عدالت و فراموشی*
(به مناسبت سی امین سالگرد قتل
عام زندانیان سیاسی)
پرویز دستمالچی
ما امروز، در اینجا گردهم آمده ایم تا سی امین سالگرد کسانی
را قدر بدانیم که جرم آنها دگراندیشی بود و قربانی یک نظام جهل و خشونت شدند. در برلین، به یاد قربانیان نازیسم، در برابر برخی از خانه ها، سنگفرشهای کوچکی از
برنز وجود دارد که بر روی آنها نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد و تاریخ اعدام آن
فرد یا افرادی حک شده است که ساکن آن خانه بوده اند.
بر روی یکی از این سنگفرشها، که بزرگ تر است، چنین نوشته
اند: این خانه یکی از زندانهای مخفی وزارت اطلاعات نازیسم بوده است که در آن عده
ای را به قتل رسانده اند. ما این را در اینجا نوشتیم تا شما بخوانید و بدانید که
بهای آزادی شما چه سنگین بوده است.
سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی برای ما بیش از همه یادآور
یک فاجعه ملی است. یادآوری این که آزادی ما چه بهای سنگینی دارد و انسانها برای دست
یازی به آن چه رنجها کشیده و چه سختی ها را تحمل کرده اند و هنوز نیز باید تحمل
کنند.
سی سال پیش، در چنین روزهایی، آیت الله خمینی، رهبر و پایه
گذار حکومت بنیادگرای اسلامی ایران، کتبا فرمان قتل عام زندانیان سیاسی ایران را
صادر کرد. تاریخ ما نقش خمینی و سایر بنیادگرایان اسلامی در این جنایت علیه بشریت را
هرگز فراموش نخواهد کرد.
همه انسانها دارای وجدان و شرف و حیثیتی خدشه ناپذیراند.
این اصل، یکی از اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر است. اگر چنین است، که هست، دیگر مهم
نیست که تعرض به جسم و جان یا شرف و حیثیت افراد به کدام دلیل سیاسی یا ایدئولوژیک
یا از سوی چه کس یا کسانی انجام می گیرد.
سالگرد قتل عام
زندانیان سیاسی فرصتی است برای تمام ما که در رابطه با تاریخ خود و آنچه بر ما
گذشته است، در رابطه با انسانی که می تواند به نام خدا، یا "مقدسی"
دیگر، دست به نابودی زندگی زند، به اندیشه بنشینیم. محکومیت دیگران کافی نیست. اگر
می خواهیم تاریخ تکرار نشود، باید بدانیم که مسئولیت بر دوش تک تک ما است. انسان
است که می تواند با انتخاب خود به این، یا آن راه برود. انسان آزاد است، و پس،
مسئول.
ما می توانیم و باید چشم در چشم حقیقت بدوزیم. کسانی که با
زندانیان چنان کردند، می پنداشتند برای خدا چنین می کنند. و انسان همواره جنایاتش
را به نام یکی، ضرورتی زمینی یا آسمانی، توجیه کرده است. جنایات فدائیان اسلام با
قتل اندیشمند بزرگ ما احمد کسروی، به دست نواب صفوی و یاران، شروع شد و در ادامه،
در تابستان ۱۳۶۷ به اوج خود رسید و هنوز هم ادامه دارد.
در آن روزهای تلخ و تیره و تار، هیچ کس در امان نبود. حکومت
اسلامی شروع نظمی بود که ریشه در پوسیدگی و جهالت داشت و ماشین ترور و سرکوبش
توانست از تمام مرزهای سیاسی و اخلاقی گذر کند. ما هرگز اعدام های بر روی پشت بام،
قتل عام زندانیان سیاسی، یا قتل دگراندیشان و دگرباشان، قتلهای معروف به زنجیره
ای، یا ترورهای برون مرز را فراموش نخواهیم کرد و داد خواهیم خواست. بدون عدالت،
هیچ جامعه ای نمی تواند استوار بماند.
ما امروز، در اینجا، به یاد همه قربانیان یک نظام جهل و خشونت
گرد آمده ایم، نظامی که در قصاوت و شقاوت و وقاهت یکی از سرامدان تاریخ و جهان
است. ما به یاد همه شهدای راه آزادی و سربلندی ایران گردهم آمده ایم، به یاد
نوجوانان و جوانانی که به جرم داشتن یک اعلامیه اعدام شدند، به یاد دخترانی که
ناجوانمردانه پیش از اعدام مورد تجاوز قرار گرفتند تا گویا به بهشت نروند، به یاد
کودکانی که درعزای پدر یا مادر خود گریستند و مادران و پدرانی که در غم از دست
دادن فرزندان خود دیگر کمر راست نکردند.
ما یاد کسانی را زنده نگه می داریم که جرم آنها داشتن دین و
مذهب، یا مرام و مسلک، یا عقیده سیاسی ای متفاوت با حکومتگران بود. آنها به جوخه
های اعدام سپرده شدند، بدون آنکه کسی بداند جرم واقعی آنها چیست.
درد و رنج ملت ما از این حکومت سرکوب و جنایت کوهی است به
بلندای قلعه دماوند:
رنج شهدای راه آزادی ما، رنج مجروحان و شکنجه شدگان ما، رنج
توابان ما که مجبور شدند برخلاف وجدان خود عمل کنند، رنج شلاقها و بریدن اعضای
بدن، رنج زندان، رنج دوری از عزیزان، رنج از دست دادن پدر و مادر یا فرزند، رنج
آوارگی و بی اطلاعی از آینده ای ناروشن، رنج تجاوزات، رنج محرومیت های حقوقی، رنج
ترس از دستگیری، شکنجه و مرگ، رنج از دست دادن هر آنچه انسان با تلاش خود ساخته
بود و...، رنج مادری که هنوز هم نمی داند گور فرزندش کجا است و...
در ایران ما، بنیادگرایان اسلامی، ملتی را ابزار اهداف شوم
و پلید خود کردند، ابزار نفرت خود به هر چه زندگی و زیبایی است. رهبرانی که هرچند
اندک بودند، اما موفق شدند ایمان ملتی را بدل به ابزار جنایات خود کنند.
هیچ ملتی نمی تواند در کلیت خود گناهکار یا بی گناه باشد. گناه و بی گناهی نه دسته جمعی
که مسئولیتی فردی است. پس هر یک از ما باید به اندیشه بنشیند، نقش ما، هر یک از
ما، در این فاجعه ملی چیست؟ حتا اگر این نقش تنها در سکوت ما بوده یا هنوز هم باشد.
همه ما، از پیر و جوان، یا زن و مرد، از با خدا و بی خدا،
از بهایی تا مسلمان یا یهودی و...، از مجاهد و فدایی یا چپ و راست و... از گناهکار
یا بی گناه باید پاسخی برای این فاجعه ملی داشته باشد، باید پیامدهای آن را
بپذیریم و باید خود را در حادث شدن آن مسئول بدانیم.
اما، موضوع تنها بر سر فهم گذشته نیست. گذشته، گذشته است و
غیرقابل تغییر، اتفاقی که افتاده است، برگشتنی نیست. پرسش این است که چگونه می
توانیم از تکرار آن پیشگیری کنیم.
کسی که در برابر چنین گذشته ای سکوت کند و چشمهای خود را بر
روی این جنایات ببندد، در برابر حال و آینده کور خواهد ماند. کسی که نخواهد به
چنین جنایاتی علیه بشریت بیاندیشد، آماده خواهد بود تا باز هم سکوت کند.
آشتی ملی ما، بدون یادآوری، بدون بزرگداشت قربانیان، بدون
عدالت، ممکن نخواهد بود. با فراموشی نه تنها آشتی ملی ممکن نمی شود، بل خطری برای
آینده خواهد بود.
نه باید فراموش کرد، نه باید بخشید، و نه باید انتقام کور و
شخصی گرفت، بل باید به اندیشه نشست و عاملان و آمران را شناخت و شناساند و خواهان
اجرای عدالت بود و تا اجرای عدالت مدعی این پرونده جنایت علیه بشریت ماند تا نه
تنها مسئولان محاکمه شوند، بل از قربانیان و بازماندگان آنها نیز اعاده حیثیت و
جبران خسارت شود.
"خاوران"، این نماد ده ها گور به خون خفتگان بی نام و
نشان، باید در سینه ها زنده بماند تا شاید تاریخ دیگر تکرار نشود. عدالت خواهی ما،
عدالت خواهی برای احقاق حقوق مظلومان یک ملت علیه ظالمان و جنایتکاران است. یک
فریاد ملی برای داد و علیه ظلم و جنایت و جنایت علیه بشریت است که باید یکصدا و
رسا بماند و هر سال رساتر شود.
* متن سخنرانی در مراسم "عدالت ۸۸"، ۱۶ سپتامبر
۲۰۱۸، تورنتو/ کاناد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر