بر مبنای شعارهای تقابل با استکبار جهانی از یک سو، و تلاش برای جلب سرمایه خارجی به ایران از سوی دیگر، روشن است که تغییر سیاست خارجی کشور در جهت “نرمش قهرمانانه” واکنش ضروری به پیامدهای مسئلهساز “ام القراء” بودن ولایت فقیه است
قرن بیستم شاهد چهار انقلاب فراگیر ایدئولوژیک در جهان بود که بعد از تثبیت قدرت هر نوع دگراندیشی را نامشروع و سرکوب منتقدین را ضرورت تاریخی یا اعتقادی میدانستند. این انقلابها در روسیه، چین، کوبا و ایران بوقوع پیوست و اگر چه هر یک از آنها ویژگیهای بومی خود را داشت، ولی جملگی دو رسالت مشابه برای خود قائل بودند:
۲ – تغیرات اقتصادی و اجتماعی با نوید آفریدن یوتوپیا یا مدینه فاضله.
در هر چهار کشور صاحبان قدرت مدّعی شدند که انقلاب آنان پدیدهای بدیع در تاریخ است که میتواند برای انقلابیون کشورهای دیگر الگوئی باشد. هماهنگ با این فرض در سیاست خارجی، حاکمان انقلابی مأموریت عقیدتی خود میدانستند که شهروندان را از فساد و انحراف و رفتار ناشایست (بر مبنای تعریف خاص خود از این واژهها)، چه از جهت اجتماعی و سیاسی و چه در حریم خصوصی زندگی، نجات داده و رفاه و سعادتشان را تأمین نمایند. شرط اصلی و تزلزل ناپذیر دست یابی به این هدف، یعنی «انسان نو» ساختن، تمکین شهروندان به رهبران و مأمورین اجرائی آنان بود.
وجه مشترک دیگر هر چهار انقلاب این بود که ایده جامعه مدنی، یعنی انجمنها و اتحادیههای مستقل از دولت را مغایر با ماهیّت تام گرائی انقلاب و در سرکوب آن محدودیتی نداشتند. در این مورد، مواضع لنین، مائوتسه تونگ، کاسترو و خمینی یکسان بود، هر چند زبان توجیهی خمینی با رهبران کموبیست تفاوت داشت.
با گذشت زمان در روسیه و چین و کوبا پروژه صدور انقلاب و تقابل دیپلماتیک انزوای سیاسی و هزینههای سنگین اقتصادی ببار آورد و سر انجام نارضایتی عام و پی بردن به توّهم صدور انقلاب به مرحلهای رسید که بلندپروازیهای فرا ملّیتی به عنوان خطری برای ثبات حاکمیّت در درون رژیم مورد چالش قرار گرفت و حرکت بسوی واقع بینی و عملگرائی در سیاست خارجی آغاز شد. امروز ما هر انتقاد ارزشی، اخلاقی و حقوقی به عملکرد داخلی و خارجی رژیمهای روسیه و چین و کوبا داشته باشیم، صدور انقلاب مورد بحث نخواهد بود.
هم زمان با این تغییر صاحبان قدرت در سه کشور فوق با این واقعیت روبرو شدند که اعمال خشونت برای «انسان نو» ساختن و دخالت در حریم خصوصی زندگی جز نفرت عام نسبت به عناصر و نهادهای امنیّتی و فساد و ریاکاری مأمورین ارشاد نتیجهای ندارد.
بدینسان صاحبان قدرت در این سه کشور بر آن شدند که به دخالت در حریم خصوصی زندگی شهروندان خاتمه دهند و خیر و شر سلیقه و رفتار غیر سیاسی مردم را از دستور کار نهادهای امنیّتی و اطلاعاتی خارج کنند. نیروهای مخالف رژیم در روسیه و چین و کوبا و سازمانهای بین المللی حقوق بشر در افشای توهّم صدور انقلاب و خشونت «انسان نو» تربیت کردن نقش داشتند ولی مجریان تغییرعناصر نگران در درون رژیم بودند. به بیان دیگر، بعد از مرگ مائوتسه توبک و فروپاشی شوروی و بیاعتبار شدن کاستروئیسم در کوبا و آمریکا لاتین، ماهیت ضد جامعه مدنی رژیم در هر سه کشور ادامه یافت ولی استبداد فراگیر ایدئولو ژیک به استبداد عرفی تبدیل شد و رسالت صدور انقلاب و انسان نو ساختن بایگانی گردید.
جمهوری اسلامی، چون سه دیگر رژیم انقلابی مورد بحث، به ضرورت عملگرائی و واقع بینی در سیاست خارجی پی برده است و دیر یا زود این واقعیّت را نیز خواهد پذیرفت که «امالقراء» (معادل «کشور مادر» برای انقلابیون روسیه) شدن ایران خیالی پر هزینه بسوی ناکجا آباد است. انزوای سیاسی و تحریمهای اقتصادی دوره ریاست جمهوری احمدینژاد کشور را آنچنان گرفتار بحران اقتصادی کرد که سرمایه داران وابسته به رژیم و سپاه پاسداران که حدود چهل در صد از اقتصاد کشور را کنترل میکنند ادامه تحریمها را برای منافع خود و ثبات نظام خطرناک دیدند. برای مهار کردن این خطر و پرداختن به مشکلات اقتصادی، رژیم مجبور شد که بعد از هزینه صدها میلیون دلار برنامه هستهای را تعطیل کند. هدف این برنامه کسب توانائی برای ساختن سلاح هستهای بود که میتوانست باز دارنده حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران باشد و جسارت و امنیت رژیم در تقابل با «شیطان بزرگ» را افزایش دهد.
ایران ماهی صدها میلیون دلار کمک نظامی و اقتصادی به رژیم بشار اسد میکند و مخارج جنگجویان حزب الله لبنان در سوریه را هم به عهده دارد. مقامات ایرانی از تعداد سربازان ایرانی که در عراق و سوریه کشته شدهاند خبری به مردم نمیدهند ولی ناظرین تخمین میزنند که تا کنون بیش از ۱۵۰ ایرانی در جنگنهای داخلی سوریه و عراق کشته شدهاند. خامنهای این کشته شده گان را «شهدای مدافع حرم» مینامد و به خانواده آنان میگوید: «اگر این افراد برای مبارزه به غراق و سوریه نمیرفتنند، دشمن به داخل کشور میآمد و ما باید در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها میجنگیدیم». جالب اینجاست که وقتی خامنهای میخواهد قربانی کردن سربازان ایران را برای خانواده آنها توجیه کند بجای شعار معمول تقابل با استکباردفاع از خاک وطن را به کار میبرد.
بر مبنای گزارش دیدهبان حقوق بشر در دو سال اخیر سپاه پاسداران هزاران پناهنده شیعه افغانی را آموزش نظامی داده و به ازای در یافت حقوق و اجازه اقامت در ایران آنان را به سوریه فرستاده تا از رژیم بشار اسد دفاع کنند. هزینه سنگین دخالت ایران در جنگ داخلی سوریه نه قابل دوام است و نه درمانی برای فروپاشی سوریه. آلودگی ایران در جنگهای داخلی شیعه و سنّی در عراق و یمن نیز جز قربانی انسانی، هزینه روزافزون مادّی، تشدید فرقه گرائی و ناامنی در منطقه و گرم کردن بازار اسلحه برای فروشندگان شرقی و غربی نتیجهای نخواهد داشت.
بحرانهای تلخ و بغرنج فوق صاحبان قدرت در ولایت فقیه به این نتیجه رسانده که ثبات رژیم و حفظ منافع افتصادی آنان حکم میکند که سیاست خارجی کشور را در جهت واقع بینی و عمل گرائی تغییر دهند. گفتن ندارد که خامنهای و شرکاء این ضرورت را انکار میکنند و در سخنرانیها و تبلیعات دولتی از اقتصاد مقاومتی و مبارزه با استکبار و رسالت فراملّیتی انقلاب اسلامی سخن میگویند. در تضاد با اینگونه تبلیغات داخلی، وزیر خارجه کشور در مصاحبه با رسانههای غرب از احترام جمهوری اسلامی به عرف و معیارهای روابط بین المللی سخن میگوید. تعهدات رژیم به عهدنامه برجام که بقول خامنهای «هزینههای سنگینی» برای کشور داشته زودتر از موعد مقرّر اجرا میشود. رئیس جمهور روحانی جلب سرمایه خارجی به ایران را شرط رهائی از تنگنای اقتصادی میداند و با کمپانیهای اروپائی قرار دادهای درازمدّت نفتی و تجاری امضا میکند.
بر مبنای شعارهای تقابل با استکبار جهانی از یکسو و تلاش برای جلب سرمایه خارجی به ایران از سوی دیگر، روشن است که تغییر سیاست خارجی کشور در جهت «نرمش قهرمانانه» واکنش ضروری به پیامدهای مسئله ساز «ام القراء» بودن ولایت فقیه است.
وجه مشترک سوی «نرمش» و سوی «قهرمانانه» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بقای استبداد ولایت فقیه است. هدف «نرمش» نجات ایران از بن بست اقتصادی و انزوای سیاسی است و نقش «قهرمانانه» خوراک تبلیغاتی برای حقوق بگیران در ردههای میانی و پائینی سپاه، بسیج، آطلاعاتی، «خودجوشها» و «خود سرها» هستند که در ۳۷ سال گذشته ابزار سرکوب «غیر خودیها» بودهاند. خشم و بسیج و کارآئی این عناصر نیاز به مدّاحی، تبلیغ خرافات، بلندپروازیهای «قهرمانانه» و تقابل با دشمن همیشه در کمین دارد.
خامنهای و شرکاء تا آخر عمر شعارهای «قهرمانانه» میدهند و به موازات آن از دولت میخواهند که برای عادی سازی روابط تجاری و دیپلماتیک با اروپا نرمش نشان دهند. همانطور که در روسیه و چین و کوبا عادی سازی سیاست خارجی مورد تأئید حزب کمونیست بود، در ایران هم نیاز به برقراری روابط عادی با جهان غرب در درون رژیم مطرح و پی گیری شدو با انگیزه ثبات و بقای رژیم ادامه خواهد یافت. این نکته قابل ذکر است که مذاکرات محرمانه بین ایران و آمریکا برای حل مسئله هستهای پیش از انتخاب روحانی و با وساطت دولت عمّان در مسقط آغاز شد. حتی رئیس جمهور وقت، محمود احمدینژاد، از این تماس اطلاع نداشت.
واقعیّتی که دیر یا زود نظام را در بن بست قرار خواهد داد این است که جلب سرمایه خارجی تولیدی و کارآفرین به کشور نیاز به امنیّت قضائی در داخل و عادی سازی رابطه با آمریکا دارد. پیش شرط این تحّول خاتمه شعار «مرگ بر اسرائیل» و عدم دخالت نظامی در عراق و سوریه است. همانطورکه روسیه و چین برای خروج از بن بست سیاسی و اقتصادی با استالینسم و مائوئیسم وداع کردند، جمهوری اسلامی نیز برای حل مشکلات سیاست خارجی خود ساخته باید با مکتب خمینیسم وداع کند. خامنهای تمایل یا توانائی چنین اکاری را ندارد. لذا تا او در رأس نظام است سیاست خارجی ایران در برزخ «نرمش قهرمانانه» باقی خواهد ماند.
تفاوت دیگری که بین انقلاب اسلامی ایران و سه دیگر انقلابهای مورد بحث وجود دارد این است که برای روسیه و چین و کوبا بایگانی کردن پروژه «انسان نو» ساختن و لذا پایان دادن به دخالت دولت در حریم خصوصی زندگی کار دشواری نبود زیرا که فرهنگ و مذهب و سنّت بومی در گفتمان ایدئولوژیک رژیم نقش محوری نداشت. در حمهوری اسلامی ضدیت با آزادی شهروندان در حریم خصوصی زندگی، خصوصأ در رابطه با آزادی زنان، با ماهیّت ولایت فقیه آمیخته است. لذا بسیار بعید است که علیرغم فساد و خشونت مأمورین ارشاد و آزردگی و خشم مردم «نایبان خداوند بر روی زمین» به نتیجه معکوس طرح «انسان مؤمن» ساختن خود اذغان کرده و دخالت در حریم خصوصی زندگی را منع کنند.
اهمیت ابکیزههای مذهبی در عملکرد رهبران جمهوری اسلامی همیشه مورد توجه ناظرین داخلی و خارجی بوده. قابل تأمل در این رابطه توسعه تساعدی استفاده ابزاری از مذهب برای توجیه و توصیف سیاست هائی است که انگیزه حفظ یا گسترش قدرت دارند. به بیان دیگر، در جمهوری اسلامی مذهب تبدیل به وسیلهای برای توجیه فساد و خشونت و سرکوب شده، کم و بیش به همان شکلی که کمونیستها بعد از کسب قدرت در روسیه و چین و کوبا مارکسیسم را توجیه گر انحصار قدرت و سرکوب منتقدین کردند.
آیت الله خمینی به وارثین ولایت فقیه گفت که برای بقای حاکمیّت خود حتّی تخریب مساجد را جایز بدانند. تردیدی نیست که خمینی میتوانست برای اثبات نظریه خود آیات قرآنی و روایات مستند هم ارائه دهد. اینگونه توجیهات در همه مذاهب و ایدؤلوژیهای مدّعی دانستن حقیقت مطلق، چه الاهی و چه تاریخی، سابقهای دیرینه دارد. ویلیگام شکسپیر در نمایش «تاجر ونیزی» از زبان یکی از بازیکنان میگوید «شیطان هم میتواند برای اثبات مواضع خود از کتاب مقدّس استفاده کند». به بیان دیگر، کتابهائی که برای معتقدین «مقّدس» میشوند، چه مذهبی و چه غیر مذهبی، شبیه سفره رنگین و متنوعی است که انواع سلیقه و ذائقه را ارضاء میکنند. این واقعیّت در جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در تاریخ ایران سوژه طنز و انتقاد و تحلیل شده است.
یکی از مسائل اساسی که دگراندیشان باید به آن توجّه مستمر داشته باشند این است که جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته اسلامگرایان رادیکال ایرانی است و آنچه که معماران و مدیران آن با بخش بزرگی از عناصر و گروهای مخالف خود مشترک دارند خلقیّات و رفتار متأثر از فرهنگ سیاسی بیمار جامعه ما است. فرهنگی که با قانون و معیارهای دمکراتیک بیگانه است، فرهنگی که با مصالحه و ائتلاف سازگاری ندارد، فرهنگی که تکثّر بینش در اولویتهای سیاسی و اجتماعی را تحّمل نمیکند، فرهنگی که در بحث و جدل بجای توجّه به محتوی و منطق منتقد او را به داشتن انگیزه نامشروع متهم میکند.
رژیم ولایت فقیه دچار این فرهنگ سیاسی بیمار است. لذا رقابتهای اقتصادی و سیاسی و اختلاف نظر تاکتیکی روند حذف رقبا که از بدو تأسیس ولایت فقیه وجود داشته ادامه خواهد یافت و نهادهای اطلاعاتی و امنیّتی در افشا کردن عناصر «نفوذی» و «فتنه گر» فعالتر از کذشته خواهند بود. بدینسان دایره «خودیها» روز بروز تنگتر میشود و تضادهای درونی آن افزایش میآبند. سرنوشت رژیمهای فاسد مستبد در جهان معاصر و شکاف عمیق بین ولایت فقیه و جامعه جوان و بیش از هر زمان آگاه ایران تردیدی باقی نمیگذارد که دیر یا زود رژیم به بن بستی میرسد که کودتای سپاه پاسداران و ائتلافی از نیروهای متعهد به آزادیهای مدنی میتوانند چالشگر و جانشین آن باشند. توانائی بالقوه سپاه در این امر قابل پیش بینی است ولی اینکه آیا در آینده مورد نظر ائتلاف کارآئی از نیروهای دمکرات وجود خواهد داشت یا خیر آرزوی دیرینهای است که اگر امروز دگر اندیشان و فعّالین آزادیخواه در پی بر آورده کردن آن نباشند، در آیندهای که فرصت تاریخی پیش خواهد آمد باز ما در موضع آسیب پذیری خواهیم بود که بعد از فروپاشی استبداد پهلوی شاهد آن بودیم.
منصور فرهنگ
استاد علوم سیاسی در کالج بنینگتون ایالت ورمانت در آمریکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر