهی دوست و متحد دیرینه با یکدیگر. شاید بتوان گفت که دین و مراجع دینی در ان زمان بار پیوند دادن مردم بریکدیگر را بدوش میکشیدند. و چون دین و مراجع دینی بکامجویی از قدرت پرداختند، مرجعیت اخلاقی به مرجعیت ضد اخلاق تبدیل و آنگاه زوال در رفتار اجتماعی پدیدار گشت.
امامت آیت الله خمینی، بالاترین مرجعیت اخلاقی، وقتی آغاز گردید که در بدو ورودش بکشور اعلام کرد که "اسلام جلوی شهوات را میگیرد." چنانکه گویی تا آن زمان همه و هرچه بو.د آغشته به شهوت بوده است و او را الله، خداوند یکتا ویگانه فرستاده بود که ایرانیان را از سوختن در آتش شهوت حفظ نماید. حال آنکه او خود و ارزشهای اسلامی او بود که در شعله های شهوت میسوختند، شهوت قدرت. چه بیرحمی ها که مرتکب نشد و چه خونها که نریخت و دست به چه انتقام زنی ها که نزد، چرا که هیچ نمیخواست و نمی جوئید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
حسین شریعتمداری، رئیس تف لیسان ولایت در کیهان "غصبی" در ستایش شجاعت امام در اعتراف باشتباه، از وی نقل میکند که گفته است:
: «اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم." در ادامه نقل میکند که امام افزوده است که:
مولای ما امیرالمومنین سلامالله علیه، آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رحم و مروت آن طور و با مستضعفین آن طور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه میکنند، شمشیر را میکشید و میکشت. هفتصد نفر را در یک روز چنانچه نقل میکنند از یهود بنیقریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها، از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند، خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موقع انتقام انتقامجو. نوشته امام مسلمین هم این طور بود."
اکر این ستایش خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی نیست، ستایش چه چیز دیگری میتواند باشد. اگر امروز ما دوران پس رفت فرهنگی را تجربه میکنیم، و شاهد زوال رفتارهای اجتماعی هستیم نه ناشی از عدم مرجعیت اخلاقی بلکه بعکس، سخنان قصار امام خمینی نشان میدهد که درست بدیلیل سلطه مطلق مرجعیت اخلاقی با ابزار بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی ست که باین سیه روزی و تیره بختی گرفتار شده ایم.
من با اسلام مشکل دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر