چرا مردم بر نمیخیزند؟
-علل عدم خیزش مردم با وجود اینهمه نارضایتی از وضع موجود چه میتواند باشد؟
کیهان لندن - پروفسور استیو هانکه استاد اقتصاد دانشگاه جان هاپکینز اخیراً با انتشار نموداری گفته تورم در ایران به ۲۹۳ درصد رسیده است. در روزهای اخیر قیمت دلار رکورد جدید ۱۹ هزار تومان را ثبت کرد و سقوط ارزش ریال به سرعت ادامه دارد که از نشانههای فروپاشی اقتصادی است که آوار آن بر سر طبقه متوسط و اقشار ضعیف جامعه فرو میریزد.
وی مینویسد، سکوت مردم با وجود اینهمه نارضایتی از وضعیت موجود، دلایل و عوامل متعددی دارد که آنها را به چهار دسته کلی تقسیم میکنم:
۱) نظام اقتصادی: نظام اقتصادی بر نگاه مردم و درک آنها از هویت خویش، اثر میگذارد. در یک اقتصاد اجتماعمحور، از آنجا که جامعهگرایی ترویج میشود و فاصله طبقاتی به حد نفرت طبقاتی نمیرسد، نوعی اتحاد میان مردم شکل میگیرد و مردم را به اصلاح جامعه مکلف و متعهد میکند اما در یک اقتصاد سرمایهسالار، از آنجا که خودخواهی و منافع شخصی ترویج میشود به تدریج معنای جامعه از بین رفته و افراد از هویت جمعی فاصله میگیرند؛ درنتیجه تمایل به فداکاری و قیام به نفع جامعه در آنها کاهش مییابد [من چرا هزینه بدهم؟ بگذار دیگران هزینه بدهند و من از سود حاصله استفاده کنم چون این به نفع من است!]
۲) نظام تربیتی: هنگامی که نوع تربیت افراد جامعه، خصوصاً در ایام کودکی چه در مدرسه چه در خانواده، به صورتی باشد که اطاعت را مساوی با هنجار بدانند و از هرنوع فعالیت جمعی فاصله بگیرند و پرسیدن و اعتراض را ناهنجاری بدانند، طبیعی است که قیام و اعتراض، به عنوان یک تابو در ناخودآگاه افراد ثبت میشود طوری که هرگاه بخواهند اعتراض کنند نوعی اضطراب و احساس گناه در درون آنها ایجاد میشود. همچنین ترس از قضاوت شدن نیز از موارد تربیتی است که مانع از بروز اعتراض به صورت علنی میشود.
۳) نظام سیاسی: هنگامی که اختلاف نظر و تنوع دیدگاه در یک جامعه سرکوب شده و برای مدت طولانی فقط یک تفکر به عنوان «مُجاز و صحیح» تبلیغ شود و نسبت به هرگونه نظر مخالف، شانتاژ صورت گیرد، طبعاً در ذهن مردم یک ابهام ایجاد میشود که «اگر تفکر موجود را کنار بگذاریم چه چیزی اصولاً وجود دارد که بخواهیم جایگزینش کنیم؟» و این ابهام نوعی بازدارندگی ایجاد میکند. علاوه بر این، احساس ضعف (که حاصل از بزرگنمایی درباره توان حاکمیت، تسلط نیروهای امنیتی، زیاد بودن طرفداران و اندک بودن مخالفان است) مجموعاً مانع از پیوستن به اعتراضات میگردد.
۴) نظام فرهنگی: فرهنگ جامعه نیز میتواند همانند یک اندیشه غالب، ذهن افراد را کانالیزه و محدود کند. بطور مثال وقتی در فرهنگ و مشتقات آن (مانند ادبیات) از عباراتی مانند «ما نه سرِ پیازیم نه ته پیاز»، «ما خیلی هنر کنیم کلاه خودمان را بچسبیم که باد نبرد» و عباراتی از این دست استفاده میشود و یا اسطورهها و نمادهای مروج اتحاد و همبستگی و خیزش کمرنگ هستند، طبعاً جامعه نیز به سوی خمودگی و ناامیدی گرایش مییابد و تلاش برای اصلاح و تغییر در چنین جامعهای به صورت پراکنده و با کندی صورت میگیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر