براندازی و نیاز
به آرمان نوین!
فیروز نجومی
حقیقت آن است که مخروبه ای را که
ولایتمدارن معماری نموده اند نمیتوان آباد کرد. تا نظام اسلامی از بیخ و بن برکنده نشود و رفت و روب نگردد،
نمیتوان ساختاری نو را بر فراز آن بنا نمود. هم اکنون چه بسیاراند تحلیلگران و
سیاست ورزانی که در آن اندیشه اند که نظام در حال فروپاشی ست- چنانکه گویی با
تلنگری درهم فرو ریزد.
همین بس که آماده باشیم و خلاء قدرت را بیدرنگ پرسازیم.
گفتنش، ساده است، اما، انجامش شاید کار رستم دستان هم نباشد.
تردیدی نیست، که نظام حاکم، دست
بگریبان نه یک بحران بلکه مجموعه ای از بحرانها ست، از بحران بازار ارز و سقوط پول ملی گرفته تا بحران گرانی
و بیکاری و کم آبی و خشک شدن آب رودخانه ها و دریاچه ها و گسترش بی سابقه فقر و
فساد. اگر قرار بود این بحرانها نظام را بفروپاشی بکشاند، نظام باید تا کنون از هم
گسیخته میگردید. بگذریم که بحرانهای اقتصادی، توسعه فقر و بدبختی به تنهایی تا
کنون حکومتی را سرنگون نساخته اند. بعضا، در انتظار ششم ماه نوامبراند، روزی که
تحریمهای کمرشکن امریکا اغاز میگردد و ضربه مهلک و کاری را بر پیکر نظام اسلامی
وارد آورد.
آری، در ششم نوامبر، اوضاع از این
که هست نیز بدتر خواهد شد، برغم نظر آقای رئیس جمهور روحانی که امریکا هر زخمی که
توانسته است تا کنون بر پیکر نظام اسلامی وارد آورده است، دیگر نمیتواند نظام را
بیش از این زخمین سازد. بدتر شدن اوضاع، اما، بعید بنظر میرسد که نظام را از پا در
بیاورد. نظام نشان داده است که میتواند بر دوش امواج طوفانی سوار شده کشتی زوار
دررفته نظام را همچون نعشی به آبهای آرام برساند، امری که در آن تجربه بسیار
آموخته است.
چه سود که هر روز بشارت فروریزی نظام را جار
بزنیم و حکومت آخوندی بدون آنکه زخمی بردارد همچنان بر سر جای خود پا برجا بماند؟
آنانیکه نظام ولایت فقیه را رو به
قبله خوابانده اند و منتظراند که نفس آخر را بر آورد، به حکومت ولایت فقیه
همانگونه مینگرند که به یک حکومت سیاسی، حکومتی که قدرت را بانحصار خود در آورده و
با مشت آهنین بر جامعه حکم میراند، یک حکومت دیکتاتوری. حال آنکه، نظام ولایت
فقیه، شباهتی به هیچ یک از نظام های سیاسی موجود ندارد و اساسا یک نظام سیاسی
نیست. نظام ولایت فقیه، از بیخ بن یک حکومت "دینی" ست. حکومتی که توجیه
خود را در آئین و شریعت اسلام، میابد، حکومتی که خود را ادامه "رسالت "
و "امامت" تلقی میکند. یعنی که نظام، تبار خود را به آئین و اسطوره هایی
نسبت میدهد که باور و ایمان بآنها را مردم از نیاکان خود بارث برده و سخت شیفته و
دلبسته آنها هستند. در اصل نیز روحانیت بر اساس ارزشهای اسلامی بقدرت رسید، بر
اساس "وحدت کلمه" یا باور و ایمان بیک چیز، مثل خدایی که بجز او هیچ
خدای دیگری نیست، باور و ایمانی که در جامعه ما نهاینه بوده و هست. همین ایدنولوژی
دینی، اسلام "ناب" محمدی بود که انواع ایدئولوژیهای مارکسیستی- لینیسیتی
و لیبرال دمکراسی و ملی و مذهبی را در آغاز انقلاب در میدان مبارزه تار و مار
ساخت، بگونه ای که حتی نشانی هم از آنها بجا نماند.
چهل سال است که روحانیت جامعه را
بجهتی سوق داده است که ظاهرا بازتابنده باورها و ارزشهای مردم است، جامعه ای که در
آن شریعت اسلام، در تمام زمینه ها، چه در سیاست و اقتصاد و قضا، چه در زمینه حجاب
و اختلاط جنسیتها، حرف آخر را میزند و چیزی نمی جوید مگر یکسانی، همرنگی، یکتایی و
یگانگی که عینیت می یابد در اطاعت و فرمانبری. بی جهت نیست که برغم هزینه های
گزاف، حکومت آخوندی حجاب اجباری و مقررات جدایی جنسیتها را بمو بمور اجرا کرده است
و میکند. چرا که حجاب و جدایی جنسیتها، بیانگر چیزی نیستند مگر نمادهای یک جامعه
دینی، لازم و ملزوم یک "امت" اسلامی.
هم اکنون نیز شرایط مصیبت باری که
ملت ایران با آن روی در روی ست، مجموعه بحرانهایی که موجودیت کشور را تهدید میکند،
حاصل بذری ست که روحانیت کاشته است، حاصل ایدئولوژی دینی ست، که مظهر ان
"فقاهت" است. همچنانکه فاشیزم و
سوسیالیسم بذری بود که نازی ها برهبری هیتلر و کمونیستها برهبری لنین و استالین و
مائوتسه تنگ، پاشیدند، جامعه اسلامی نیز محصول رویکرد دینی ست. بعبارت دیگر، اگر
جامعه بر لبه پرتگاه کشانده شده است، و دچار انحطاط، تباهی و فساد گردیده است،
ناشی از هژمونی ایدنولوژی اسلامی ست. هیچ تصمیمی، برنامه ای، قانونی، بخشنامه ای
بدون درنظر گرفتن شریعت اسلامی هرگز باجرا در نیاید. این در حالی ست که نظام طبق معمول
فرا افکنی میکند و وضع موجود را ناشی از جنگ اقتصادی و روانی ای که دشمن بدان دست زده است، جلوه میدهد، نه باور
بقوانین و مقررات معجزه آسای قرآنی.
البته، انانی که همیشه به نجات
نظام برخاسته اند، وضع موجود را به مسئله سوء مدیریت نسبت میدهند، گویی سوء مدیریت
میتواند از چیزی جز ایدئولوژی اسلام فقاهتی برخیزد. نظامی که بر اساس وحدت کلام و
التزام به ولایت فقیه بنیاد گذاری شده است، ضرورتا نظامی ست فساد زا. یعنی که
بحرانهای موجود را باید، ناشی از بحران در ایدئولوژی دینی دانست که به بن بست
رسیده است، دینی که پیوسته فقها و علما برآن بوده اند، که برای تمام معظلات جهان
پاسخ دارد، دینی که بازداشت مردمان از ارتکاب به گناه با ابزار خشونت را بر مبارزه
با فقرمطلقی که گریبان بخش مهمی از جامعه را فرا گرفته است، مقدم میشمرد.
همچنانکه، داد ستان کل ایران، اخوند محمد جعفر منتظری در واکنش به حضور زنان در
استادیوم ورزشی، سخنانی ایراد نمود، چنانکه گویی از اعماق تاریخ بگوش میرسد. وی
اعلام کرد، ممنوعیت حضور زنان در استادیوم های ورزشها همچنان با قدرت ادامه مییابد
چرا که مشاهده پیکر نیمه عریان مردان، بوسیله زنان بوقوع "گناه"
میانجامد. این بدان معناست که آخوندهای مقدس ما در تقوا و تقدس از آل سعود هم سبقت
گرفته اند. آنها به حضور زنان در استادیوم ها تن دادند، اما، آخوندهای ما هرگز. از
سر باور و ایمان بکتاب آسمانی ست و هموار ساختن راه رستگاری ست که آخوندها خود را
مکلف بجلوگیری بارتکاب از کناه می پندارند.
به بیانی خلاصه ، هم و غم مخالفان
نظام، بویژه آنانکه به براندازی نظام می اندیشند بیشتر متمرکز بر بحت حکومت جانشین
شده است. تمایل بر آن است که مسئله دین و یا ایدئولوژی دینی و یا نادیده گرفته شود
و یا بزیر قالی پنهان شود. حال انکه همه مصیبت ها از رویکرد دینی، از دین بمثابه
ایدئولوژی برمیخیزد. براندازی نظام بدون براندازی ایدئولوژی فقاهتی، بدون بی
اعتبار ساختن و به چالش کشیدن اصل و اصول علم "کافی" و علم
"اجتهاد،" میسر نیست. اگر چنانچه واقع هم شود یک تغییر و تحول بنیادی را
که لازمه بنای یک جامعه استوار بر دمکراسی و کثرت گرایی ست، در پی نخواهد داشت.
چرا که تا زمانیکه ملت یکبار دیگر چشمان خود را به ماه تابان ندوزد و چهره کریه و
خون آلود، امام خمینی، مظهر دین "مستضعفان" را در آن مشاهده نکند، مفری
حاصل نشود. یعنی که ملت زمانی کمر به براندازی نظام بندد که ایدئولوژی و آرمانی
نوینی را از آن کند، ایدئولوژی و آرمانی که پاسخگوی نیازهای حال و آینده باشد.
فیروز نجومی
Firoz
Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر