غولهای رسانه ای و حکومت اسلامی
فاضل غیبی
آنچه را که تا بحال حدس می زدیم، به
یقین بدل شد. هفتۀ پیش غولهای رسانه ای (گوگل، توییتر، فیسبوک و یوتیوب) اعلام کردند که چند صد "حساب کاربری"
را بستهاند، زیرا ثابت شده بود که آنها با
هویت "مخدوش"، اما "هماهنگ" در خدمت تبلیغات حکومت اسلامی عمل
میکردند.
این از یک سو جای خوشوقتی است که بالاخره دولتها و رسانههای غربی
متوجه می شوند که حکومت ملایان، حکومت مشتی از دنیا بیخبر نیست که از دست دادن به
خانمها شرم دارند، بلکه حکومتی است که در عین سیاستهای فلاکتبارش برای ایران،
از همۀ امکانات قابل تصور علنی و غیرعلنی برای پیشبرد اهداف خود سود میبرَد. از
جمله، از یک طرف با سانسور اینترنت رابطۀ ایرانیان با رسانهها را هرچه دشوارتر میکنند
و از سوی دیگر با پخش اخبار تبلیغی و کلیپهای جهتدار، اذهان عمومی را مخدوش میسازند. بدین سبب بسیار مهم مینماید که
چگونگی فعالیت ارگانهای تبلیغی حکومت اسلامی شناخته شود و با تأثیرات آن بر
ایرانیان مقابله گردد.
اگر در نظر گیریم که فقط در آمریکا(و در یوتیوب) 13500 بار ویدئوهای دست ساخت دستگاه تبلیغی
حکومت اسلامی دیده شده است، باید پرسید، علت موفقیت این دستگاه در چیست و چگونه می
توان از سؤاستفادۀ اسلامی از آزادی رسانهها جلوگیری کرد؟
البته هر ایرانی میداند که
استفاده حکومت ملایان از رسانهها، ابعادی بسیار وسیعتری دارد و هیچ موهبتی به
اندازۀ اینترنت در خدمت تبلیغ، توجیه و تحکیم این حکومت بکار نرفته است. امروزه
هزاران آخوند در ایران و خارج از کشور "بدآموزی"های خود را در اینترنت تبلیغ
می کنند و متأسفانه باید به این باتلاق، خیل عظیم تحصیلکردگان رشتههای
"علوم انسانی" در "دانشگاه"های اسلامی را اضافه کرد که "آموزه"های
خود را تحویل جهانیان می دهند! برای اینکه ابعاد این تهاجم را به تصور درآوریم،
کافیست در نظر گیریم، که ملایان حتی Wikipedia را عرصۀ
تبلیغ اسلام کرده اند و در آن، همۀ مفاهیم مربوط به اسلام و تاریخش را نه علمی،
بلکه اسلامی توضیح می دهند! چنانکه امروزه Wikipedia بجای برخورد علمی و بیطرفانه، به نوبۀ خود
به میدان تبلیغات اسلامی (آنهم
به روایت شیعی!) بدل
شده است!
بدین ترتیب مبلغان حکومت اسلامی
موفق شدهاند، نه تنها در ایران، بلکه بویژه در خارج از کشور، شبکۀ فراگیری از
پایگاه های تبلیغی برقرار کنند که مانند
بازاری بزرگ همه نوع اسلام (از
اسلام مصباح و جنتی گرفته تا اسلام سروش و کدیور و قمشهای) عرضه میکنند و امیدوارند که مسلمانان
ایرانی با هر درجهای از هوش و سواد، مشتری یکی از حجرهها باقی بمانند.
نمونۀ دیگر، google books است که
بعنوان نهادی بسیار ارزشمند بنیان یافت و قرار بود که در آن، کتابهایی که زمان
کپی رایت آنها بسر آمده، به رایگان در دسترس جهانیان قرار داده شوند. ملایان با استفاده از این فرصت، با صرف مخارجی
نجومی، هزاران طلبه را واداشتند تا میلیونها صفحۀ اسلامی(از جمله 110جلد کتاب بحارالانوار) را در google books قرار دهند.
تا بدانجا که این نهاد دیگر کتاب فارسی و عربی نمی پذیرد!
برای مقابله با این تهاجم ضدفرهنگی
باید در نظر گرفت که برای حکومتهای توتالیتر، تبلیغات امری حیاتی است و حتی زمانی که جهان به پیچیدگی دوران ما نبود، هیتلر
رسماً وزیر تبلیغاتی داشت که گویا سرمشق او این بود که، اگر دروغ را تکرار کنید،
به حقیقت بدل می شود!
برای حکومتهای توتالیتر، مهمتر از
تبلیغات، داشتن "پایگاه مردمی" است.
بدین سبب میکوشند تودۀ مردم را "سیاست زده" کنند. تنها از این
راه است که موفق می شوند بخشی را، بویژه از میان اقشار کمتر آگاه، با بمباران
تبلیغی بدانجا ببرند، که بجای دفاع از منافع آنی و آتی خود، امیال جهانگیرانۀ
حاکمان را دنبال کنند.
در بحبوحۀ انقلاب اسلامی ملایان به
منظور بیرون راندن رقبا از میدان قدرت، با سؤاستفاده از احساسات مذهبی تودۀ مردم درجۀ
سیاست زدگی را به نهایت رساندند. از سوی دیگر چپها نیز در میان جوانان و طبقات
متوسط به همین انگیزه بر طبل تبلیغات میکوبیدند. به حدّی که وقتی "تب ها به
لرز نشست" و نه تنها دمکراسیخواهان و سپس چپها، بلکه جریانات اسلامی رقیب
نیز به فجیعترین صورت سرکوب شدند، در دو موج
"مهاجرت به بیرون و درون" میزان
سیاستزدگی ثابت ماند. هنوز فراموش نکردهایم که در آن سالها فراریان و تبعیدیان
از اینکه مردم کشورهای پیشرفته بدین حدّ "منفعل" و "غیرسیاسی" هستند، حیرت می کردند!
اگر دیری نپایید که تمامیتخواهی رژیم اسلامی هرگونه تشکل سیاسی و
حتی صنفی را در ایران از میان برداشت، در جهت عکس، در خارج از کشور در نتیجۀ انشعابات تصاعدی، صدها حزب و سازمان پدید آمد که
گوناگونی آنها شاید در جهان بیسابقه باشد. با پیدایش "دنیای مجازی"،
گذشته از این سازمانها، "کنشگران
سیاسی" نیز میدان یافتند تا هر روزه
اخبار ایران و جهان را از دیدگاه خود "تحلیل" کنند و آرای خود را گاهی بصورت شعر و شعار و زمانی به
صورت بیانیههای جدی، گاهی به شکل هزل و تمسخر و گاهی در بحثهای خطکشی شده و گاه
توهینآمیز، تبلیغ کنند.
اما ، چگونه می توان در این دریای
آرا و افکار "عوامل حکومت اسلامی"
را پیدا کرد؟ زیرا روشن است که آنان خود
را مثلاً با دفاع از ولایت فقیه، لو نمی دهند، بلکه همچنان میکوشند "استکبار
جهانی و عواملش در ایران" را "افشا" کنند، یا به محض آنکه گفتگویی دربارۀ منافع ملی و یا شخصیتهای
تاریخی ایران درگیرد، به میان می افتند و با مغلطه آن را مخدوش می کنند. و یا
چنانکه بطور روزمره در فیسبوک شاهدیم، به شیوههای مختلف به آلودن چهرۀ شخصیت های
ملی می پردازند. (مثلاً
هرچند گاه عکسی از شاه یا مصدق با ملایان منتشر می کنند و مدعی می شوند که مذهبزدگی
آنان باعث انقلاب اسلامی بوده است!)
البته ایرانیان مخالف حکومت اسلامی دیگر چنین
حرف هایی را جدّی نمی گیرند. در واقع نیز آنچه براستی خطرناک است این است که عوامل
رژیم، پنهانی و یا آشکار موازین اصلی سیاست حکومت اسلامی را تبلیغ میکنند! نه آنکه
این عوامل از مهارت خاصی برخوردار باشند، بلکه موفقیت آنان بدین است که بازار
افکار "مخالفان" رژیم اسلامی چنان آشفته است که نیاز چندانی به پنهانکاری نیست!
در میان "مخالفان" رژیم
اسلامی بسیاری را میتوان یافت که ایران
را «کشور امن منطقه» می دانند و یا هشدار
می دهند که با سقوط حکومت اسلامی، ایران نیز به هرج و مرج سقوط خواهد کرد. بسیاری باور دارند که اگر "اصلاحطلبان" (مانند خاتمی و یا موسوی) به بازی گرفته شوند، مشکلات مملکت را حل خواهند کرد، و یا «حملۀ نظامی آمریکا و اسرائیل» را مهمترین خطری
میدانند که ایران را تهدید می کند؛ ظلمی که اسرائیلیها بر فلسطینیها می کنند را
کمتر از ظلم آلمانیها بر یهودیان نمی دانند؛ تحریمهای آمریکا و خروج این کشور از برجام را
محکوم می کنند و بالاخره فساد سرمایهداری را علت اصلی نابسامانیهای جهان میدانند.... اما چون همۀ اینها را در کنار هم قرار دهیم،
در واقع مجموعۀ تبلیغات رژیم اسلامی را در برابر داریم!
بنابراین مخالفان رژیم اسلامی
واقعاً اگر میخواهند شایستۀ چنین نامی باشند، باید از خود بپرسند که چرا ما
نتوانستیم در این چهار دهه با پایههای
فکری حکومت اسلامی "خط کشی" کنیم؟ چرا نتوانستیم به باورهایی که
انقلابیون اسلامی به خوردمان دادند بدیدۀ
انتقادی بنگریم و دربارۀ درستی آنها تحقیق کنیم؟ زیرا مشکل این است که اپوزیسیونی با
همان باورها و "ارزش"های رژیم ،چگونه می تواند آن را با جانشین شایستهای
برکنار کند؟
چون دقیق بنگریم، درمی یابیم که این
مشکل فقط گریبانگیر ما ایرانیان نیست، بلکه کمابیش در همه جا وجود دارد و چنانکه
امانوئل کانت دو سده پیش نشان داده است، در نهایت مشکلی انسانی است! بدین صورت که
انسان کمابیش با باورها و نظراتی که (معمولاً در جوانی) در ذهنش می نشیند، خو میگیرد و از
آن پس هر نظر و خبری در تأیید آن را مطلوب و درست می یابد و هر چه در نفی آن می
بیند و یا می شنود، نامطلوب و نادرست. این تازه در مورد مطالبی است که انسان هنگام
بلوغ از محیط خود جذب می کند، وگرنه معمولاً تا آخر عمر به همان عادتها و
رفتارهایی که در کودکی "با شیر
اندرون شده" وفادار می مانَد! کانت
علّت را در این یافت، که فکر کردن کار سختی است و سنجش
عقاید و آرا و جایگزین کردن آنها با آرایی نوین، نه تنها دشوار و حتی گاهی دردناک است،
بلکه به شهامت نیز نیاز دارد!
واقعیت این است که در چهار دهۀ
گذشته به سبب ناتوانی رژیم اسلامی و سیاست های ضدمردمی و ضدملی آن که برای ایران
جز فلاکت و نکبت نتیجهای نداشته، اکثریت ما ایرانیان خواهان برکناری آن هستیم،
اما نتوانستیم چنانکه باید بر ضدارزشهای مذهبی و سیاسی که پایههای رژیم را تشکیل
میدهند، غلبه کنیم. بهررو، متأسفانه اینکه از نظر احساسی مخالف رژیم باشیم، کافی
نیست و مادامیکه نتوانیم ضدارزشهای آن را
در ضمیر خود باطل کنیم، نخواهیم توانست به نیروی مخالف بپیوندیم. در نتیجه ممکن
است که این حکومت برود، اما جای خود را نه به دمکراسی، بلکه به حکومت
"ضیاءالحق" خواهد داد!
"سیاستزدگی" اکثر
ایرانیان در چهار دهۀ گذشته زمینهای بوده است که حکومت اسلامی توانسته با استفاده
از کارزار تبلیغی، از پیدایش تحولی فکری و ارزشی جلوگیری کند. فراتر از آن، با
استفاده از کنجکاوی در "خبرهای ایران" توانسته، حتی ایرانیان مخالف خود را در سطوح
مختلف به مبلغان بدآموزی های خود بدل کند! بدین صورت که کلیپهایی از حرفهای آخوندها
بر منبر و یا از رفتارهای
وحشیانۀ مذهبی (مانند
سینهزنی) تهیه می کنند.
و کافیست آنها را در اینترنت قرار دهند تا میلیونها بار
بازپخش شود! از اینراه توانستهاند، رفته رفته درجۀ تحقیر دگراندیشان و زنان را افزایش دهند، به
حدّی که به تازگی آیتاللهی، زنان را «حیواناتی برای
استفادۀ مردان" نامیده،
که «فقط برای آنکه مردان وحشت نکنند، بصورت
انسان خلق شده اند.» این کلیپ در میان "مخالفان" حکومت
اسلامی دست به دست میگردد!
اگر واقعاً خواهان برکناری حکومت اسلامی
هستیم باید بتوانیم زیربنای فکری آن را تشخیص دهیم و با تجدید نظر در تکتک عناصر آن،
بنای فکری نوینی دراندازیم که در کل و جزء
نفی کامل آن باشد.
روی دیگر سیاست زدگی این است که نشان
می دهد، اکثر ایرانیان در برابر سرنوشت ایران بی تفاوت نیستند و حاضرند به جستجوی
راهی برای برون رفت از بن بست امروز برخیزند. گفتهاند: «بگو با کیان دوستی، من آن گه
بگویم که تو کیستی»؛
شاید امروز برعکس این سخن کمک کند تا به راهی آسان، آلترناتیو واقعی برای حکومت
اسلامی بیابیم. بدین معنی که ببینیم
بلندگوهای حکومت اسلامی با چه و که دشمن اند، تا دشمنان آنان را یار و یاور ایران
و ایرانی بدانیم.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر