مشکل عمامه و چادر،
قربانی شدن نمادهای دینداری در یک حکومت دینی
محسن حسام مظاهری
صبح امروز با یک خبر تلخ آغاز شد:
«محمد تولایی، جوان طلبهی جوانی که چند روز پیش در مشهد مورد سوءقصد قرار گرفته بود، بر اثر شدت جراحت از دنیا رفت.»این چندمین مورد سوءقصد به روحانیان در ماههای اخیر است. و پس از یک روحانی که آبان ۹۶ در شیراز به ضرب گلوله کشته شد و روحانی دیگری که در همان ماه در متروی تهران مورد اصابت چاقو قرار گرفت، سومین موردی است که به قتل قربانی میانجامد.
پیشتر در یادداشت «گشایش یا تنگنا» نوشته بودم:
«در حکومت دینی، دینداران، ناخواسته در موقعیت توجیهکنندگان رفتارهای حکومت و دولت قرار میگیرند. خصوصاً هرچه فاصلهی مردم و حاکمان بیشتر باشد، این برچسبزنی فراگیرتر میشود. ایماژی که حکومت ساخته است اینست: قدرت در دست دینداران است. پس آنها که نشان دینداری دارند، طبعاً قدرتمندترند و در قبال شرایط موجود، مسئولتر. جامعه ـ البته بهناحق ـ از دینداران انتظار دارد زبان حکومت باشند و پاسخگوی مطالبات. دیواری کوتاهتر از دینداران نیست. مشخصاً آنها که نشانههای انتساب مذهبی آشکار و ظاهری دارند. شاید کمتر روحانی و طلبهای در این سالها بتوان پیدا کرد که در معرض انتقادهای مردم کوچه و بازار از وضعیت معیشتی و ناکارآمدیهای اجزای مختلف نظام قرار نگرفته باشد. (طبعاً روحانی و طلبهای که مسیرش از کوچه و بازار میگذرد و دردسترس عموم است.) شاید کمتر زن چادریای بتوان پیدا کرد که نارضایتی دیگران از دولت بهشکل آزار زبانی بر او تحمیل نشده باشد. طرفه آنکه از قضا دیندارانی که کمترین بهره را از منفعت و قدرت بردهاند، معمولاً بیشتر در چنین موقعیتی قرار میگیرند. چون شرایط زندگی منتفعان نوعاً بهگونهای است که با بدنهی جامعه ارتباط محدودتری دارند و کمتر در عرصهی عمومی ظاهر میشوند (حیات گلخانهایِ رانتی)».
و نوشته بودم: «از چشم جامعه، دینداران مسئول همهی رفتارهای دولت و حکومتاند. زبان جامعه بر مذهبیها گشاده است. و این بهخصوص در رفتارهای مذهبی حکومت ضریب پیدا میکند. … از مطرودین خشمگین سیاستهای مذهبی حکومت شاید نتوان انتظار داشت که در آن موقعیت هیجانی، قادر به تمایزگذاری میان حکومت دینی و دینداران باشند. و نوشته بودم که چگونه همین وضعیت برای بدنهی دینداران احساس ناامنی ایجاد میکند و آنان را ـ «بیدفاعانِ بهظاهر قدرتمند» ـ را سوق میدهد بهسمت پناهبردن به پناهگاههای امن و اختصاصی؛ به کلونیها؛ به گلخانهها.
۳
تجربهی جمهوری اسلامی نشان داد در حکومت دینی، تودهی دینداران (نه صاحبان قدرتِ دینی) جزو ضعیفترین و آسیبپذیرترین اقشار جامعهاند. برخلاف تصور، انتساب حکومت به دین، بهجز شماری محدود، برای بدنهی دینداران ایجاد قدرت نکرده است، بلکه برعکس بهجهت تصدیگری حکومت در شئونات دینی حتی در مواردی حتی از قدرت و سرمایهی اجتماعی پیشین جامعهی دینی کاسته است. (پیشنهاد میکنم کتاب «صدایی که شنیده نشد» ـ که پژوهشی در شاخصهای اجتماعی سالهای پیش از انقلاب است ـ را بخوانید تا ببینید در این سالها، چه بر سر منزلت اجتماعی دین و دینداران آمده است.)
۴
این را براساس مشاهدات و تجربیات شخصی خودم میگویم: در این چند سال، به شکل کاملاً محسوسی بر شمار زنان جوان چادری که حجابشان را از چادر به مانتو و روسری تغییر دادهاند، افزوده شده است. قصدم ارزشگذاری ارزشی چادر نیست و شخصاً هم به تنوع الگوهای حجاب (حتی در مدل و رنگ چادر) باور دارم. اما این مشاهدات پراکنده، نشانهی خطر است. نشانهی دیگر افزایش شمار روحانیان جوانی است که ترجیح میدهند (یا دقیقتر بگویم: ناگزیرند) «دوزیست» باشند. یعنی در معابر و اماکن عمومی با لباس شخصی تردد کنند. انصافاً هم شجاعت زیادی میخواهد که در جامعهی امروز، زنی با چادر و طلبهای با لباس روحانیت در کوچه و خیابان و تاکسی و مترو تردد کند. به عبارت دیگر هزینههای چادریبودن و معممبودن به بالاترین سطح رسیده است. هزینههایی که تجربهی حکومت دینی تولید کرده است. بله؛ در مقاطعی از حکومت قبلی هم برخورداری از نشانهها و نمادهای آشکار دینداری، مخاطراتی در پی داشت. اما با این تفاوت که اگر در دورهی پهلوی منبع تولید خطر نهاد حکومت بود، در دورهی جمهوری اسلامی این منبع به جامعه منتقل شده است. اگر در زمان رضاشاه، مرد روحانی و زن چادری از دست آژان و مأمور شهربانی امان نداشتند، امروزه اما از دست مردم معمولی کوچه و بازار احساس خطر میکنند. الگوی خشونتورزی از «حکومت ـ مردم» به «مردم ـ مردم» تغییر کرده. و این بدترین اتفاقی است که میتوانست بیفتد.
به فهرست نشانههای هشدار وضعیت دینی، موارد دیگری را هم میتوان افزود: از بالارفتن آمار روزهخواری علنی در ماه رمضان گرفته تا تعرضات بیسابقه به مجالس مذهبی و اماکن مقدس (نظیر حمله و آتشزدن چند مسجد و حسینیه در تهران در جریان ناآرامیهای دیماه ۹۶) و توهینهای صریح و هتک حرمتهای بیسابقهای که این روزها نسبت به حساسترین مقدسات شیعیان یعنی امامان و خصوصاً امامحسین شاهدیم و اینکه به مدد رسانههای اجتماعی، این اهانتها بهسرعت تکثیر میشوند و همین تکثیر، بهتدریج قبح هتک مقدسات را در بین بدنهی مردم عادی میریزد.
(مانند توهین صریح و گستاخانهی خوانندهی زیرزمینی مشهوری که در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته، عکس دونفرهاش با تولیت آستان قدس ـ به طمع کسب چند رأی بیشتر ـ خبرساز شد.)
۵
سلسلهی این اتفاقات و نشانهها خبر از یک واقعیت تلخ میدهد. اینکه ما دینداران در آستانهی یک دورهی سخت و جانفرسا ایستادهایم. دورهای از عصیان ضدمذهبی و دینستیزی. گو اینکه چهار دهه باد کاشته شده و حالا آغاز فصل دروکردن توفان است. توفانی بیرحم و بنیانکن که معلوم نیست چه بلایی بر سر دین و دینداران بیاورد. اگر تاکنون به ضرب و زور اعمال قدرت حکومت، جامعه برای دینداران درظاهر امن و آرام بود، اما شواهد نشان میدهد دورهی آسایش به سر آمده و دینداران باید خود را برای روزهایی دشوار آماده کنند.
پ.ن:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر