در باره سرگردانی یک جریان سیاسی
محمدجواد اکبرین
همزمان با اعلام نخستین نتایج آراء که نشان از پیروزی حسن روحانی دارد یادداشتها و زمزمههای اصولگرایان آغاز شده و دنبال مقصر میگردند.آنها در سال ۹۲ گفتند علت شکستشان تفرقه و عدم ائتلاف بود و این بار با حداکثر ائتلاف آمدند و باز هم باختند.
آخرِ قصه اما شگفتانگیزتر بود! جریانی که یک عمر به جان موسیقی افتاد مجبور شد به پای موسیقی بیفتد. اما چون پیشتر «ربّنا» را فروخته بود چارهای نداشت جز اینکه با همهی حیثیتاش «جیگیلی» را بخرد و عجبا که ممنوعیت موسیقی در کشورمان دو بانیِ حقوقی و حقیقی داشت؛ اولی دستگاهِ قضائی بود و دومی جریانِ هنرستیز مذهبی. ابراهیم رئیسی اما هم معاون اولِ اولی بود و هم عزیزدُردانهی دومی! حالا او با جریانی که «حبیب» را تا روز مرگ در روستای تنهاییاش در انتظار اجازه گذاشت و مفاخر و بزرگانی مثل استاد بنان و خانم هایده را تا پایان زندگیشان، به زبان تحقیر، مُطرب و رقاصه خواند به جایی رسیده بودند که بر تابلوهایشان بصیرتِ تتلو را به رخ ملت بکشند. سخن از شخص امیر تتلو نیست که او هم خوانندهایست و هواداران خود را دارد و دلش میخواست مجوز بگیرد و چه بسا فهمیده بود مظنهی بازار اصولگرایان را و داشت معوّقات جوانیاش را با چکهای آنها نقد میکرد. سخن در سرگردانیِ جریانی است که با کمترین هوش سیاسی و اجتماعی، بیشترین قدرت و ثروت و اختیارات را در کشور دارد؛ با شعار «تغییر» میآید در حالی که خود را تغییر نداده و هنوز در جهل و تعصبِ «انقلابی» خود گرفتار است و به «دیپلمات»نبودنش افتخار میکند. بگذریم… ادب و آداب پیروزی ایجاب میکند که رقیب را در شکست درک کنیم اما به شرط آنکه اصولگرایان هم به جای آنکه آسیبشناسی کنند دنبال دشمنان داخلی و خارجی نگردند و آینه را نشکنند. آنکه در درونش دشمنی از جنس تعصّب و جهل دارد برای ویرانیاش محتاج هیچ دشمنی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر