۱۳۹۵ بهمن ۲۹, جمعه

همراه یا متحد یا حریف


رامین کامران
ما بسا اوقات صحبت از «مجسم» کردن این و آن چیز میکنیم، معمولاً وقتی میکوشیم درکش را تسهیل کنیم، با امور دیگر در ارتباطش بگذاریم، یا با جا دادنش در یک زنجیرۀ منطقی پویا، تحولش را در نظر بیاوریم. این کار، چنانکه از همین ترکیب مجسم کردن، مستفاد میشود، اکثراً عبارت است از کوشش در ترجمۀ آنچه که میخواهیم مجسم کنیم، به شکلی هندسی و در نهایت سه بعدی ـ نه بیشتر. نه بیشتر چون آنهایی که ریاضیدان نیستند، یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم،
 در تجسم هندسی، به تجربۀ حسی خود که دنیایی سه بعدی است، متکی هستند. حتی میتوان گفت که اکثر مردم میکوشند تا آنچه را که میخواهند مجسم کنند، به دو یا ترجیحاً یک بعد تقلیل بدهند. یعنی طوری در نظرش بیاورند که در سطحی صاف بگنجد، یا بهتر از آن، در امتداد خطی مستقیم قابل تجسم باشد. ساده کردن واقعیت برای مسلط شدن بدان، در حد امکانات ذهنی ما، امریست ناگزیر. ولی تمایل به ساده کردن بیش از حد واقعیت، حال چه در قالب فضایی و چه غیر از آن، میتواند به درک درستش لطمه بزند. حتی سه بعد برای بیان کردن معضلاتی که گاه با آنها سر و کار پیدا میکنیم، کافی نیست، چه رسد مراحل بعدی.

میدانم این حرفها مختصری انتزاعی است، ولی تصور میکنم طرحشان برای پرداختن به موضوعی که در نظر دارم، لازم است. در صورت تمایل، خوانندگان میتوانند این بخش را نوعی سرگرمی آخر هفته به حساب بیاورند، مثل همانهایی که گاه در برخی نشریات چاپ میشود. (از نوع «این هشت مثلث را چگونه در این مربع جا بدهیم» و...)


بازی چند بعدی

نقداً میخواهم از دو گروه صحبت بکنم که طرفداران براندازی و جایگزین کردن نظام فعلی با نظامی دمکراتیک و لیبرال و لائیک، باید در برابرشان تعیین موضع بکنند و به تصور من هیچ در این کار موفق نیستند. یکی نومحافظه کاران که از طریق نمایندگان ایرانی شان با آنها سر و کار داریم، چه آنهایی که در اندیشکده های مختلف به کار و در رسانه ها به تبلیغ مشغولند و چه کسانی که پشتیبانی سیاسی میشوند تا در ایران به قدرت برسند؛ دیگر اصلاح طلبان که از امکانات مالی و نفری فوق العاده برخودارند، چه در داخل و چه در خارج، چون از یاری دولتهای خارجی مخالف جمهوری اسلامی نیز بهره میبرند. ملی مذهبی ها را بخشی از اصلاح طلبان به حساب میاورم، نه گروهی به تمام معنا مستقل از بابت فکری و نفری.
اگر بخواهیم موقعیت را با استمداد از اصطلاح رایج «میدان مبارزه» ترسیم کنیم، باید بگوییم که ما در این میدان و در کنار این دو، در سه نقطه قرار گرفته ایم و نظام اسلامی در نقطۀ چهارمی که قرار است هدف ما باشد. خود این یک درجه ساده کردن منظره است. به این دلیل که هر سۀ ما در یک سطح قرار نداریم. یکی در همان سطحی است که نظام اسلامی، دیگری اصلاً در میدان سیاست خارجی آمریکا و متحدانش قرار دارد و ما هم در سطح ملی و متکی به مردم. از این دیدگاه، وجه اشتراکی بین ما نیست. اگر به این امر توجه نکنیم، تعامل هایی را بین این سه در نظر خواهیم آورد که در عمل ممکن نیست و بیشتر از ترتیبی که ما منظره را در ذهن خود ترسیم کرده ایم برمیخیزد، نوعی خطای باصره است. وقتی موقعیت را همچون پراکندگی چند نقطه در سطحی واحد به حساب بیاوریم، میتوانیم تصور کنیم که فرضاً از سه جبهۀ مختلف، نظام اسلامی را مورد حمله قرار داده ایم. دنبالۀ منطقی دل دادن به این تصویر، این توهم است که پیشروی هر گروه در تضعیف نظام، به نوعی کار دیگران را تسهیل میکند، مثل دژی که وقتی از سه طرف مورد حمله قرار گرفت، سریعتر در معرض تسخیر قرار میگیرد. آن بخش از واقعیت که در این تصویر آشنا و ذهن آویز، حذف شده، این است که دستاورد یکی فقط در حکم آسیب دیدن نظام نیست، در حکم ضرر دیگران نیز میتواند باشد. پیشروی یک گروه به رغم نظام اسلامی، دیگر هماوردان را میتواند عقب براند و مطلقاً مترادف تسهیل کار آنها نیست. موفقیت یکی در پاشاندن ایران، حتماً برای ما برد محسوب نمیگردد و موفقیت ما در پس راندن مذهب از سیاست، حتماً از دید اصلاح گرایان، امر مثبتی نیست و...
ولی برخی مایلند از این حد ساده کردن هم که خود مایۀ هزار نوع خطاست، فراتر بروند و همۀ طرفهای دعوا را در امتداد یک خط ردیف کنند، خطی که یک سرش نظام اسلامی قرار گرفته است و در نقاط دیگرش ما سه تا ـ یعنی منظره را تک بعدی بکنند. این حداکثر ساده کردن جریان است و مایۀ هزار اشتباه دیگر و متأسفانه رایج. این خط فرضی قرار است «راه مبارزه» باشد و طبعاً شکلش موجد این تصور است که ما باید ببینیم تا کجای این راه میتوانیم با این دو همراه باشیم و جلو برویم، فرضاً در حمله به نظام موجود. در صورتی که ما با اینها به یک راه نمیرویم و تا هیچ کجا با اینها همراه نیستیم و نمیتوانیم باشیم.
هیچکدان این دو تجسم دوبعدی و تک بعدی، راهنمای خوبی برای درک عمل چندجانبه نیست، نه میدان مبارزه و نه راه مبارزه ـ ولی میدانیم که هر دو بسیار رایج است.



موقعیت واقعی ما

در حقیقت، در هر مرحله از ساده کردن مطلب که به صورت فضایی آن اشاره کردم، ما، به طرز مکانیکی، مقداری از وجوه افتراق اساسی را کنار میگذاریم و وجوه اشتراکی را که گاه خیالی است، به صورت یکطرفه، برجسته میکنیم. این کار فقط عیب نظری ندارد، بلکه از بابت ترتیب عملی هم که تصور میکنیم میتوان در پیش گرفت، به کلی به اشتباهمان میاندازد و سر در گم مان میکند. بسیاری از ناکامی های پایان کار از ساده انگاری های ابتدایش سرچشمه میگیرد ـ تصور نمیکنم حاجت به مثال باشد.
وقتی ذهنمان را از این تجسمهای فضایی و عبارات رایجی که ترجمانشان در گفتار روزمره است، خالی بکنیم، بهتر میتوانیم ابعاد مبارزه را که حتماً بیش از سه تاست در نظر بیاوریم و با کوشش در اشراف بر آنها، تکلیف خود را در این میانه روشن کنیم. بخش عمده ای از آنچه اندیشیدن یا گاه اندیشیدن انتقادی مینامند، همین کوشش در راه نقد قالبهای رایج فکری است، محض رهایی از آنها و فراتر رفتن.
نقطۀ اشتراک ما سه، یک چیز است که تازه آنهم فقط از جنبه ای مشترک است. آن چیزی که باعث میشود تا ما با هم تماس پیدا کنیم، داو بازی است، اینکه هر سه میخواهیم آیندۀ ایران را رقم بزنیم، وگرنه توافقی بر سر این ایران آینده موجود نیست. وجود این نقطه است که برخورد نیروهای نامتجانس ما را با یکدیگر ممکن میسازد و وحدتی ایجاد میکند که در حقیقت از همین نقطه فراتر نمیرود. این داو، تعیین آیندۀ ایران است و در این حد کلی و تعریفی است که مشترک است، وگرنه هر یک از ما در باب جایگزین نظام فعلی گزینه ای متفاوت داریم.
از این که حداقل مطلق است اگر بگذریم، همه تفاوت است.
اول و مهمتر از همه، هدف هیچکدام این دو با ما یکی نیست. گروهی در سودای تجزیۀ ایران هستند، آنهایی هم که در خدمتشان قرار گرفته اند، چه آگاه باشند و چه نه و چه تمایلی به این آگاهی داشته باشند و چه نه، مهره هایی هستند که در این بازی بزرگ جا به جا میشوند ـ به دست دیگری. گروهی دیگر اصلاً برنامه ای جز جایگزینی جمهوری اسلامی با جمهوری اسلامی ندانرد و از این بابت حتی آنقدر با رقبای داخلیشان تفاوت ندارند که بخواهیم بگوییم «جمهوری دوم اسلامی» را تأسیس خواهند کرد، هرچند خودشان بدشان نمیاید که از این شهرت ها بدهند. خیر! همان اولی را که سر جایش هست، برقرار نگاه خواهند داد.
هرکدام هدفی داریم که نه فقط با هدف دیگران مغایر، بل متضاد است و در نهایت هم فقط یکی از ما میتواند برنده باشد چون تقسیم داو و دادن سهمی به هر کس، ممکن نیست. نابودی نظام فعلی، برای ما وسیله است برای برقراری نظامی که میخواهیم. برای نومحافظه کاران، برداشتن مانع دولت است محض از هم پاشاندن ایران. اصلاح طلبان هم که اصلاً از نابودی نظام گریزانند، چون هدفشان حفظ آن است.
هرکدام به بخشی از نظام حمله میکنیم. ما کلیتش را هدف گرفته ایم. جز به این ترتیب نمیشود چیز دیگری جایش گذاشت. اصلاح طلبان با نظام کاری ندارند و جناحی را که سر کار است، نشانه رفته اند و بسیار هم مواظبند تا یک وقت تلفات جنبی داده نشود. نومحافظه کاران اقتدار نظام بر جامعه و کل کشور را هدف گرفته اند. آنچه میخواهند نابودی نظام نیست، کم شدن و نابود شدن تسلطش بر ایران است تا بتوان مملکت را از همه طرف کشید که از هم بپاشد. این ایران است که باید نابود بشود، نه نظام اسلامی.
از سوی دیگر، برنامهُ زمانی عمل ما با هم متفاوت است. اصلاح طلبان تابع همان قالب زمانی هستند که خود نظام ـ ابدمدتش میخواهند. ما نابودی کلش را به صورت یکپارچه و سریع، تا جایگزینش به سرعت هر چه بیشتر، مستقر گردد. نومحافظه کاران به نوعی طالب ماندن نظام هستند تا فرآیند فروپاشی مملکت کامل شود. اغمای درازش را میخواهند، چون آگاهند که تغییر نظام و روی کار آمدن جایگزینی که مطلوب مردم باشد، مانع فروپاشی مملکت خواهد شد. همۀ ایرانی ها و در درجۀ اول خدمتگزاران خودشان، در این راه وسیله به شمار میایند. نقششان را که ایفا کردند، باید از صحنه بیرون بروند. اینکه فکر کنیم دیگران هم با مبارزۀ خود حکومت را تضعیف میکنند، درست نیست، برای خودشان تضعیف میکنند، نه برای ما. این هم که در نهایت از همراهی مردم محروم خواهند ماند، ضامن شکست نهایی آنهاست، نه مانع ایجاد مزاحمت برای ما.
توجه داشته باشیم که این خواستن ها و نخواستن ها قرینه نیست. تمایل به قرینه سازی هم یکی از عادات ذهنی رایج است که جذاب است، ولی در عمل خطازاست. در این حالتی که توصیف شد، جلو رفتن یکی و نزدیک شدنش به هدف، در حکم جلوتر رفتن دیگران نیست و حتی آنها را از هدفشان دور هم میکند. این جاده ایست که رفت و برگشتش یکی نیست.
حکومت هم البته در برابر این هر سه حمله واکنش نشان میدهد و از خود دفاع میکند، چون در کانون آنها قرار گرفته است. اما جواب نومحافظه کاران را ـ چنانکه منطقی است ـ خطاب به اسرائیل میدهد که صاحبکار آنهاست، جواب اصلاح طلبان را با فشار روی رهبرانشان و بخصوص نگاهداری رهبران دوقلو و پاسخ ما را با سرکوب جدی اعتراضات. از ما اگر کسی را زندانی بکنند از مزایای زندانیان اصلاح طلب برخوردار نمیشود. میبینیم که اینجا هم قرینه ای در کار نیست.


نه همراه، نه متحد، حریف
خلاصه اینکه این دو گروهی که صحبتشان را کردم، مانند نظام اسلامی، در موقعیت حریف ما قرار دارند، نه همراه و نه متحد. وقتی از نزدیک وضعیت را بسنجیم، میبینیم که خودشان هم به ما به این چشم نگاه میکنند و متأسفانه از بابت پیشه کردن رفتار منطبق با موقعیت، از ما جلو هستند.
در مبارزۀ سیاسی باید این نکتۀ نه چندان دلچسب را در نظر داشت که قدم اول درک سیاسی، تشخیص حریف است. اگر ندانیم با که طرفیم، تمامی ادعاها و کوششهای سیاسی مان، به کلی بی ارزش خواهد بود. از این بدتر، تصور نابجای همراه شمردن یا متحد شمردن حریفان است که به نهایت گران تمام میشود. اگر امروز با دقت به این مسئله نپردازیم، بهایش کمرشکن خواهد شد. باید تأخیر خود را جبران کنیم و از حریفان جلوتر برویم.
در این میان، وضع دمکراتها یا به عبارت دیگر «ملیون» ایران از دیگران نگران کننده تر است. خواستاران دمکراسی، هنگام گام گذاشتن به حوزۀ رقابت سخت، از دیگران عقبند. دلیل امر هم روشن است. ایدئولوژی آنها نه فقط بدین کار تشویقشان نمیکند، بل حتی از آن بازشان میدارد. بخصوص که طرح اجتماعی آنها بر جمع کردن دیگران استوار است، نه حذفشان. لزوم پس زدن کسی یا گروهی را در ذهن نمیاورند، مگر فشار بیرونی به حدی برسد که بدین کار وادارشان کند، وگرنه خود قدم در این راه نمیگذارند. علاوه بر این، خلق و خویشان هم معمولاً در جهت بازدارندگی عمل میکند ـ کدخدامنشی سنتی. اگر آزادیخواهان این بار هم، به جای تحلیل سرد موقعیت و عمل کردن با واقعبینی، باز طبق عادت، به خیالات آشتی و مدارای بی حساب، دل بدهند و نرمخویی را روش سیاسی بشمارند، بدترین رفتار را نه فقط در حق خانوادۀ سیاسی خود، بل در حق کشورشان ایران، پیشه کرده اند.
آنچه موقعیت را تنگ تر میکند این است که بین دو دسته ای که حتماً متحد ما نیستند، نوعی همیاری هست که حتماً شامل حال ما نمیشود. اتحادی حداقل ضمنی و به احتمال قوی صریح بینشان برقرار است. اگر چنین نبود، رسانه های دولتی آمریکا که نفوذ نومحافظه کاران در آنها مشهود است، این طور انحصار سخنگویی را به نمایندگان جناح اصلاح طلب واگذار نمیکردند که شاهدیم. هرچند تشدید حضور تبلیغاتی رضا پهلوی را که میگویند از آمریکایی ها وعده هایی گرفته، باید مقدمه ای شمرد برای باز شدن بیشتر پای سلطنت طلبان که بعد از تصفیۀ پیامد جنبش سبز، از این رسانه ها بریده شده بود. پشتیبانی مسقیم و غیر مستقیم مالی از هر دو گروه را هم باید در نظر داشت. دلیل ندارد که از یکی دریغ و فقط نثار دیگری گردد.


تصویری که به شما عرضه کردم، اگر هم در ابتدا به برخی سرگرمی ها شباهت داشت، در نهایت خیلی مایۀ دلگرمی نیست، قرار هم نبود باشد چون چنین هدفی را تعقیب نمیکردم. بزرگترین خدمتی که بتوان به مبارزان واقعی راه آزادی ایران عرضه نمود، تشویقشان به واقعبینی است. کار مشکل است چون باید در سه جبهه جنگید، ولی حقیقت این است و روبرگرداندن از آن تغییرش نمیدهد. تا وقتی تکلیفتان را با این دو همراه نما روشن نکنید، نخواهید توانست از پس نظام اسلامی بربیایید و هر چه دیرتر روشن کنید، بر بخت پیروزی رقیبان خواهید افزود.

۱۳ فوریۀ ۲۰۱۷
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر