سرنگونی جمهوری اسلامی از رویا تا واقعیت،
بیژن صفسری
«فکر و ذکرمان شده کسب آبرو. چه آبرویی؟ مملکت را تعطیل کنید. دارلایتام دایر کنید درست تراست، مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد میکند، نفوس حق النفس میدهند، باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میر غضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل تر ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده، چشمها خمار از تراخم است، چهرهها تکیده از تریاک، خلق خدا به چه روز افتادند از تدبیر ما؛ دلال، فاحشه، لوطی، لـله، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر، گدایی که خودش شغلی است.»
آنچه گفته آمد بخشی ازدیالوگ فیلم بیاد ماندنی حاجی واشنگتن ازساختههای زنده یاد علی حاتمی است که در واقع پیش بینی حال و روز امروز ملتی است که از ظلم و بیداد و گرانی جانش به لب آمده و در پی رهایی از ظلمت استبداد دین فروشان نظام ولایی هستند اما چگونه؟ امید که چنین خواستهای تحقق یابد اما بعد آن چه خواهد شد؟ از میان خیل احزاب و گروه هایی که طی چهل سال حاکمیت نظام ولایی و یا پیش از آن تشکیل گردیدهاند، کدام یک توان و یارای حفظ و آباد کردن وطن پاره پاره را خواهند داشت؟ یا کدام راهبردهای مورد وثوق جامعه میتواند آینده ایران پس از جمهوری اسلامی را تضمین کند؟
بی شک با اعمال دور جدید تحریمها از سوی امریکا رژیم سرکوبگرحاکم برکشورمان در تنگنا و مضیقهای گرفتار گردیده که اوضاع بد اقتصادی و فوران قیمت ارزاق عمومی و افزایش ارزهایی چون دلار، پوند و یورو ایضا افزایش بهای سکه، باعث اعتراضات جسته گریخته مردم در شهرهای بزرگ شده و در نهایت دولت مردان نظام را به منگی و سردرگمی کشانده است که اثار و شواهد سرنگونی عنقریب آن را بیش از هر زمان دیگر میتوان به وضوح دید، اما ایا با این همه میتوان به ضرس قاطع سقوط رژیم را پیش بینی کرد؟ رژیمی که با همه گردنکشی هایی که در برابر جهان زورمند دارد در طی چهل سال حکومت بی سوال خود به روش مرسوم همه دیکتاتوران سالوس وحیله گر بارها در مقاطعی حساس چون امروز، در بزنگاه هایی که امید به سقوط او میرفت با نوشیدن جام زهر و یا نشستن بر سر میز مذاکره با دشمنان خارجی خود بر دوام و بقای خود افزود؟ از این رو باید گفت ساده انگاری است در شرایطی که هنوز چنین رژیمی بر مسند قدرت است و در پی الترناتیو و جایگزین حکومت دل خواسته خود باشیم آنچنانکه تمثیلی در فرهنگ عامه ما ایرانیان وجود دارد که میگویند "اول چاله را باید کند بعد منار را دزدید" این تمثیل به واقع مصداق رویاپروریهای کسانی هست که با براه انداختن بحث و نظرهای تفرقه بر انگیز بیهوده خاصه در فضای مجازی یقه گیری میکنند، کافی است نظری مخالف رای و عقیده این گروه از مخالفان رژیم که از قضا همگی سنگ ازادی واحترام به حقوق بشر را به سینه میزنند، گفته شود، انگاه به انواع دشنامها واتهام و القابی گوناگون مزین میشوید.
در میان مخالفان رژیم حاکم بر کشورمان که با رویا پردازی خواهان براندازی رژیم دیکتاتوری روحانیت دین فروش هستند، گروهی معتقد به رجعت و بازگشت به گذشته بوده و نظام پادشاهی را بهترین الترناتیو نظام فعلی میدانند اما به شرط مشروط بودن آن و یا به گفته تئوریسن این نوع از حکومت، در پی "دمکراسی تاجدار" هستند و این گروه بر این باورند چون ایرانیان پیش از این در طول تاریخ خود هرگز تجربه چنین حکومتی که پادشاه باورمند و مقید بر دمکراسی باشد نداشتهاند از این رو این نوع از حکومت، بهترین نظام حکومتی بر کشوری است که همواره پادشاهان بر ان حکومت داشتهاند، غافل که از قضا در گذشتهای نه چندان دور در برههای کوتاه از تاریخ این گستره تاریخی چنین پادشاهی که مصداق دمکراسی تاجدار باشد داشتهایم، احمد شاه قاجار، پادشاهی که خلق و خوی سکولار داشت تا بدانجا که بر علیه فرخی یزدی شاعری که بر علیه او شعر میسرود به جای اعمال زوربر این شاعر به قانون پناه میبرد و از آن شاعر به محکمه شکایت میکند، اما داشتن همین روحیه دمکراسی خواهی این پادشاه که به عبارتی میتوان او را پادشاهی به مصداق "دمکراسی تاجدار" دانست، باعث گردید که هرگاه ایرانیان نام احمد شاه به میاناید با تمسخر از او بعنوان شاه بی کفایت و بی عرضه یاد کنند.
الغرض مدعیان "دمکراسی تاجدار" مدعی استقرار نظام پادشاهی هستند که شاه در آن اختیاری ندارد و «غیرمجاز به دخالت در امر حکومت» است و کشور از طریق مجلس نمایندگان مردم و دولت منتخب مردم اداره میشود، که با این توصیف این پرسش مطرح است چنین پادشاه تشریفاتی چه مشکلی را از مردم حل میکند؟ و اساسا چرا باید ملت ایران هزینه سنگین برپایی و نگهداری یک دربار پادشاهی را تقبل کند؟ خاصیت این دستگاه در چیست؟
و اما گروهی دیگر که تلاشی مستمر بر استقرار حکومتی مبتنی بر منشور حقوق بشر در سر زمین مادری خود دارند و نظام مبتنی بر دمکراسی را رژیمی مطلوب پس از سرنگونی نظام ولایتمدار مردم فریب فعلی میدانند، این گروه نیز در پی سودای دگر هستند، و با اقتدا به غرب، خواهان حکومتی سکولار بوده بدون انکه تفاوت فرهنگ و سابقه گذار به دمکراسی فرنگیان را در نظر داشته باشند از همین رو خواب زدگانی هستند که حتی نادیده میگیرند خواسته گروه کثیری از مردم را که در همین اعتراضات اخیر با شعار "رضا شاه روحت شاد" به واقع در پی پادشاهی مقتدر ومستبد هستند، پادشاهی چون رضا شاه که به رغم همه سازندگیهایش نامش در بین عوام هنوز با القابی چون "قلدر" و"دیکتاتور" خوانده میشود.
چه باید کرد؟
آنچه گفته آمد شمهای از ملقمهی است در جهت تحقق ارزوی ازادی ملتی که تنها چند سال پس از استقرار رژیمی که خود در پی یک اشتباه تاریخی مرتکب گردید در دل هر ایرانی وطن پرست شکوفه زد اما تا به امروز جز تحمل ظلم و غارت دولتمردان حاکم بر سر زمین خود همتی نداشته و حال که با فشار بیگانگان عرصه به دولتمردان تنگ آمده و نشانهها از سقوط رژیم نمایان است، از پیر و چوان، زن و مرد به صرافت نجات مام وطن افتاده اما غافل که با چشم امید به بیگانه داشتن هرگزخانه اباد نمیگردد و تحقق این ارزوی چهل ساله محال است چرا که به گفته فرزانهای که میگفت آن کس که میخواهد آزاده باشد، تنها از طریق تواناییهای خود میتواند آزاده شود.
اما در این هیاهوی ازادی وطن زمزمهای مستمر به گوشها خوانده میشود که بدون داشتن رهبریت تجمیع مردم برای براندازی و سقوط رژیم ممکن نیست از این رو مردم را به زیر پرچمی که خود علم کردهاند فرا میخوانند حال انکه در سابقه ازادی خواهی مردم دیگر سرزمینهای جهان بودند مردمانی که در اغازبدون داشتن رهبری، نظام مستبد حاکم بر خود را بر انداختن و در طول مبارزه از دل جوشش مردمی رهبر و یا گروه رهبری شگل یافت نمونه بارز آن جنبش ازادی خواهی مردم لهستان است که از دل جنبش مردم، کارگری به نام لخ والسا به رهبری جنبش رسید بدون هماهنگی و از قبل تعین شده، و حال تجارب تحمل ۴۰ ساله رژیم نشان میدهد که نشستن به انتظار برای اتحاد گروههای سیاسی و تعین رهبریت به دور از عقلانیت است که اتحاد بین مردم خود به تنهایی میتواند غول از چراغ درآمده جمهوری اسلامی را براندازد و در یک کلام ما باید با بذری که در خویشتن خویش داریم رشد کنیم و شکوفا شویم.
میگویند یکی از دلایل سخت جانی جمهوری اسلامی، وایضا به سکوت کشاندن ملت، همین آیههای یاس خواندن به گوش مردم درمانده از ظلم است. و قلم بدستان حقیقت گو در مظان این اتهام قرار دارند که چرا این همه یاس و نا امیدی القا میکنید؟ از سر چنین باوری است که سیاست بازان قدرت طلب، نوشتن از آینده روشن، و نشان دادن در باغ سبز را بر اهل قلم حکم میکنند؛ غافل که تنها راه سعادت، اقتدا به حقیقت است، خاصه برای ملتی گرفتار که آگاهی تنها چراغ راه رهایی او ست. هر چند اگر تاوان این چراغداری برای اهل قلم، اتهاماتی چون خائن، مزدوربیگانه، چه و چه باشد، که این قبای مندرس را از دیر باز برای حذف حقیقت، قصد پوشاندن برقامت آزادی داشتند، اما چه باک که در ره منزل لیلی که خطر هاست به جان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
بیژن صفسری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر