۱۳۹۷ مهر ۱۸, چهارشنبه


آشتی ملی را نمی‌توان دور زد!

فاضل غیبی

ملت ایران در تاریخ معاصر بارها فرصت داشت در جهت برقراری حکومتی دمکراتیک گام بردارد. از جمله دوران مجلس اول مشروطه، دهۀ 20 و ماه‌های پیش از انقلاب 57 فرصت‌هایی بودند که در آن‌ها نخبگان جامعه می‌توانستند با تلاش در راه آشتی ملی، حکومتی دمکراتیک و بهبودبخش را در ایران برقرار سازند.
اینک با آغاز ریزش حکومت اسلامی، باری دیگر خواه ناخواه به سوی دگرگونی مهم و خطیری به پیش می‌رویم. 
این درحالیست که از یک سو ایرانیان میهن‌دوست، نظر به تجربیات گذشته، خواستار حکومتی از نوع کشورهای پیشرفته هستند، تا بالاخره بر نکبت عقب ماندگی کشور غلبه شود. از سوی دیگر اما متأسفانه نگاهی به نظرات آنانکه خود را "رهبران اپوزیسیون" و "فعالان سیاسی" می نامند، نشان می دهد که اغلب آنان سیاست را بعنوان دانشی نوین نمی‌شناسند. درحالیکه، همانگونه که پدیده های طبیعی را تنها با شناخت از قوانین حاکم بر آنها می‌توان به خدمت گرفت، تنها با شناخت از قوانین اجتماعی و ظرفیت های جامعه، تحقق اهداف سیاسی امکان دارد و  چنانکه تاریخ معاصر ایران و بویژه چهار دهۀ اخیر نشان می دهد هر کوشش دیگری
یا بی‌نتیجه می‌ماند و  یا به ناکامی و حتی فاجعه می‌انجامد.  
شگفت‌انگیز آنکه اگر گروه‌های مخالف حکومت اسلامی ظاهراً "هنر سیاست" را در این می‌دانند که همان حرف‌های گذشته را تکرار کنند و بر رقیبان خود حمله آورند، آخوندهای حاکم بر ایران در چهار دهۀ گذشته هم به غریزۀ حفظ قدرت و هم به کمک "اطاق‌های فکر" خود، چنان چرخش ها و نرمش هایی در پیش گرفتند که باعث حیرت و فریب شد و در مدت های طولانی به توهم دربارۀ ماهیت رژیم دامن زد. 
پژوهش‌های علمی، حکومت اسلامی را پس از دو نمونۀ فاشیستی و استالینی در ماهیت بعنوان سومین نمونۀ جهانی رژیم توتالیتر شناخته‌اند. تکیه بر ماهیت توتالیتر حکومت اسلامی از این نظر اهمیت حیاتی دارد که راه را بر اقدامات ناکارآمد و ساده لوحانه می بندد و از هدر دادن انرژی سازنده در راه برکناری رژیم اسلامی جلوگیری می کند. طرفه آنکه رژیم با هر ترفندی می کوشد ماهیت خود را پنهان سازد و بدین هدف، با استادی به تدابیر نوینی دست می‌زند. دو نمونۀ زیر به خوبی نشانگر استادی ملایان در سیاست گذاری است:
1)   برای رژیم‌های توتالیتر کسانی که از سرکوب و پیگرد آنها جان بدر برده، به خارج از کشور گریخته‌اند،  گروه اصلی مخالفان را تشکیل می‌دهند که طبعاً می کوشند با جلب حمایت جهانی و گسترش روابط با داخل کشور جبهۀ مخالفان را تقویت کنند. بنابراین   رژیم‌های توتالیتر از رخنۀ تبعیدیان به داخل کشور با تمام قوا جلوگیری می‌کنند، اما حکومت اسلامی پس از تحکیم دستگاه‌های امنیتی و تبلیغی خود، ابتدا کنترل شده، اما رفته رفته به صدها هزار از کسانی که مورد آزار و ظلم قرار گرفته و از کشور فرار کرده بودند، اجازه داد به ایران رفت و آمد کنند، بدون آنکه بتوانند کوچکترین تأثیری بر فضای جامعه بگذارند. برعکس، بخش بزرگی از آنان به هواداران رژیم در خارج از کشور بدل شدند.
2)   نمونۀ دیگر، "سیرک انتخابات" است که رژیم‌های توتالیتر از ترس آرای مخالف اصولاً از شرکت مخالفان  در آن جلوگیری می‌کردند. اما کارگردانان حکومت اسلامی توانستند هر بار آن را به صورت انتخاب میان دو رقیب واقعی صحنه‌پردازی کنند و در سایۀ رژیم ولایت مطلقۀ فقیه، توده های میلیونی را داوطلبانه به پای صندوق های رأی بکشانند و بدینوسیله برای خود مشروعیت و مقبولیب کسب کنند.
به همان نسبت که رژیم اسلامی استادانه سیاست‌گذاری می‌کند، "نیروهای مخالف" از ایستایی حیرت انگیزی برخوردارند و اجازه می دهند که حکومت اسلامی به شیوه های مختلف سیاست  «تفرقه انداز و حکومت کن!» را به پیش ببرد.
البته باید انصاف داد که ملایان در این زمینه نه تنها تازه کار نیستند که از تجربیات تاریخی موفقی برخوردارند.  پیش از این (1) دیدیم، که چگونه توانستند "انقلاب مشروطه" را که در صورت موفقیت می توانست بر عقب‌ماندگی ایران غلبه کند، به "اسمی بی مسمّا" بدل کنند. فراتر از آن،  جنبش ملی نفت بود که از آنجا آغاز شد که پادشاه، مصدق را به نخست وزیری برگزید تا قانون ملی شدن نفت را اجرا کند. اما بدینجا ختم شد که شاه دمکرات، پس از شکست جنبش، برای حفظ خود بر مسند قدرت، گزینه‌ای جز تدابیر آمرانه نیافت. از سوی دیگر ملایان توانستند نه تنها نقش مخرّب خود را پنهان سازند، بلکه به نام دفاع از مصدقی که خود، او را بر زمین زدند شکافی عمیق در جامعۀ ایران بوجود آوردند و آتش انتقام از "28 مرداد" را چنان برافروختند تا انقلاب 57 ممکن شود.
جنبش دمکراسی‌خواهانۀ ایران نیز زمانی به "انقلاب اسلامی" منحرف شد که جناحی از ملایان به منظور جلوگیری از آشتی ملی و تحول دمکراتیک در کشور، کسب انحصاری قدرت را تنها راه نجات خود یافتند و بدین هدف در مدت کوتاهی "امت" خویش را به میدان آوردند. در برابر این چرخش، از یک سو هرگونه آلترناتیو دمکراتیک از میان رفت و از سوی دیگر حکومت شاه نیز دیگر توانایی مقاومت را از دست داد و گوی قدرت چنان به سرعت به دامان ملایان افتاد که بخش بزرگی از آنان را، که تا بحال دعاگو و جیره‌خوار حکومت بودند، دچار شگفتی کرد. 
بهررو، ملایان با انقلاب اسلامی در دامی افتادند که در دو سدۀ گذشته از آن پرهیز کرده بودند. آنان در دو سدۀ گذشته، در این مملکت بدون آنکه مسئولیتی بر عهده گیرند، با عزّت و ثروت زندگی کرده، از دولت و ملت نیز طلبکار بودند. آنان شاید تصور می کردند که بر مسند قدرت سیاسی نیز چنین خواهند کرد. اما هرچند که از ابتدا اعلام کردند خود را مسئول و جوابگوی نیازهای مردم نمی دانند، اما درآمدهای ملی ایران را چنان خرج هدف های قدرت طلبانۀ خود کردند و چنان نابکارانه به ورشکستگی اقتصادی ‌و سقوط مدنی کشور  دامن زدند که دیگر ممکن نیست بتوانند  آن را مانند گذشته با ژست‌های تبلیغی و موج‌های غوغاگری پنهان کنند.  
رژیم اسلامی در هیچ زمینۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی.. و حتی مذهبی نه تنها نمی تواند بهبودی را نشان دهد، بلکه فقط باعث فاجعه و بحران شده است. از اینرو رمز پایداری آن را باید در طرف مقابل، یعنی در طرف مخالفانش جستجو کرد!
 برای جهانیان باور نکردنی است، اما حقیقت دارد که مخالفان رژیمی که کشور را به سوی نابودی کشانده و حتی دیگر نمی تواند با سؤاستفاده از احساسات مذهبی پشتیبانی اقشار پایینی جامعه را بخرد، از آشتی و همکاری برای برکناری حکومت عاجزند. بدین سبب، ممکن است که حکومت اسلامی همچون هم‌پیمان سوری خود کشور را در آتش و خون غرق کند، اما همچنان پا برجا بماند.
 چنانکه پیکره پردازی از تاریخ معاصر ایران نشان می دهد، ملایان در بازی با برگ برندۀ "تفرقه بیانداز و حکومت کن!" نه تنها از انقلاب اسلامی به بعد، بلکه در فرصت‌های تاریخی گذشته نیز موفق بوده‌اند. تا آنجا که توانستند (با آنکه تنها برندۀ واقعی "کودتای 28مرداد" بودند) میان دو گروه میهن دوست ایرانی یعنی هواداران شاه و پیروان مصدق شکافی اندازند که نه تنها از آشتی ملی جلوگیری کرد که هنوز هم بعنوان مهمترین مشکل "اپوزیسیون" برقرار است و در حالیکه نه شاه مصدق را به خیانت متهم کرد و نه مصدق کلامی بر خلاف پادشاهی مشروطه بر زبان آورد، هواداران این دو، چنان از هم بیزارند که گویی دریایی خون آنان را جدا می کند.
با آغاز ریزش حکومت اسلامی همۀ گروه ها و سازمان های مخالف، جانی تازه گرفته اند و به فعالیت تبلیغی خود افزوده اند. هرچند این حرکت نویدبخش است، اما  از آنجا که به تکرار مواضع گذشته محدود است آن را فعالیت سیاسی نمی‌توان نامید. خاصه آنکه برخی از جریانات، برای هواداران خود چنان وانمود می کنند که رهبرشان بزودی با سناریویی مشابه انقلاب 57 در پی "قیام ملت" با هواپیما به ایران خواهند رفت، با این "تفاوت" که این بار پس از تشکیل دولت موقت و سپس مجلس مؤسسان، شکل نظام آینده را به رفراندم خواهند گذاشت!
شگفت‌انگیز است که چنین رهبران و فعالانی نمی خواهند بدانند که فعالیت سیاسی به فعالیت تبلیغی محدود نیست و محور اصلی آن گفتگو و تعامل با دیگر جریانات سیاسی و اجتماعی است. در عمل است که رهبران سیاسی می‌توانند توانایی های عملی و قدرت فکری خود را به نمایش بگذارند و در تعامل و تبادل میان گروه های سیاسی است که مردم می‌توانند از راه مقایسه بهترین را انتخاب کنند.
در چنین فضایی، نیروهای دمکراتیک جاذب و جالب شهروندان آتی ایرانشهر خواهند بود. اما به تصور "رهبران" امروزی میدان سیاست "بازار مکاره"ای (2) است که در آن هر کس کالای خود را به ظاهری بهتر و با فریادی رساتر ارائه دهد، موفق‌تر خواهد بود. در چنین اوضاعی جای شگفتی نیست که "کف خیابان" در خارج از کشور نیز به چنین رهبران و گروه هایی اعتنایی ندارد، چنانکه دو رویداد اخیر به طرز اسفناکی این واقعیت را نشان داد. رویداد نخست "تظاهرات هواداران سلطنت" در جنب مجمع عمومی سازمان ملل بود و دیگری "کنگرۀ حزب سکولار دمکرات" در فرانکفورت که شمار شرکت کنندگان در آنها به صد نفر نرسید.
یخ زدگی روابط میان جریانات سیاسی چنان است که عطا هودشتیان مجبور شد بنویسد:
« از آنرو که هیچ گروهی تاکنون موفق نشده است که خود را به یک بدیل قابل قبول معرفی نماید، پس بدون اتلاف وقت، باید به اقدامی سترگ دست زنیم: باید از خود به عنوان بدیل بگذریم و بدنبال یک بدیل خارج از خود باشیم.»! (3)
 ما ایرانیان در داخل و خارج از کشور به همان میزان که از حکومت جهل و جنایت اسلامی به جان آمده ایم، از کوته نظری و ناراستی کسانی که خود را منجیان ایران و ایرانی می خوانند نیز به ستوه آمده ایم.   انقلاب اسلامی چنان تجربۀ  دردناکی بود که نه تنها نسلی که آن را به چشم دید، بلکه نسل جوان ایران را از باور به شعارهای فریبنده و وعده‌های واهی بازمی‌دارد. صرفنظر از "چپ"ها که گویی منتظرند تا در ایران دمکراسی برقرار شود تا بتوانند برای " تحقق آرزوهای کمونیستی" خود مبارزه کنند، آیا رهبران سیاسی  اپوزیسیون می‌خواهند که ما باور کنیم، برقراری دمکراسی در ایران چنان خواهد بود که در آینۀ خیال ترسیم می‌کنند؟ آیا قابل تصور است که پس از برکناری حکومت اسلامی (با توجه به دشمنی‌های  موجود) چنان حکومتی پرثبات برقرار خواهد شد که بتواند به بازسازی  ایران دست زند؟
طرفه آنکه بسیاری از "فعالان سیاسی" باور دارند که سیاست  و اخلاق دو پدیدۀ ناساز و حتی متضادند! درحالیکه اعتماد متقابل و اخلاق نیک، سنگ بنای نظام دمکراسی را تشکیل می‌دهد و برتر نهادن منافع ملی بر گرایشات فردی و گروهی مهمترین پیش شرط بنای آن است. دیگر وقت آن رسیده که ایرانیان میهن‌دوست مسئولانه گفتار و رفتار کنند و از هرگونه ستایش خشم و خشونت و انتقام بپرهیزند. دستکم این است که می‌توانیم از کشورهایی که پس از رژیم های توتالیتر به بازسازی  دمکراسی  موفق شده اند، بیاموزیم.
بیشک آلمان و ژاپن از این نظر نمونه اند. درسی که می توانیم از آنها بیاموزیم این است که بازسازی کشور و غلبه بر خرابی‌های مادی و معنوی، به دورانی با ثبات سیاسی نیاز دارد. از اینرو مثلاً در آلمان  در دهۀ نخست پس از جنگ همۀ احزاب افراطی چپ و راست ممنوع بودند. دو نکتۀ دیگر آنکه نوسازی دستگاه دولت نه از بالا، بلکه از پایین‌ترین سطح، یعنی با انتخاب شهرداران آغاز شد و سیاست اعلام شدۀ دولت آدنائر  "آزمایش نه!"      (Keine Experimente!) بود، بدین معنی از هرگونه اقدام با پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی ابا خواهد شد.
ایران کشور نوبنیادی در آفریقا نیست که شکل نظام آینده اش انتخابی و آزمایشی باشد، بلکه کشوری است با هویت و فرهنگی دیرینه که در دوران معاصر به سبب تسلط آخوند از مسیر پیشرفت منحرف شد، اما همچنان شایستۀ حکومتی برآمده از این هویت و فرهنگ والا است که باید با توجه به نیازهای دمکراتیک دنیای معاصر بازسازی و نوسازی شود.  
پس از آنکه قدرت خواهی ملایان و شکاف میان ملت و دولت، دو سده ایران را از نوسازی بازداشت، با برکناری حکومت اسلامی، تحقق آشتی ملی و همکاری همۀ شهروندان، از اهمیت حیاتی برخوردار است. این همکاری و نزدیکی را باید از هم اکنون پی ریزی کرد و بدین سبب بدون حرکت به سوی آشتی ملی میان هواداران شاه و مصدق، هیچ حرکت آینده سازی ممکن نخواهد شد.
بدین دلیل ساده که هیچیک از دو گروه نخواهند توانست به تنهایی حکومت اسلامی را به عقب برانند، درحالیکه در روند آشتی ملی گروه های هرچه بزرگتری به میدان مبارزۀ سیاسی بازخواهند گشت. در راه آشتی ملی باید از هم اکنون گام برداشت و به حکم منافع ملی، هرگونه پافشاری بر اختلاف، بویژه اختلاف میان دو گروه بزرگ هواداران شاه و دوستداران مصدق، کمک به ادامۀ تسلط حکومت اسلامی است. زیرا که این دو گروه بنا به آمار در مجموع مورد پشتیبانی اکثریت ایرانیان هستند و آشتی آنها بی‌شک به زایش  نوین همبستگی ملی منجر خواهد شد.


(1) ر.ک. فاضل غیبی، "ملایان، برندگان سه انقلاب"، کیهان لندن، ۳۱ شهریور ۱۳۹۷.
(2) دکتر اسماعیل نوری‌علا، جمع بندی ششمین کنگره سکولار دموکرات های ایرانیان در فرانکفورت،  یوتیوب 21:22
(1)عطا هودشتیان، "ضروت یک بدیل فراحزبی"، ایران امروز، 20 سپتامبر2018.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر