نقش تئوری توطئه و خوش خیالی درانتخابات ریاست جمهوری!
حمید آقایی
سیاست و سیاست ورزی در تاریخ مدرن ایران همواره به تئوری های توطئه و یا خوش خیالی آغشته بوده است. این آغشتگی در انتخابات اخیر ریاست دولت در جمهوری اسلامی و در فضای سیاسی پر التهاب چند هفته قبل از انتخابات بخوبی مشاهده می شد.
اگرچه این دو گروه دو انتخاب کاملا متفاوتِ یا تحریم و امتناع و یا مشارکت فعال در انتخابات و حمایت از روحانی را پیشنهاد می نمودند، اما هر دو گروه در رابطه با موضوع انتخابات از روش ساده سازانه و فرمولهای خطی و یک مجهولی استفاده می کردند و با انتخابات بمانند یک تابلوی نقاشی ایستا و مستقل و مجزا از تاریخ حداقل یک صد سال اخیر ایران و فرایندهای اجتماعی و نقش بخش ها و طبقات مختلف جامعه در آن، برخورد می نمودند. البته در اینگونه تابلو ها و نقاشی ها قطعا آثاری از واقعیت های اجتماعی دیده می شوند، و مسلما آنچه که به تصویر در می آید کاملا ذهنی و فرا واقعیتی نیست؛ اما بدلیل حضور بسیار قوی و پر رنگ دو بینش از قبل تبیین و طرحی شده، که یکی بر تئوری توطئه و دیگری بر خوش خیالی و خوش باوری استوار است، اینگونه تصویر پردازی ها نه تنها هیچگاه نتوانسته اند تمامی واقعیت جامعه ایران را به نمایش در آورند بلکه گاه نقش گمراه کننده و فریب دهنده نیز داشته اند. شاید حتی بتوان گفت که در نزد این دو گروه از نقاشان تابلوی انتخابات، فرایند های اجتماعی و تاریخی و نقش و عملکرد بخش ها و طبقات مردم در مقایسه با نظرگاه ایدئولوژیک آنان که همه چیز بر محور توطئه می چرخد از اهمیت و اصالت جدی برخوردار نیستند.
ما حضور جدی این نحوه برخورد و تصویر سازی را در دوران آغاز انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نیز بخوبی می توانیم پیگیریم و مشاهده کنیم. در آن دوران دو نیروی خارج از نظامِ نو پای جمهوری اسلامی حضور فعالی داشتند که دقیقا همان روشی را که فوقا به آن اشاره شد دنبال می نمودند. به این معنی که بطور کلی تصویری از انقلاب اسلامی و رهبری آن ارائه می دادند که یا بر نظریه توطئه استوار بود و یا منبعث از خیالات واهی و خوش خیالی آنها. فعالین سیاسی و الیتِ وابسته به نظام پادشاهی پهلوی، انقلاب اسلامی را عمدتا توطئه غربی ها و بویژه انگلیس و امریکا معرفی می کردند، تا با سرنگونی شاه ایران مانع از رشد و شکوفایی و استقلال بیشتر ایران که از اواخر حکومت محمد رضا شاه پهلوی آغاز شده بود گردند. در مقابل حزب توده و هواداران آن یا به شعارهای ضد امریکایی رهبری انقلاب اسلامی باور داشتند و یا به این امید که ایران نیز راه رشد غیر سرمایه داری را در پیش گیرد و به جبهه سوسیالیسم نزدیک شود، خوش خیالانه تابلو مورد نظر خود را از وقایع آنزمان می کشیدند.
البته این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که معمولا از چنین تابلو سازی ها از واقعیت های اجتماعیِ هر دوره، واقعیت هایی که تنها در بستر یک فرایند تاریخی و طولانی مدت بهتر و دقیق تر قابل تفسیر هستند، بدلیل ساده سازی و استفاده گزینشی از برخی از پدیده های اجتماعی و تاریخی و بدلیل انتشار یک پیام ساده استقبال نیز می شود. بویژه که معمولا، در رابطه با استفاده از تئوری توطئه، این تصویر سازی ها از خصلت اعتراضی و نفی کامل وضعیت موجود نیز بر خور دارند و به همین اعتبار نیز می توانند بخشهای عصبانی و معترض را بسوی خود جذب نمایند. به سخن دیگر این تصویر سازی های فرا واقعیتی قبل از هر چیز بر احساس و خیالات و فرضیات متکی هستند تا واقعیت های نهفته در تاریخ و لایه های اجتماعی.
تصویر سازهای فرا واقعیتی اما دینامیز های خاص خود را نیز دارند و به اعتبار شرایط زمانی می توانند خود را متحول سازند و تطبیق می دهند. برای مثال، زمانی از شعارهای ضد امپریالیستی رهبر انقلاب اسلامی آیت الله خمینی یک تصویر ایده آلیستی و ذهنی از واقعیت تاریخی، فرهنگی و طبقاتی روحانیت انقلابی آنزمان کشیده می شود، و در زمانی دیگر تابلویی از شعارهای مدرن و دمکراتیک و مصالحه جویانه همین روحانیت نقاشی می گردد. و یا در رابطه با تئوری توطئه زمانی شبکه فراماسونر ها و انگلیسی ها همه کاره این مملکت می شوند و زمانی دیگر هسته سخت این حکومت به همراهی سپاه و با نقش مشاوره ای روسیه، تئاتر انتخابات در ایران را صحنه پردازی و کارگردانی می کند.
نکته مهم و قابل توجه این است که دو روش و دو نگاه توطئه اندیش و خیال پرداز گاه حتی بطور ناخودآگاه یکدیگر تشدید و تقویت نیز می نمایند. تصویر سازی های فرا واقعیتی از صحبت های به ظاهر انقلابی و یا دمکراتیک رهبران جمهوری اسلامی در چند دهه اخیر، بدلیل غیر واقعی و تبلیغاتی از کار در آمدن آنها، اتفاقا طرفداران نظریه توطئه را بر نظریه خود مُسر تر و باورمند تر کردند. زمانی که سرانجام کاذب بودن این تصویر سازی آشکار گردید و بجای رشد و ترقی و آزادی، جنگ، سرکوب و تخریب منابع این سرزمین برای ملت به ارمغان آورده شد، طبیعتا مدافعان نظریه توطئه خواهند گفت که دیدید که همه چیز توطئه و فریب مردم بوده است. در این بده و بستان بین این دو روش برخورد با موضوعات سیاسی چیزی که معمولا فراموش می شود، نقش های واقعی بخش ها و طبقات اجتماعی و مکانیزمهای نهفته زیر پوست جامعه می باشند.
در این رابطه شاید بتوان گفت که انتخابات ریاست جمهوری در امریکا یک نمونه بسیار خوبی است از فراموشی سپرده شدن واقعیت های اجتماعی و مکانیزمهایی که بخش های معترض جامعه امریکا به حمایت از دونالد ترامپ واداشت. در هنگام مبارزات انتخاباتی امریکا، از دخالت های دیجیتالی هکرهای روسیه صحبت هایی می شد. پس از انتخابات و پیروزی ترامپ از این اخبار اما بتدریج تصویری از یک توطئه جدید بنام توطئه ترامپ-پوتین ساخته گردید. این تصویر آن اندازه در رسانه ها مطرح و تکرار شد تا اینکه بسیاری از سیاست مداران سنتی امریکایی را نگران قدرت گیری مجدد بلوک شرق نمود و بر آن داشت که نظام سیاسی امریکا و سیاست خارجی آنرا به هر شکل ممکن، حتی با چیدن و حذف اطرافیان ترامپ، به ریل و مسیر همیشگی خود که همواره جهان را دو قطبی می دیده و می خواهد ببیند، باز گرداند. منتها با این تفاوت که بر خلاف جنگ سرد که مستقیما دو قدرت بزرگ هسته ای را در مقابل خود قرار داده بود، اینبار سعی می شود که نمایندگان این دو قدرت در برابر هم چیده شوند، برای مثال جمهوری اسلامی بعنوان نماینده روسیه و عربستان نماینده امریکا در منطقه خلیج فارس. در میان این تصویر سازی های غیر واقعی، آن چیزی که عامدانه به فراموشی سپرده شده و می شود واقعیت های اجتماعی و دلایلی بودند که بخش هایی از ملت امریکا را به حمایت از ترامپ واداشت.
نکته مهم و قابل توجه دیگر تفاوت بین نظریه های سنتی توطئه و نظریه های جدید تر است. در این رابطه می توان توطئه اندیشان سنتی را بطور کلی به سه دسته تقسیم کرد. یک دسته معتقد بود که عده ای محدودِ قسم خورده اداره کل جهان را در دست دارد. برای مثال آنهایی را که معتقد بودند که فراماسونرها سر نخ های سیاست در ایران را در دست دارند و همه چیز را کنترل می کنند، می توان جز دسته اول قرار داد. اما زمانی که بتدریج افکار ایدئولوژیک شکل گرفت و سعی می شد که همه پدیده ها و تحولات اجتماعی از یک دیدگاه خاص ایدئولوژیک تفسیر شوند، دسته دیگری از توطئه اندیشان شکل گرفت که جای پای ایدئولوژی و نظام ارزشی آنها در تصویر سازی هایی که مبتنی بر توطئه و فرضیات بود، بطور واضحی دیده می شد. این دسته نیز در طول زمان متحول می شود و بر خلاف گذشته بطور آشکاری مدعی یک ایدئولوژی خاص نیست و همه واقعیت ها در ظرف ایدئولوژیک خود نمی ریزد و قالب بندی نمی کند، بلکه از فانتزی، خیالات و ایجاد ترس برای تصویر سازی های خود استفاده می نماید.
نکته مهم دیگر این دریافت است که بنظر می رسد که دسته سوم توطئه اندیشان به گروه خیال پردازان نزدیک می شوند و از همان روشهای خیال پردازی و خوش باوری استفاده می کنند. برای مثال چندین ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، ابراهیم رئیسی بتدریج پا به صحنه سیاست در ایران می گذارد. پس از فوت واعظ طبسی و جانشینی رئیسی بعنوان تولیت آستان رضوی و عکس هایی که هنگام مراسم ختم واعظ طبسی از فرمانده هان سپاه و رئیسی منتشر می شوند، گمانه زنی ها که می خواهند او را جانشین رهبر کنند آغاز و بسرعت شاخ و برگ پیدا می کنند. این گمانه زنی ها که فقط مبتنی بر چند عکس بودند هم توسط خیال پردازان جناح راست سنتی و اقتدار گرا و هم توسط مخالفین نظام که همه چیز را از زاویه توطئه می بینند و اینگونه القا می کنند که حکومت، رئیسی را به صحنه آورده است تا پس از رئیس جمهور شدن مقدمات جانشینی وی بجای خامنه ای فراهم گردد، بشدت دامن زده می شوند.
یک تفاوت مهم بین توطئه اندیش ها و خیال پردازان سنتی و مدرن دیده می شود. در گذشته ایده ها و تصویر هایی که مبتنی بر نظریه توطئه و یا خیال پرداز بودند از طریق زبانی و نوشتاری و یا شبکه های تشکیلاتی و مردمی منتشر می شدند و طبیعتا دامنه انتشار آنها محدود بود. امروزه اما اینگونه تصویر سازی ها و نظر پردازی ها به آسانی و به سرعت از طریق اینترنت و شبکه های عمومی دیجیتالی گسترش پیدا می کنند و با افزوده شدن اخبار غیر واقعی و یا تحلیل های من در آوردی و احساسی بشدت بال و پر می گیرند. برای مثال اگر از کسانی پرسیده شود که این حرفها را، برای مثال توطئه جانشینی رئیسی بجای رهبر، بر چه اساسی می زنند، می گویند که از طریق سایت ها و شبکه های اینترنتی، خبرنگاران نیز منابع خبری خود را به شبکه های اجتماعی اینترنتی ارجاع می دهند.
حال این سوال مطرح می شود که چگونه می توان تصاویر واقعی از شرایط اجتماعی را از تصاویر خیالی که یا بر مبنای نظریه توطئه و یا بر اساس یک ایدئولوژی خاص ساخته و پرداخته شده اند تشخیص داد؟ اگرچه تشخیص حقیقت از کذب و واقعیت از خیال امروزه بسیار مشکل شده است، اما حداقل می توان گفت که بطور کلی نظریات و ایده هایی که بر تعدادِ کم و بسیار محدود فرضیات غیر قابل اثبات استوارند، قابل اعتماد ترند. معیار دیگر در تشخیص تفاوت واقعیت از خیال، نوع زاویه ورود به مسائل سیاسی است، اگر در یک نظریه سیاسی بیش از حد بر نقش نخبگان و بخش های الیت جامعه تاکید گردید و به تحولات و مکانیزمهای درونی جامعه و بخش ها و طبقات مختلف آن توجه لازم نشد، باید به این نظریه به دیده شک و تردید نگریست.
برای مثال، در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری در ایران از سوی موافقین و مخالفین روحانی گفته و نوشته می شد که نظر رهبری بر ادامه دولت روحانی است و یا نظر رهبری بر پیروزی رئیسی است. تصمیم شرکت و یا عدم شرکت در رای گیری نیز بر همین مبنا صورت می گرفت.آنهایی که پیش بینی می کردند که نظر نظام و رهبری بر ادامه دولت روحانی است، رفتن به پای صندوق را بیهوده می پنداشتند و آنهایی که معتقد بودند که نظر رهبری بر رئیسی است از ترس پیروزی رئیسی رای خود را بنفع روحانی به صندوق ریختند. در این میان به آنچه کمتر توجه می شد، واقعیت های اجتماعی ایران، بويژه طبقه متوسط ، زنان و جوانان ایران و موقعیت اقتصادی و سیاسی و بین المللی جمهوری اسلام بودند.
نگارنده معتقد است که قبل از خواست و سیاست رهبری این نظام، این طبقه متوسط و بویژه جوانان و زنان شهرهای بزرگ ایران بودند که نتایج این انتخابات را رقم زدند. در یک نگاه کوتاه به رشد طبقه متوسط در چند دهه اخیر می بینیم که طبقه مدرن و متوسط نو پای ایران که از آخرین دهه حکومت پهلوی آغاز به رشد کرده بود، پس از انقلاب اسلامی که بدنه اجتماعی اصلی آنرا طبقات ضعیف تر و سنتی تر جامعه تشکیل می داد رو به افول نهاد و نظام سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی بدست نیروهایی افتاد که پایگاه طبقاتی و فرهنگی اشان طبقات ضعیف تر و سنتی تر جامعه بود، افتاد. روشنفکران و نیروهای سیاسی چپ و انقلابی آن زمان نیز، به اعتبار دیدگاه های ایدئولوژیک خود، از این طبقه و نظام نو پای انقلاب اسلامی و رهبری آن حمایت می کردند. پس از پایان جنگ و در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی طبقه متوسط ایران بتدریج راه نفس کش می یابد و با استفاده از سیاست های اقتصادی بازار آزاد رفسنجانی آغاز به بخود نمایی می کند. خصلت عمومی این طبقه اما مدرنیته و خواست آزادی های اجتماعی است.خواست ها و مطالباتی که زمینه پیروزی محمد خاتمی را در انتخابات ریاست جمهوری فراهم آوردند. عدم موفقیت خاتمی بر تحقق خواسته های این طبقه و نا امیدی آن از تغییرات و اصلاحات بنیادی در نظام جمهوری اسلامی موجبات انفعال این طبقه و رشد مجدد طبقات و بخش های ضعیف و سنتی جامعه را فراهم آوردند، که نتیجه آن پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ بود.
بحرانهای ناشی از ریاست جمهوری احمدی نژاد و خطر بی ثباتی و کشیده شدن دامنه جنگ به سرزمین ایران آن اندازه شدت یافت که طبقه متوسط ایران را این بار نه بخاطر دمکراسی و امید به اصلاح این حکومت بکله در درجه اول برای تضمین امنیت و ثبات کشور به حمایت از روحانی واداشت. این نوع از انتخاب پس از دیدن آثار امید بخش برجام در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری نیز تداوم یافت و روحانی را برای بار دوم بر کرسی ریاست جمهوری نشاند.
البته این واقعیت نیز نباید نادیده گرفته شود که این حکومت برای حفظ و بقای خود، بجز یک مورد استثنایی کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، سعی می کند خود را با تحولات اجتماعی و نقش طبقات و بخش های مختلف مردم در آن هماهنگ سازد. پس از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، که ترور مخالفین این نظام در خارج کشور در جریان بود، حکومت نیز به ارائه یک چهره بهتر و نرم تر از خود در صحنه های بین المللی نیاز داشت و به همین خاطر با خواست طبقه متوسط جامعه ایران همراهی نشان داد.
در این دوره اخیر نیز، نیاز اصلی جمهوری اسلامی حفظ ثبات و امنیت خود است، خواستی که در موازات با خواست طبقه متوسط و اکثریت جامعه ایران قرار می گیرد. به همین علت نیز رهبری جمهوری اسلامی برای حفظ امنیت خود با خواست عمومی مردم همراهی نشان داد و مانع از عملی شدن خواست بخش های محدودی از اقتدار گرایان و نیروهای امنیتی که شاید قصد دخالت در انتخابات به نفع رئیسی را داشتند، گردید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر