شکست مفتضحانه « اپوزیسیون » در انتخابات
شاید سرنامه و عنوان این نوشتار تعمدی و انگیزگر و تحریک آمیز به ذائقه سیاسی بسیاری از فعالان اپوزیسیون برونمرزی کمی تند و نامطلوب به نظر برسد. اما نمی توان و نباید تلخی حاصل کـِـشته قریب به ۴۰ ساله خویش را با شربت شیرین شعار گوارا نمود.
حال من مانده ام و نجوای تلخ آن شعر زیبای حافظ که می گوید:
چل سال بیش رفت که من لاف میزنم / کز چاکران این "خلق مبارز" کمترین منم
در شان من به دُردکشی ظن بد مبر / که آلوده گشت جامه و قلم، ولی پاکدامنم
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است / کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم
به احتمال خیلی زیاد اکثریت کسانی که در خارج از کشور در صفوف "منتظران رای" ساعت ها به انتظار ایستاده بودند، آنهایی هستند که در مصاحبه ها برای کسب پناهندگی چه هیولای وحشتناکی از جمهوری اسلامی که نساخته بودند و خود را پرچمدار مبارزه با استبداد معممین حاکم بر ایران معرفی می کردند. اینان بعد از دریافت پناهندگی حتی حاضر نشدند یک طومار ساده انلاین را برای آزادی زندانیان سیاسی نظیر نسرین ستوده و امثالهم با زحمت یک "کلیک" بسیار ساده امضاء کنند. اما برای بعیت با نظام مشتاقانه یا فرصت طلبانه از یک کشور به کشور دیگری یا از یک شهر به شهر دیگری سفر می کردند و ساعت ها منتظر ریختن رای خود به صندوق جادویی جمهوری اسلامی می شدند. سوال تلخ ولی اساسی اینجاست: آیا این ملت که بخشی از مردمان شوربخت خاورمیانه هستند، مستعد پذیرش دمکراسی هستند و یا به آن درجه از شعور و آگاهی سیاسی رسیده اند که استبداد را نمی توان با بیعت تکراری با استبداد تحت بهانه های فریبنده و متنوع اما تکراری نفی کرد.
اولین قدم برای حل یک معضل، پذیرش واقعیت تلخ و اعتراف به وجود معضل است. اپوزیسیون برونمرزی که بسیاری از آنها انتخابات را فعالانه تحریم کرده بودند، نباید از شربت تلخ حقیقت ناگوار که از قلم این نگارنده ی، بقول حافظ، "کوچکترین" چون خون سیاوش چکه چکه می کند، آزرده و دردمند شوند. زیرا این انتقاد بعنوان خودنکوهی و نقد از درون در درجه اول متوجه خود نگارنده است و سپس به بزرگان اپوزیسیون و "از ما بهتران" که هرگز ناکامی و پس روی باخت گونه در پروسه مبارزه را با سماجتی غیرواقعبینانه نمی پذیرند. و در درازای این صفوف طولانی حاصل کـِـشته چهل ساله خود را نمی بینند. باز هم بقول حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید مشو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار / تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
با توجه به اینکه در جوامع دمکراتیک همواره حداقل بیست درصد از مردم به دلایل گوناگون به پای صندوق های رای هرگز نمی روند. یعنی تعداد واقعی رای دهندگان بل الفعل (و نه صددرصد رای دهندگان بل القوه) حدود هشتاد درصد کل رای دهندگان است. با این توصیف اگر بیش از هفتاد درصد از رای دهندگان بل الفعل ایرانی در این انتخابات شرکت کرده اند، می توان نتیجه گرفت که کمتر از %۷ مردم به ندای تحریم اپوزیسیون برونمرزی لبیک گفته اند و بعد از چهل سال مبارزه، بیش از %۷۳ مردم با نظام بعیت کرده اند. اگر آن بیست درصدی را که معمولا رای نمی دهند به دو قسمت تقسیم کنیم، می توان ادعا کرد که بیش از %۸۳ از رای دهندگان بل القوه به نظام (به هر دلیلی ـ دلیل آن مهم نیست) بیعت کرده اند. این یعنی حاصل چهل سال کشته اپوزیسیون ء بخت ـ خفتیده که اکثر آنها کاسبکار بازاری نیستند تا به بازار خوش باشند. اما مطمئن هستم، علیرغم این شکست تلخ بسیاری از آنها به نگارنده نصیحت خواهند کرد که " از سابقه نومید مشو"؛ یا بقول منصور حلاج
ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشيم / سينه مجروح ولي با الم يار خوشيم
اي حکيم از پي آزادي ما رنجه مشو / زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشيم
در علاج دل بيچاره ما رنج مبر که / چو چشم خوش او خسته و بيمار خوشيم
ما که سودا زدگان سر بازار غميم / سود و سرمايه اگر رفت ببازار خوشيم
اگر بپذیریم که همه آرای آقای روحانی آرای اعتراضی به نظام و علیه رقیب وی بوده است (که هرگز اینگونه نیست)، و اینکه انسان کم سوادی مثل نگارنده قدرت درک پیچیدگی های روانکاوی سیاسی و هوشمندی تاکتیکی ملت ایران را ندارد، آرای ابراهیم رئیسی را چگونه می توان توجیه کرد؟ قریب به ۱۶ میلیون ایرانی، یعنی حدود ۳۸ درصد مردم به شخصی رای داده اند که در کشتار هزاران زندانی سیاسی بیگناه در سال ۱۳۶۷ متهم است. این را چگونه می توان با فهم این ملت، حافظه تاریخی این ملت، و شعور و آگاهی سیاسی این ملت؛ و بخصوص میلیون ها ایرانی که از دست همان نظام به خارج گریخته اند، توجیه و تفسیر کرد؟ من وقتی صف های طویل رای دهندگان در داخل و خارج از کشور را مشاهده کردم، با حیرت و اندوه دلم به حال زندانیان سیاسی دربند و "تنها" سوخت، که مفهوم بی ریای رفاقت و بی فریب صداقت بوده و در عزلت زندان هستند. زیرا بقول ترانه معروف فرهاد در جمعه غمگین ء دیروزی هزاران ایرانی در شهرهای بارانی چون لندن که در آن از ابر سیاه خون می چکید، خنجر از پشت به زندانیان سیاسی و بیگناه زدند. شوربختا که حقیقتا جمعه ها خون جای بارون می چکه! کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیآد!. به همین دلیل نگارنده از شخصیت ها، احزاب، سازمانها و فعالان اپوزیسیون درخواست می کند که بجای بستنن چشم ها و نفی حقیقت تلخ، باید حادثه تاریخی این "جمعه سیاه" را مورد نقد و کالبدشکافی قرار بدهند. و این نقد را باید از درون شروع کنند. صد البته منظور من تخطئه اپوزیسیون نیست اما نقد از درون را در این فرصت تاریخی امری ضروری می دانم. سالها پیش نیز در مقاله ای تحت عنوان "کارنامه سی ساله اپوزیسیون: یک گام به پیش دو گام به پس" جایگاه تاثیرگزاری و کارایی اپوزیسیون را مورد نقد و بررسی قرار دادم. و نوشتم که اپوزیسیون درونمرزی کارنامه بهتری در راستای شکل گیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برونمرزی دارد.
حدود ۹ سال پیش نیز در ۲۷ آذر ۱۳۸۷ در مقاله ای تحقیقی بنام "زمينه يابی علل ناکامی اپوزيسيون در بستر تاريخ فرهنگ استبدادی و سنتی ايران" در انتقاد از ناکامی اپوزیسیون نوشتم: "آيا عوام الناس، نخبگان و دولتمردان ايرانی همگی محصول يک بستر فرهنگی مشترک می باشند، که "اگر گـُلی در آن بستر نمی رويد، از آفتی است که در چمن این ملت کم حافظه و مغبون پيداست!". بنابراين نمی توان از نروئيدن گل اپوزيسيون ناليد اما از بستر نازا و عقيم فرهنگی اجتماعی و سیاسی ـ تاریخی جامعه ایران که عامل سترونی است سخن نگفت، و اینکه در اين راستا برای بازتاب و کالبدشکافی حقايقی که بسياری از هموطنان از آنها آگاه هستند، ولی تعداد معدودی تهوّر بازگويی اين عيوب فرهنگی را داشته اند، ناچارم بجای مصلحت انديشی و تلاش برای کسب وجهه عوام پسند، خطر کرده و برای آغاز سخن، اين سوال را مطرح کنم که آيا براستی ما ملتی متمدن و با فرهنگ و با حافظه تاریخی هستیم که از نژاد اصيل و پاک اهورايی و مظهر پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک می باشد؟" که پدران آنها صد سال پیش انقلاب مشروطیت را رقم زدند و نوه های آنان در کشورهای غربی صف می کشند تا از طریق رای دادن به یک معمم با استبداد دینی بیعت کنند. بعقیده من اکنون نیز بعد از آن "جمعه خونین" فرصت دیگری است تا بدور از تظاهر و زهدنمایی عملکرد خود را زیر زره بین نقد قرار داده و علل این افتضاح شکست گونه و رقت انگیز چهل میلیونی را مورد برسی و کالبدشکافی قرار بدهیم و از آن درس بگیریم. یا وگرنه روزی فرا خواهد رسید که یک اپوزیسیون منزوی سرخورده می ماند و حوضش! در ضمن از استعمال واژه "مفتضحانه" پوزش نمی طلبم، چون برای شرح این ناکامی توجیه ناپذیر لغت دیگری در دسترس نبود. در پایان این پیروزی و فتح تاریخی بر اپوزیسیون را به ملت شهیدپرور و ولایتمدار همیشه در صحنه ایران تبریک می گویم. جمهوری اسلامی بر شما مبارک باد.
عبدالستار دوشوکی
شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
doshoki@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر