۱۳۹۷ تیر ۲, شنبه

سکولار فوتبالی


محمد رهبر
در این روزهای جام جهانی، شبکه سوم سیما، هر روز ده‌ ساعتی از مدار جمهوری اسلامی خارج می‌شود. برنامه‌ی طولانی «بیست،هیجده» که عادل فردوسی پور تهیه‌کننده‌اش است در حال‌وهوایِ توپ و گل و مستطیل سبز سیر می‌کند و نشانی از ایدئولوژی جمهوری اسلامی ندارد.
مجریان و مهمانان برنامه و گزارش‌گرِسرمستی که از روسیه روایت می‌کند، چنان گرم هیجانِ حضور تیم ملی ایران بر صحنه نمایشی‌ترین رخداد جهانی هستند که فراموش می‌کنند از ایدئولوژیک‌ترین رسانه دنیا بر آنتن رفته‌اند.
در پناهِ فوتبال، گزارش هایی قبل از بازی درباره تیم‌ها پخش می‌شود که سرشار از گفته‌هایی است که بینندگان را از دخمه جمهوری اسلامی پرواز می‌دهد، گزارش‌های نابی که فقط فوتبالی نیست.
راوی به تیم ایسلند که می‌رسد، فراموش نمی‌کند تا از رموز توسعه بگوید و اینکه ایسلند از قدیمی‌ترین دموکراسی‌هاست و اولین رییس‌جمهور زن دنیا را داشته و از هر ده نفر ایسلندی یک نفر کتاب نوشته و ایسلندی‌ها ضرب‌المثلی دارند که هر کس کتاب نمی‌خواند، نابیناست.
وقتی از کره جنوبی گزارش می‌دهد، از پرش بلند کره‌ای‌ها یادی می‌کند و همین نکته که از چهل سال پیش تا کنون رفاه کره‌ای‌ها ۱۴ برابر شده، کافی است تا بیننده حسرت‌مند ایرانی آهی بکشد و چهل سال مصیبت جمهوری اسلامی، مثل شلاقی بر خاطره‌اش فرود آید. گزارش‌نویسان هوشمند برنامه می‌گویند ژاپن جایی است که برای نشان دادن عرق ملی فریاد نمی‌کشند، بلکه فداکاری می‌کنند و همین برای تداعی آن همه شعار و هارت و پورت زعمای نظام کافی است.
فوتبال اسلامی نشد
رهبر انقلاب ایران آیت‌الله خمینی بود که با تجدد میانه‌ای نداشت و تجربه‌اش از ظواهر دنیای مدرن همان یکباری بود که به سینما رفت و فیلم گاو را دید و دیگر هیچ . حتی در تصور هم نمی‌آید که خمینی، یک نیمه فوتبال دیده باشد.
امام گرچه می‌گفت ورزش‌کاران را دوست دارد اما آنچه در ذهن‌اش می‌گذشت احیانا گود زورخانه و کشتی بود و خیالش پاک از ورزش قهرمانی و المپیک و جام جهانی خالی بود.

در سیره امام فوتبال و این قبیل امور نهایتا لهو و لعبی مجاز بودند و تا جایی که به فحشا نمی‌انجامید مباح، اما اگر مثلا همین سید احمد پا به توپ می‌شد و آرزویش فوتبالیست شدن، آنگاه با عتابی باید که شورت ورزشی را با عمامه تاخت می‌زد.
می‌دانیم که سیداحمد خمینی علاقه بسیار به فوتبال داشت و آن‌قدر که نزدیک بود پایش به باشگاهی باز شود. از بخت بد، برادر بزرگتر سیدمصطفی درگذشت و پدر امر کرد که احمد حوزوی شود و این شد که از زمین خاکی به حجره رفت.
فوتبال در ذهن انقلابیون ۵۷ بازی که نه بازیچه‌ای بود که قدری نداشت. حتی بودند و هستند کسانی که این ماجرای جام جهانی و فوتبال را دام استعمار در تحمیق توده‌ها می‌دانستند.
عبدالکریم هاشمی‌نژاد از انقلابیونی که بعدها ترور شد، در کتاب «مناظره دکتر و پیر» که قبل از انقلاب نوشت، فوتبال و این بساط جام جهانی را پدیده‌ای استعماری می‌دانست که باید رهایش کرد.
اما دیری نگذشت که جادوی فوتبال بر سِحر انقلاب هم غلبه کرد و همان دو تیم قرمز و آبی که پیش از انقلاب شر و شوری داشتند، دوباره بازگشتند و استادیوم در همان زمانه جنگ و خونریزی پر از فریادهای شادمانه شد.
با این حال جمهوری اسلامی همه سعی‌اش را کرد تا بتواند بر این جنونِ بی آزارِ فوتبال مهار بزند. باشگاه‌ها به تصرف سرداران سپاه در آمد که مبادا پرچم هویتی بلند شود با این حال روزنامه‌ها و رسانه‌های ورزشی این مجال را پیدا کردند که زیر و بم فوتبال را زیر و رو کنند.

هر چه سیاست در تنگنا افتاد و پر از سانسور و بگیر و ببند شد، ورزشی‌ها این آزادی را داشتند تا بگویند و بنویسند. تجربه برنامه نود هم آرام و پیوسته به یکی از معدود برنامه‌های تاثیرگذار و مرتبط با جامعه تبدیل شد اما در این میانه جمهوری اسلامی در عین تسلط کامل بر ورزش و خصوصا فوتبال، قافیه را در سبک زندگی که زیر پوست فوتبال در جریان بود، باخت.
تیم ملی، تیم ملی است
ایران نامی آشنا در خبرها و بحران‌های جهانی است. چهره عبوس رهبران و دولتمردان ایرانی را مردم دنیا بسیار دیده‌اند و رسانه‌های جهان‌گیر آمریکایی و اروپایی ایران را با بمب اتم مترادف کرده‌اند و نقش بد و زشت را به ایران داده‌اند.

اما گاهی هست که این نقاب سنگین و سیاه جمهوری اسلامی بر زمین می‌افتد و سینمای ایران یا دختران ورزشکار یا بلندقامتان والیبال دستی تکان می‌دهند که یعنی پشت این نقاب سیاه، هزار رنگین کمان هم هست.
تیم ملی فوتبال ایران چهره واقعی از ایران است. جایی که مهم نیست چه دینی داری و یا نداری. تیم ملی مثل کابینه‌ای است از دنیای فردای ایرانی. سردار آزمونِ ترکمن و سنی در کنار مارکار آقاجانیان ارمنی مربی.
کابینه‌ای با دست گشاده بر دنیا و متواضع در کسبِ تجربه‌اش و اینکه می‌توان از کیروش پرتقالی هم برای منافع ملی استفاده برد، همان‌طور که مجلس اول مشروطیت شوستر آمریکایی را خزانه‌دار کل ایران کرد. انگار که پیش از سکولار دموکراسی، سکولار فوتبالی را تجربه می‌کنیم .

توسعه فوتبال ملی در ایران و از سوی جمهوری اسلامی به شکلی غیر عمد شکل گرفت. فوتبال ملی باید به قوانین جهانی و فیفا تن می‌داد تا می‌توانست باشد. اینجا دیگر جای سیاست ایدئولوژیک نبود. نمی‌شد سردار فیروز‌آبادی را دروازه‌بان کرد و سرلشگر سلیمانی را به نوک حمله فرستاد. برای موفقیت دعای کمیل مایلی‌کهن هم به کار نمی‌آمد و چفیه رهبری را هم به جای بازوبند کاپیتانی نمی‌توان بست.
در نگاه شفاف دوربین و نقد بی‌محابای رسانه‌های ورزشی و از همه مهمتر شیپور خواستن افکار عمومی، کاری نمی‌شد کرد جز اینکه به راهی رفت که همه تیم‌ها رفته‌اند. بازیکنان پیر و آن‌ها که چیزی در چنته نداشتند باید که می‌رفتند. باید هر سال بازیکنی ساخته می‌شد و حتی از بازیکنان ایرانی‌تبار در آن‌سوی آب‌ها هم دعوت می‌شد که به تیم ملی بیایند و عاقبت از تجربه و علم و فن روز دنیا هم بهره می‌برد تا سری در سرها در آورد و به جام جهانی رفت.
آن‌چه در سیاست محال بود در فوتبال تا حد بسیاری رخ داد. مدیرت با ثبات هشت ساله کی‌روش عاقبت نتیجه داد و تیمی ساخت که بی‌دغدغه راهی جام جهانی شد. این موفقیت را این‌طور هم می‌توان تفسیر کرد که هر جا شیوه مدیریتی جمهوری اسلامی و نگاه ایدئولوژیک نظام کمرنگ می‌شود، کامیابی افزون‌تر است.
فوتبال نسل به نسل تغییر کرد و با جوان و زمان پیش رفت. از اولین تیم فوتبال ایران که در پاییز سال۵۶ به جام جهانی آرژانتین رفت، امروز کسی بر نیمکت و چمنِ تیم ملی نیست اما آن‌ها که سال ۵۷ بر دوش انقلاب بالا رفتند هنوز هستند و زمین را می‌خشکانند.
از: زیتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر