۱۳۹۶ مرداد ۲, دوشنبه

نسلی که در میان تناقصات یک « جمهور » دینی، و خرافه و خیال بافی های نخبگانش غوطه می زند!

نیکروز اعظمی
بزرگان هر نسلى در نسبت و نوع رابطه شان با رفتارهاى ارزشى پيشينيان، تأثيرگذارانِ زمان خويشند. اين بزرگان همان خواص هستند كه در انواع حوزه هاى مربوط به جامعه و انسان، نقش اساسى و تأثير گذار ايفاء مى كنند. براى مايى كه همواره در نظام هاى تك صدايى و نيز بى حقوقى روزگار سپرى كرديم، حوزه سياست و تب و تاب آن فعالترين حوزه و تعيين كننده بود.
سرنوشت حوزه مدنى و رفتار مدنى ما همواره و پيوسته در يد قدرت سياسى و كنترل آن بوده است. وضعيت امروز ما هم مستثنى از وضعيت ديروز مان نيست. بطوركلى عرصه سياست بدون پشتوانهء جدى مدنيتِ مستقل از قدرت و ارزشهاى فكرى مبتنى بر تعقل آزاد، رها شده از بند و گزند نفوذ ويژه دينى، عرصه اى خواهد بود كه همچنان ميل وافر به تمركز انحصارى و تك صدا بودن دارد و در روند هر نوع تنوع قدرت سدى عظيم ايجاد مى كند. 

نسل امروز ايرانى نه آزاد شده از نفوذه ويژه دينى است و نه داراى صاحبان و بزرگان فكر، به همين جهت در ميان تناقضات و تفسيرات دينى و سياسىِ بزرگان خويش غوطه مى زند و در اين تناقضات و تفسيرات مى زييد. نسلى كه بزرگان ديروز خويش را كه مسبب و بانى يك انقلاب دينى/اسلامى بودند و جامعه را به سراشيب نيستى كشاندند، مذمت مى كند اما خود مشغول در تثبيت حكومتِ مشروعيت گرفتهء پس از آن هست.
نسلى كه رفتار تناقضى اش برآمدى از خرافه گويى هاى اسلامىِ بزرگانش همچون عبدالكريم سروش مى باشد. سروشى كه در ارتباط با مرگ رياضى دان مريم ميرزاخانى میگوید: "مرگ او تقدیر خداست و ما میتوانیم خواستار آن باشیم تا خداوند فرشتگان را بفرستد تا او را در آغوش بگیرند. امیدوارم که در آن جهان هم زندگی معنوی پرکمالی را ادامه بدهد".

هر كس حق دارد به فرشتگان از جانب خدا و به زندگى پس از مرگ باور داشته باشد و نيز مرگ را تقدير خدا بداند و به خيالش همين خدا به سزاى اعمال انسان رسيدگى كند و به نسبت چنين اعمالى، پاداش و كيفر دهد. اما هر كس هم حق دارد واقعيات چنين خرافات و خرافه بافى از جانب فردى همچون عبدالكريم سروش را بازگو كند و بنماياند. كسى كه در معركه گيرى از جايگاه ويژهء "روشنفكرى" دينى اش، همچنان مشغول فرو كردن خرافات در اذهان ايرانيان است.

نسلى كه تمام و كمال تابع "روشنفكرى" دينى ست. "روشنفكرى" كه بر حسب، تا خرخره دينى بودنش و در تناقض بودنش هم بلد است تا خرافه دينى ببافد و هم از آزادى و آزاد زيستن دم زند و تناقض ذاتى ميان دين و آزادى و ضديت اين دو بهم را در يك سازگارى منقلب سازد و با شگرد خاص، بر چنين امر تازه رسيده اى شگون كند و متناسب با آن فتوا دهد تا اين افسانه هشت مَن نُه شاهى در باب پيوستگىِ مادرزادى ميان آزادى و دين را در چشم اَمَل آرمانگرايى ما كند.

نسلى كه مانند بزرگان و بانيان فرهنگ و تاريخ خويش غوغاسالار و عظمت خواه است. و براى سرپوش گذاشتن بر ضعف تاريخى و فرهنگى خويش خوب آموخته تا راجع به استثنائات فرهنگى خويش غوغاسالارى كند تا از اين غوغاسالارى، حسى همچون "عظمت" ايران در قالب "فرهنگ غنى ايرانى" در او بيدار شود بى آنكه در اين رابطه تمايلى به فهميدن در قبال استثناء و قاعده و ضعف فرهنگى داشته باشد. ايرانى به همين اندازه كه استثنائات فرهنگىِ خويش را خوب مى شناسد و مى فهمد به همين اندازه در ناشناختگى و بتبع در كج فهمىِ قاعده فرهنگى خويش غفلت مى ورزد. و اين غفلت در اصلش ناشى از نيانديشندگى و ناپرسايىِ قوام يافته است كه موضوعش صرفاً برخى استثنائات در گذشته فرهنگى و اتفاقاتى در زمان حاضر است كه اغلب از پى مصلحت سياسى حادث مى شوند و هنر و ادبيات ما را نيز مانند گذشته در وابستگى به صحنه گردانانِ "سياسى" و در بى مايگى اش، تداوم مى بخشند.
نسلى كه در پيوستگى و گوش بفرمانى به بزرگانش همچون جلال آل احمد كه "غرب زدگى" را در وى ساطع نمود و لباس "غرب ستيزى" را بر تنش كرد و در نهايت و در امتداد همين "بيدار و هوشيار" باشى، با چرخ "امت و امامت" على شريعتى(على شريعتى كه نغززبانيهاى انشايى دارد در واقع در رويايى از قعر گذشتهء ارزشهاى فرهنگىِ حسرت انگيز فرو خفته است) ركاب زد و تا به مقصد "امت-فقيه" رسيد، نسل پس از آن نيز در راستاى نسل پيش از خود كه در سايه ولرم "حفظ نظام اسلامى" لميده است، آگاه يا ناآگاه در ميدان "سياست بد و بدتر" به تثبيت چنين نظام دينى يارى مى دهد.
و بالاخره نسلى كه، به دليل ضعف تاريخى/فرهنگى اش در كُنام "سياست بد و بدتر" اژدهاى حكومت دينى گرفتار آمده و نمى تواند كمترين تكانى به خود دهد. اژدهايى كه با زيركى و زرنگى و نيرومندى اش بر همه كس و همه چيز كنترل دارد و نزديك به چهار دهه توانست از جنبيدن و جنبشِ هر نوع مخالفِ جدىِ حكومتِ دينى اش، جلوگيرى كند.

نيكروز اعطم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر