پس از مرگ ولایت ، مرگ روحانیت !
فیروز نجومی
پس از مرگ ولایت، مرگ روحانیت!
البتھ کھ مسئلھ جانشینی ولایت فقیھ را نباید سھل و ساده انگاشت، چھ تاریخ، شھادت میدھد کھ جانشینی رھبرانی کھ
خود را بھ مرتبھ خدایی رسانده اند ھرگز ساده نبوده است. مثلا نھ جانشینی استالین ساده بود و نھ جانشینی مائوتسھ
تونگ، ھردو رھبرانی بودند کھ حمد و ثنای آنھا، حمد و ثنای آفریننده را بی رنگ میساخت.
خدایانی بودند کھ از
آنھا "معجزه" برخاستھ بود. آنھا ناجیان ملت ھایی بودند کھ تحت استبداد فئودالی در قعر فقر و بدبختی و ذلت و
خواری غوطھ ور بودند. تردید مدار کھ این رھبران ھرگز بھ مرتبھ "ماورایی" نمیرسیدند اگر سفاکی و سنگدلی،
خشونت و بیرحمی را باوج خود نمیرساندند و رعب و وحشت را بر ملت خود حاکم نمیکردند. دیدیم کھ چگونھ
استالین پس از مرگش از مرتبھ خدایی سقوط کرد و بھ جنایتکاران تاریخ پیوست. مائو اگرچھ بسرنوشت استالین
دچار نگردید، اما، آنانکھ قصد ادامھ راه او را داشتند، از جملھ ھمسر وی از راس قدرت فرو غلتیدند و رسوا
گردیده و بسیاھی ھا پیوستند.
این بدان معنا ست کھ ولی فقیھ، عملا کار جانشینی را غیر ممکن ساختھ است. چرا کھ او را خود و پیروانش بھ
مرتبھ خدایی رسانده اند و یافتن جانشینی برای او پستی و بلندی ھا، پیچ و خمھای زیادی در پیش روی دارد. چرا
کھ قدرتی کھ در دست ولی فقیھ، تمرکز یافتھ است، در تاریخ استبداد کشور ما بی سابقھ است. ھیچ پادشاھی چھ
پیش و چھ پس از اسلام، مظھر دین و قدرت نبوده و تمامی قدرت در دستشان تمرکزنیافتھ بوده است. منظور از
تمامی قدرت، "شمشیر" است باضافھ "شریعت." و نیز ھیچ فرمانروای دیگری در جھان حدا اقل در صد سال
اخیر دارای چنین قدرتی، قدرتی مضاعف ھرگز نبوده است. نکتھ آنجاست کھ فرمانروایان سوار بر دو مرکب دین
و قدرت، خود را از تبار پیامبران میپندارند. خمینی، فرمانروایی را بھ "امامت" رساند و پس از او سید علی خامنھ
ای آنرا بھ مرتبھ خدایی ارتقا داد، مرتبھ ای چندان بلند و بالا، گویی کھ در بیخ آسمانھا قرار گرفتھ است. او ھمانند
خدای خویش، الله، نھ میشنود، نھ میبیند، نھ پاسخ بھ سوالی دھد و نھ حاجتی را بر آورد. یعنی کھ ولی فقیھ دارای
قدرتی ست فارغ از ھر حد و حدودی، ھر قید و بندی، ھر قاعده و قانونی. ھمچون الله، ولی فقیھ فرمانروایی ست،
مستقل و قائم بذات. حال آنکھ وجود "بندگان،" جمعا، بدو وابستھ اند. او بی نیازاست از ھرچھ ھست و نیست،
بندگان، اما، جمعا، بدو نیازمندند. او داتاترین دانایان است و عالمترین عالمان. آیا تا کنون شنیده اید کھ از ولی فقیھ
خطایی، اشتباھی ھر چند کوچک و ناچیز سر بزند؟ آیا تا کنون کسی شنیده است در امتداد بیست و ھشت سال
حکومت، ولی فقیھ بھ لغزشی اعتراف کند؟ چھ کسی میتواند بر جایگاه این "معصوم،" این موجود ماورایی تکیھ بر
زند؟
اینجا از جانشینی رھبری سخن میگوئیم کھ روزانھ ھزاران بار نام خدایی کھ بنا بر باورش "الرحمان و الرحیم" و
یا "بخشنده و مھربان" است بر زبان میراند و پوزه خود را بر آستانش میساید و در ھمان حال شمشیر شریعت را
بر ھرگردنی فرود آورد، کھ در برابر او عمود ایستد و از "تسلیم" و "اطاعت" و"فرمانبری" سر باز زند. آنھا را
یا بدار مجازات میاویزد و یا در حصر خانگی نگاه میدارد. او در تبعیت از خدای خود، نوید زندگی جاودانھ در
"بھشت" میدھد و "دوزخ" را برای شکنجھ و آزار ناباوران نگاھداری میکند تا آنھا را نھ بھ یک مرگ بلکھ
ھزاران ھزارمرگ و یا عذاب "الیم" دچار نماید.
اگرچھ ولی فقیھ در نیمھ راه اجتھاد باز ایستاده خود را در آغوش قدرت پرتاب نمود، با این وجود، از تفسیر وفھم
کلام الله، آموختھ است کھ چگونھ "خدعھ" را با "اخلاق" و "فریب" را با "خشونت" در آمیزد و بھ مرتبھ خدایی
سال است کھ توانستھ است، منبر خطبھ و پند و اندرز را بھ منبر قدرت، منبر فریب 40برسد. ھم اکنون نزدیک بھ
و ریا تبدیل و بدین ترتیب ساختار قدرت را در تبعیت از "دین،" معماری نماید، دینی کھ خود و دستگاه فقاھت
مظھر آن است، دین "امامتی،" دینی کھ قدرت طلبد تا ابدیت. چرا کھ "امامت" از تبار "رسالت" است، از تبار
پیامبر اسلام، رسول برگزیده الله برای برقراری حکومت الھی بر روی زمین. بھمین دلیل حکومت الھی، حکومتی
کھ با فرمانروایی رسول الله آغاز گردید، ضرورتا باید ادامھ یابد تا قیامت. یعنی کھ ھر حکومتی بحز حکومت
امام، از خلافت گرفتھ تا حکومت سلطان و شاه، ھمھ، "نامشروع" بوده و ھستند. چون بیش از یکھزار و دویست
سال است کھ آخرین امام بھ غیبت رفتھ است. پس از این دوران طولانی حکومت ولی فقیھ، نخستین حکومت
"مشروع" است بر روی زمین. چرا کھ تبار او بھ امام میرسد و در دوران غیبت، الله، خداوند یکتا او را بر جایگاه
"نایب" امام نصب نموده است. بدین لحاظ، ولی فقیھ نیز مانند پیامبر اسلام، رسالت دارد کھ جامعھ را بر اساس
امیال و اراده الله، بر بنیاد "شریعت" وی کھ در کلام مقدس، بازتاب یافتھ است، کلامی کھ الله خود بھ پیامبر خویش
مخابره کرده است، معماری نماید. یعنی کھ یک جامعھ "شریعتی" بر سازد، یک زندان بزرگ کھ در آن تسلیم،
اطاعت و فرمانبری، شرط اولیھ زندگی ست. جامعھ شریعتی، جامعھ ایکھ خواست الله را بر آرد، جامعھ ایست کھ
در آن نھ انسان، بلکھ الله و یا جلوه او، ولی فقیھ است کھ دارای حق و حقوق است. در جامعھ شریعتی تنھا "شبان"
وجود دارد و "گلھ."
در نتیجھ، آنچھ جانشینی ولی فقیھ را دشوار میسازد، انست کھ وی با ارتقا جایگاه ولایت فقیھ بھ جایگاه خدایی، آنرا
از دست ھر فقیھ یا مجتھد دیگری خارج ساختھ است. او ھمھ ھمردیفان و ھم کسوتان خود را حقیر و بی مقدار و
بی کفایت نموده است. چھ، شرط خدمت و ارتقا در دستگاه ولایت نھ شایستھ سالاری، نھ لیافت و معرفت بلکھ
التزام و تعھد است نسبت بھ اراده مطلق ولی فقیھ، التزام و تعھدی کھ صداقت آن بھ ثبت رسیده باشد. آین است کھ
گردانندگان دستگاه ولایت، فرماندھان و سرداران نیروھای قھر و خشونت، نھاد ھای سھ گانھ جمھوریت از جملھ
رئیس جمھور، برغم تخصص و دانش و مھارت ھا و توانایی ھاشان، ھمھ از قوم فرومایگان ھستند، نوکر صفت و
رعیت منش اند. پیشانی کبره بستھ شان نشان خواری و ذلت است تا عمود ایستایی و گردنفرازی. قشر فرومایگان
کھ در حال گسترش و فزونی ست خود میشکنند، دروغ میگویند، چاپلوسی میکنند، بوسھ برجایی زنند گرم از
نشیمنگاه ولایت و تف وی را میلیسند تا از پلکان قدرت و ثروت بالا روند. در این راستا ھمین بس کھ بخاطر
ولی فقیھ دست خود را بجنایت و ریختن خون بسیاری آلوده ساخت کھ فردی مثل محمود 88آوریم در انتخابات
احمدی نژاد را بر مسند ریاست جمھوری بنشاند، فردی کھ در خور جارو کشی بوده و ھست، فردی کھ ار فرومایھ
ترین فرومایگان است. نھ اینکھ افرادی کھ در دستگاه ولایت پیچ و مھره ای ھستند دارای شایستگی بیشتری از
احمدی نژاداند، خیر. ھمھ از یک قماش اند، دو رو و درغگو و فریبکار کھ ھم دین فروشند و ھم شرف خویش و
بخود نیز مباھات کنند. آنان نماد تسلیم و اطاعت و فرمانبری اند. از ھمین روی پس از مرگ ولایت ما با قشری
روی در روی ھستیم کھ محصول نظام ولایت است، قشر نوکر صفتان و رعیت پیشگان، مجیز گویان و تف لیسان
ولایت و یا قشر "فرومایگان" از جملھ فرماندھان و سرداران سپاه پاسداران کھ با سر سپردگی و دریوزگی مطلق
بھ ولایت و باوج رساندن بندگی و عبودیت، از پلگان ساختار قدرت صعود کرده اند. آنھا فاقد صفات و کیفیتی در
خور رھبری جامعھ ھستند. سپاه پاسداران و یا بعبارت صحیح تری، سپاه "بندگان،" سپاھی ست اختھ شده، و در
واقعیت زائده ایست از حوزه ھای علیمھ. چھ سرداران و فرماندھان این سپاه خود را یک جوجھ مجتھد بشمار
میآورند. آنھا سربازان ولایت اند نھ سربازان ملت. پس از پیوستن خداوندگار خامنھ ای بھ نیستی، سپاه بندگان،
حوزه ھای علمیھ و منبر مقدس قدرت را براندازی نمیکنند بلکھ سعی میکنند در پناه سایھ روحانیت، ھمچنان
بغارت و چپاول ثروت ملت ادامھ دھند.
واقعیت آنست کھ فرمانروایانی کھ از برگزیدن جانشین برای خویش خود داری کرده اند بآن دلیل بوده است کھ بھ
اطراف خود نگریستھ و فردی را شایستھ مقام فرمانروایی و یا بزبان بھتری مقام خدایی، خدایی بی ھمتا و یگانھ،
بمانند خویشتن نیافتھ اند. پس سزاست اگر بپرسیم کھ برای نشستن بر مسند ولایت، کدام یک از قشرفرو مایگان، یا
شریعتمداران حوزه ای، لیافت و شایستھ صعود بھ مرتبھ خدایی را دارند، خدایی کھ بار سنگین جامعھ شریعتی،
جامعھ ایکھ والاترین غرایز و تمایلات انسانی را سرکوب نموده و انسان را بھ یک زندانی، بیک "بنده" تبدیل و
بحیوان تقلیل داده است. از ھمین روی بنیان جامعھ شریعتی بسی بسیار لرزان و شکننده است. زیرا کھ با بکار
گیری "شمشیر،" تنبیھ و مجازات، اعدام در ملا عام، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی در خدمت ھدایت ملت بھ
"راه مستقیم" شریعت اسلام را ھم بی اعتبار ساختھ و ھم خوی حیوانی را در جامعھ پرورش داده است کھ میتواند
در خلایی کھ سقوط خداوندگار خامنھ ای بزیرین ترین مرتبھ دوزخ بوجود میاورد، سر بشور علیھ نظامی بردارد
کھ موجب پس رفت و "زوال." انسان گردیده است. خوی بھ خشونت، بھ بغض و کینھ، اگر بیانگر زوال انسان
نیست، بیانگر چھ چیزی میتواند باشد. چھل سال حکومت دین، دینی کھ مظھر آن ولایت فقیھ است، مردم را از دین
بیزار و گریزان نموده است و دیگر زوال خویش را نپذیرند. لذا مرگ ولایت مصیبت مضاعف است، ساختار دین
و قدرت، در معرض فروپاشی قرار میگیرند، ساختاری کھ نماد آن روحانیت است، آیت الله ھا و حجت الاسلامھا و
طلبھ ھای حوزه ھای علمیھ.
بنابراین مرگ ولی فقیھ، مرگ یک "رھبر" سیاسی نیست بلکھ مرگ فردی است کھ مظھر رسالت و امامت است،
رھبری کھ جلوه الله است. مرگ ولی فقیھ سراسر بار معناست، چھ اگر بھ مرگ الله و رسول وی نیانجامد، علائم
مرگ شریعت اسلام و مظھر آن: روحانیت را میتوان مشاھده نمود. آنچھ از دگر اندیشان و مخالفان برآید آنست کھ
مماشات با دین را بس و حقیقت را بیان کنند کھ تا روحانیت بھزینھ جامعھ تولید و باز تولید میشود، ملت ھمچنان
در تاریکی بسوی زوال بھ پیش میرود. پس بر ماست کھ با ابزار آگاھی رسانی و روشنگری شرایط را برای وقوع
یک حادثھ بزرگ: تبدیل مرگ ولایت بھ بمرگ روحانیت و رھایی از سلطھ شریعت را فراھم آوریم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
https://firoznodjomi.blogspot.com
rowshanai.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر