حسن شریعتمداری
اخلاق و یا اتیک (بسته به اینکه منشأ این فضیلت را مفاهیم مجرد و آموزههای متافیزیکی و یا آنرا حاصل زندگان اجتماعی انسانها بدانیم یکی ازاین دونام را به خود میگیرد) الگوی رفتار برتر انسانها با یکدیگر است .
بنابراین همه حوزههای زندگانی اجتماعی انسانها را دربر میگیرد وسیاست نیز یک استثنا نیست . نه پشت کردن به اخلاق ازالزامات جدانشدنی سیاست است و نه انسان اخلاقی با ورود به عالم سیاست مجبور به ترک اخلاقیات خود میشود. حتی ماکیاولی نیز به شهریارتوصیه میکند که زیرکانه ظلم خود را به توده مردم به نام زیبای عدل بفروشد و خود را پرهیزکاروبا اخلاق حسنه جلوه دهد . یعنی او با وجود این که التزام به اصول اخلاقی را برای شهریار مانع دستیابی او بقدرت برتر و پایائی این قدرت استبدادی میداند٬ ولی درعین حال تظاهر به درستی و اخلاق را وسیله مهمی برای استحکام قدرت به شمارمیآورد .
شاید امروز بتوان آموزه های ماکیاولی را نیز دوباره چنان بازخوانی نمود که آن تعارض ناشی ازروشهای موثر بودن اقتدارگرائی را( که خود از اساس یک نظام سلطه غیر اخلاقی است) لزوما با اخلاق نداشته باشد . در پهنه نظامهای مردم سالار که مشروعیت نظام سیاسی در آن بر یک بنیاد اخلاقی که رضایت مردم از وجود آن است ٬ نهاده شده ٬باید روشهای حکومت رانیزمتناسب با آن تعریف نمود.
البته این صحیح است که هدف غائی سیاست بعنوان یک دستگاه ٬ اعمال یک سیستم ترویج اخلاقی نیست ٬بلکه مدیریت صحیح جامعه و کشوراست .
ترویج اخلاق در جامعه بعهده حکومت نیست. ولی سیاستمداردرهمه حال یک انسان است و اگر شخصی ملتزم به اخلاق بود٬ صرف ورود به سیاست او را از اخلاق بری نخواهد نمود .
سیاستمدار معادل یک نظام سیاسی نیست . سیاستمدار یک انسان است و مانند هر انسان دیگری باید در روابطش با انسانهای دیگر وچامعه ازالگوی رفتاری برتراخلاقی سود جوید .
لحظاتی از زندگانی هرسیاستمدار٬ پیش می آید که او ناچار است البته در مشاغلی خاص و بخصوص در تصمیم گیریهایش بین دو وضعیت بد و بدتر٬ یکی را انتخاب کند. حتی در این حالات دشوار نیز انتخاب مسئولانه درچنین وضعیت هائی٬ خود یک انتخابی اخلاقی میباشد . تصمیم کندی و خروشچف برای امتناع از جنگ دربحران موسوم به خلیج خوکها (۷) و پرهیز از ماجراجوئی هسته ای و تصمیم متعاقب آن دو بر تنش زدائی ازروابط دو ابرقدرت٬ نمونه ای ازیک تصمیم مشترک اخلاقی دو انسان در دشوارترین مراحل تصمیم گیری است .
برعکس تصمیم به ادامه جنگ از سوی سران جمهوری اسلامی٬ پس از دفع متجاوزوفتح خرمشهر با وجود پیشنهاد صلح ازسوی مقابل و تعهد کشورهای عربی به پرداخت غرامت به ایران و لجبازی و ماجراجوئی وادامه بیدلیل هشت سال جنگ خانمانسوز وکشته و مجروح شدن هزاران هزار انسان از دو سو وخرابی شهرهای بسیارو از بین رفتن سرمایه های طرفین٬ نمونه اعلای بی مسئولیتی و غیر اخلاقی بودن تصمیمات درعالیترین سطوح تصمیم گیری آنروز جمهوری اسلامی است .
امروز در دوران مدرن٬ دیگر اخلاق یک دسته قواعد عام و قابل تفسیرویا وابسته به فرهنگهای متفاوت بشری و دارای نسبیت فرهنگی و جغرافیائی نیست. بشریت پس ازدوجنگ خانمانسوز جهانی و در تنبه از آن٬ به طور گسترده بر سراصول و حقوق بشرتوافقی اخلاقی و حقوقی نموده است . اجماع به این گستردگی تاکنون برسراصولی عمیقاً اخلاقی که شالوده رفتارشرافتمندانه و کرامت آمیز انسانها با یکدیگر وحکومتها با انسانهاست هرگزدربشریت سابقهای به این وسعت نداشته است .
باین دلیل ارزشهای حقوق بشری٬ ارزشهای جهان شمول میباشند و برای همه انسانها٬ درهمه زمانها و مکانها اعتبار دارند .
امروزه اخلاق و یا اتیک٬ معنایی جز پذیرش اصول حقوق بشروالتزام عملی به آنها ندارد. این اصول فراتر از اخلاق ٬ به الگوی رفتاری و اصول حقوقی ارتقاء یافته اند .
بدیهی است هر حقی مسئولیتی را متوجه دارنده حق مینماید .
مسئولیت در انسان به عنوان دارنده حقوق بشر٬ اذعان عمیق قلبی به برابری و کرامت ذاتی انسانها ودر نتیحه استنتاج سایر اصول بشر از این دو اصل و پاسداری از آنها ٬ بمعنای پاسداری ازحقوق خود و دیگران و اعمال و رعایت این حقوق درحوزه کنش و واکنش اجتماعی انسان با اجتماع و حتی حیوانات و محیط زیست میباشد .
دولتها نیز بعنوان نمایندگان مردم٬ خود موظف به رعایت این اصول میباشند . در دولتهای دموکراتیک اغلب امروزه اصول حقوق بشردرنظام حقوقی این کشورها جایگاه قانون را یافته است و آنها موظف به رعایت آن درحق شهروندان خویش میباشند.
متاسفانه هنوز صحنه بین المللی تقریبا منطقه الفراق قوانین حقوق بشر است و در این صحنه هر روزه ما شاهد فجایع بیشتری در حق انسانها میباشیم . امروزه خاورمیانه نمونه ای است که در آن نه فقط حکومتهای مستبد منطقه٬ بلکه اکثر دموکراسیهای صاحب عنوان جهان نیز٬ در آن به بیداد و کشت و کشتار مشغولند .
این رفتارغیرانسانی دموکراسیهای بزرگ٬ چیزی ازاعتبارحقوق بشرومسوولیت انسانها در قبال آن نمیکاهد و فقط دموکراسیهای موجود را با سوالات جدی و انتقادات بحق و بجا مواجه مینماید .
دولتهای استبدادی در سراسر جهان و در شمول آنان جمهوری اسلامی نیز با سوء استفاده از این واقعیات همواره وبطور مداوم در صدد بی اعتبار ساختن این دست آورد گرانبها و ویژه بشریت میباشند. آنها بیشتر میخواهند اصول حقوق بشررا نامعتبرجلوه دهند تا دموکراسیهای درگیراین جنایات و دولتهای ناقض آنرا .
زیرا خود نه تنها در سطح بین المللی٬ بلکه در سطح داخلی نیزدائما درصدر لیست ناقضان حقوق بشر قرار دارند .
آنها همواره بدون این که اعمال خود را در نظر داشته باشند ٬ به قدرتهای بزرگ ایراد میگیرند. با وجود این که نوعی حقانیت در این گفتار است٬ آنها گویا این حقوق و مسئولیت حفظ آن را٬ فقط در حوزه دولتها وآنهم قدرتهای بزرگ جهانی جلوه میدهند .غافل ازاینکه حتی اگر همه دولتهای جهان نیز این حقوق را بازیچه دست خود قراردهند٬ حقوق انسانها به زعم بازیچه قرارگرفتن از آنان سلب نخواهد شد. بلکه همه موظفند که آن را به جد و درحد اعلا حفظ کنند.
اولین قربانی خشونت اخلاق و حقوق و کرامت انسان است .
خشونت همزاد و همراه با انقلابهای سنتی٬ به معنای روشهای خرد کردن ماشین حکومتی و جایگزین شدن آن به وسیله مخالفین سازمانیافته وخشونت پیشه میباشد .
در اینجا باید حساب این گونه انقلابها را با پدیده های جدید معاصرکه در طی آن انقلابهای مفهومی و ارزشی٬ همراه با روشهای مسالمتآمیز انجام میشود٬ جدا کنیم . انقلابهایی که آنها را جمهوری اسلامی انقلابهای مخملی نام نهاده است .
به این معنی که انتقال از نظامهای اقتدارگرا به دموکراسی٬ خود یک انقلاب در مفهوم ها و ارزشهااست ٬ ولی لزوماً این انتقال نباید با روشهای قهرآمیز صورت گیرد. بلکه اغلب از طریق انجام انتخابات آزاد و عادلانه وسایرروشهای مسالمت آمیزمانند مقاومت مدنی واعتصابات وتظاهرات صورت میپذیرد .
در ایران انقلاب خود حدودا بی خشونت صورت گرفت ولی ازهمان سالها قبل ازانقلاب٬ در زمان ترورهای اسلامی و چریکی بوسیله هیئت مؤتلفه و گروههای چپ و مجاهدین که خشونت مجاز شناخته شده بود اخلاق درقربانگاه خشونت سیاسی قربانی شده بود .
خشونت فقط منحصربه قتل وجرح انسانها نیست . همزمان با وقایع سالهای چهل٬ روحانیون انقلابی حدیث جعل میکردند که تهمت وافترا درحق دشمن فرضی مجاز است و به قول امروزیها ترور شخصیت مخالفین جایز است و منع شرعی ندارد و نام آنرا مباهته گذاشتند. آقا مصطفی خمینی با خلخالی و گروهی از روحانیون طرفدارآقای خمینی مینشستند وعمدتا درحق پدرمن و گاهی دیگرمراجع نیز شایعه های مخرب میساختند و پخش میکردند .
امروز نیز این عمل غیر اخلاقی درجمهوری اسلامی توجیه شرعی شده است و هر گروه نسبت بدیگری آنرا اعمال مینماید .
با اتکا به همین روش ٬ احمد خمینی و امام جمارانی با گروهی از روحانیون اهل بخیه ٬ جوکهای سخیف درباره مرحوم منتظری درست میکردند که آماجش این بود تا اورا شیخی ساده لوح و گیج و گول جلوه دهد ٬ با این هدف که شایستگی جایگزینی خمینی را دراومورد سوال قرار دهد .
ترورشخصیت منتظری بسیار قبل ازبرداشتن رسمی او ازمقامش٬ بوسیله احمد خمینی و دارودسته اش آغاز شده بود .
ازهمان ابتدا وسیله برگزیده اسلام سیاسی بود . متاسفانه ترور نیز
این راه همان ادامه برهان قاطع اسماعیلیان بود که بوسیله دیگران نیز به کار گرفته شد و بسیارهم کارآمد بود.
بعدها که روحانیون طرفدار خمینی بقدرت رسیدند٬ نام النصرۃ بالرعب را به آن دادند .
متأسفانه مجاهدین وفدائیان نیزازهمان دوره شاه ازاین روش های غیرانسانی واخلاقی برای حذف دیگران ازجمله رقبای درون سازمانهای خود استفاده مینمودند و چون امکان جنگ مسلحانه نداشتند (که خوشبختانه نداشتند) آن را تبدیل به حذف مسلحانه نموده بودند . ساواک شاه نیزازپشت سرزندانیان سیاسی خود را ترورمیکرد تا ازاین گروهها عقب نیافتد.
اخلاق با وجود چنین واقعیاتی درسیاست ایران چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ و اکنون نیز اخلاق چه جایگاهی درجامعه و سیاست ما میتواند داشته باشد؟
آقای خمینی فریاد برمیآورد بکشید ، ما میکشیم شمارا و به شعار خود نیز عمل کرد .
او بر سرمنبرداستان باغبانی را میگفت که دید یک سید و یک فرد دیگری مشغول دزدی از باغ انگور اوهستند. باغبان روبه سید کرد وگفت که تو چون سیدی این ها مال جدت است ٬ تو میتوانی از انگورها برداری ولی این یکی دیگرچه میگوید ؟ . اوسید را همراه خود کرد وبا کمک سید آن شخص را به درخت بست وسبپس به سراغ سید رفت وهر دو را مجازات کرد.
بخشی از مقاله ادعا نامه ای برای دادرسی به وجدان های آگاه و بیدار به قلم آقای حسن شریعتمداری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر