آنچه که اقتصاددانان به رئیس کل بانک مرکزی دروغ گفتند،
احمد فعال
نویسنده این یادداشت اطلاع ندارد که کدامیک از اقتصاددانان و اساتید دانشگاهها به دیدار رئیس کل بانک مرکزی رفتند و حتی جز آنچه که بصورت تیتروار اشاره شد، چه صحبتهای جدیای میان آنها رد و بدل شده است. اما بنا به تجربه به دو چیز مطمئن است. نخست آنکه، هیچیک از اساتید و اقتصاددانان مستقل و آگاه، و فارغ از ملاحظات قدرت در این جلسه حتما حضور نداشتند. دوم اینکه، بسیاری از اساتید و اقتصادانانی که در بند ملاحظات هستند، با امتناع از طرح مسائل اصلی و مشکلات اصلی به جای راه حل، رئیس کل بانک مرکزی را در تله راه حلهای دروغ قرار میدهند.
اجازه بدهید برای اثبات مدعای خودم یک قدم به عقب بازگردم. تفصیل این مطلب را در جای دیگری آوردهام. چند سال پیش در نشستی که با تنی چند از همکاران داشتم، رئیس بهرهبرداری یکی از پالایشگاههای پارس جنوبی گفت، دیروز در جمع مدیران و روسای سازمان با یک استاد دانشگاه جلسه داشتیم. استاد انتقاد تندی به رویکرد جانشینی در سازمان داشت. میگفت، چرا سازمان و مدیران به افراد چاپلوس و بله قربانگو میدان میدهند؟ چرا مدیریت سمتها و پستهای سازمانی را بر اساس میزان بلهقربانگویی افراد سازمان تعیین میکند؟ چرا هرکس به تعریف و تمجید مدیریت پرداخت، موقعیت پیدا میکند، ولی کسانی که انتقاد میکنند، در حاشیه سازمان رانده میشوند وووو. در حالی که این همکار فکر میکرد من که یک شخصیت انتقادی هستم و بنا به قاعده باید با استقبال سخنان او مواجه شوم، شگفتزده شد از اینکه به او گفتم، این فردی که استاد دانشگاه بود، اگر به عمد نه، اما به سهو قصد فریب شما را در سر داشت. با شگفتی پرسید چرا؟ گفتم وقتی شما پیرامون یک موضوع بحث میکنید، اگر مسائل اصلی و پرسشهای اصلی پیرامون آن موضوع را طرح نکنید، دست به فریب زدهاید. گفت چطور؟ گفتم، بلهقربانگویی و مجیزگویی ریشه در ساختار فرهنگی ما و از آنجا ریشه در ساختار سیاسی جامعه ما دارد، لذا شما اگر به این ریشهها نپردازید و تنها اشارهای به بعضی از متفرّعات و پیامدهای مجیزهگویی داشته باشید، دست به فریبکاری زدهاید. به عنوان مثال، من میتوانم رشته درازی از وضعیتهایی را شرح دهم که بطور ساختاری در نظام اجتماعی و سیاسی ما شکل گرفته است. ما در فرهنگمان و در آئینهای مذهبیمان، مراسمی بنام مداحی داریم که در طی قرون به یک فرهنگ و یک نظام ارزشی تبدیل شده است. در قرائت رسمی از دین، حمد و ثنا و مدح بزرگان دین، نه تنها ستوده میشود، بلکه از لوازم دینداری است. این تفکر نمیتواند از بنیاد فکر سیاسی و فکر دینیِ قرائت رسمی رخت ببندد. در نتیجه، این تفکر نمیتواند در نوع اداره کشور و از آنجا در نظام اداری کشور، بیتاثیر باشد. از این نظر همانگونه که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود، با بد گفتن از بله قربان گویی، در آئین و فرهنگ و سیاستی که مدح و ثنا امر بنیادی است، بله قربانی گویی و مجیزهگویی از میان نمیرود (۱).
دروغ اقتصاددانان و اساتید به رئیس کل بانک مرکزی از این هم روشنتر است. زیرا حقایق بس آشکارتری را پنهان کردند. روشنترین حقیقت است این که، سیاستزدگی در ذات اقتصاد کشور و در ذات نظام اداری کشور است. خود رئیس کل بانک مرکزی به موجب ملاحظات سیاسی و سرسپردان تام و تمام به این ملاحظات، در این منصب مقام گرفته است. سلسله مراتب نظام اداری کشور از صدر تا ذیل و در کل ساختار نظام اداری کشور، ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک دارد. تمام مدیران در نظام اداری کشور مأموریت سیاسی دارند. نخستین و مهمترین مأموریت آنها، هم آواز کردن و همراه کردن نظام اداری و صنعتی کشور با منویات سیاسی و ایدئولوژیک دستگاههای سیاسی است. بدون این همراهی، رشد و پیشرفت در سلسله مراتب نظام اداره کشور، کاملا منتفی است. از این نظر که بنگرید، نظام شایستگی در نظام اداره کشور، امری موهوم و پوچ و بسیار پرهزینه است. در چنین نظامی محلی برای افراد مستقل، خلاق، با دانش سیستماتیک و سالم وجود ندارد، نه تنها این، بلکه قواعد نظام شایستگی باتلاق پرورش نیروهای منافق و مجیزهگوست. یکی از دلایل تبدیل نظام اداری کشور به فساد سیستماتیک، همین نظام شایستگیِ موهومی است. برگشت از این نظام شایستگی و برگشت از سیاستزدگی، امری ناممکن است، زیرا نظم موجود با نفی آنها، فلسفه وجودی خود را نفی میکند. این آن دروغ بزرگ و نابخشودنی است که اساتید و اقتصاددانان به خورد رئیس کل بانک مرکزی دادند، و او را در خودفریبی دائمی خود دفن کردند. چیزی که رئیس کل بانگ مرکزی و هم اندیشان او بدان معتاد شدهاند.
یکی از دروغهای دیگری که اساتید و اقتصاددانان به خورد رئیس کل بانک مرکزی دادند، بازگشت اعتماد مردم به بانکهاست. آیا این اقتصاددانان و اساتید محترم نمیدانند که بیاعتمادی بخش جداییناپذیر و ذاتی رابطه دولت و ملت است؟ کدام اعتماد باید بازگردد؟ اجازه بدهید یک قدم به عقبتر بازگردیم. وقتی شورای نگهبان به جامعه و رأی جامعه اعتماد نمیکند، چگونه ممکن است و یا قابل تصور است که جامعه جز در تصدیق "صغارت و حقارت" خود، به حکمرانان اعتماد کنند؟ امروز در پرتو نظام رسانهای و انفجار اطلاعات و دسترسی ارزان و کم خطر به آگاهی، حتی جوامع قبیلگی را هم نمیتوان در امر صغیر فروکاست. در دنیای امروز هیچ اجتماع قبیلهای زیر بار چنین صغارتی نخواهد رفت، چه رسد به جامعه رشد یافته و بالنده و آگاهی مانند ایران. نگاه مدیران و مسئولان کشور به جامعه یک نگاه ارباب / رعیتی است. این نگاه ضداعتماد است. مدیرانی هم که خیلی منعطف و ملایم و ملاطف هستند، ملاطفت آنها چیزی فراتر از لطف اربابی نیست. در جاهای دیگر هم توضیح دادهام که رأی مردم به نمایندگان مجلس و رأی به ریاست جمهوری، همچنانکه خانم سلحشوری به درستی و برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی بازگو کرده است، رأی واقعی نیست: «مسئله مهم این است که مردم بیرون از دایره تعین شده، انتخاب دیگری ندارند. جامعه، انتخاب و رأی به آقای روحانی و خاتمی را وسیلهای میشناسند که به واسطه آنها میتوانند حداقل یک کانال تنفسی بیرون از نظم موجود داشته باشند. در یک عبارت ساده، جامعه روحانی و خاتمی را تنها منفذ تنفسی و یا یک کانال تنفسی بیرون از مدار بسته نظام سیاسی حاکم میشناسند» (۲). با این وجود نه رئیس کل بانک مرکزی و نه منصوبین و مقربین وی، نه میخواهند و نه میتوانند، اعتماد را به کشور بازگردانند. بیاعتمادی رابطه دولت / ملت به سطوح مختلف و سلسله مراتب بیاعتمادی در جامعه بدل شده است. در نظام اداری کشور، کارمندان و کارگران، مدیران سازمانهای خود را غاصب میشناسند. تخریب روزافزون محیط زیست و تبدیل کشور به بیابان، و بیتفاوتی جامعه در برابر این تخریبها، بخش دیگری از این بیاعتمادیهاست. به خاطر بیاورید که دولت آقای خاتمی یک روز را به عنوان روز سبز اعلام کرد و از مردم خواست که اتومبیلهای خود را بیرون نیاورند. در همان روز مردم بیش از روزهای قبل اتومبیلهای خود را بیرون آوردند و آلودگی بر آلودگی افزودند. با این وصف نیازی به توضیح اضافی نیست که بازگشت به اعتماد در وضعیت حاضر ناممکن است. نه تنها این، بلکه مسئله حکمرانان جلب اعتماد نیست. جلب اعتماد مریدان مهمترین دغدغه مسئولان کشور است. آنها اغلب در یک کلونی (جرگه) بسته سیاسی و ایدئولوژیک که مرکب از هواخواهان و مریدان است زندگی میکنند. بنابراین پیشنهاد اعتماد در چنین وضعی بدون ترک گفتن کلونی بسته، دروغی بیش نیست. آیا حکمرانان میتوانند کلونی بسته خود را ترک بگویند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - برای مطالعه بیشتر به مقاله بنیادهای تفکری که منجر به فساد اداری میشود، اثرث از همین قلم مراجعه شود
۲ - برای مطالعه بیشتر به مقاله درسها و اعتراضات اثری از همین قلم مراجعه شود
گویا نیوز
گویا نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر