۱۳۹۵ بهمن ۱۵, جمعه


فرهنگ و تمدن اسلامی
 دروغی به پهنای سرزمین های اشغالی توسط اسلام !!

علی مهر آسا
برخلاف نظر و ادعای سران حکومت آخوندی و گروهی از نادانان، که فرهنگ و تمدن ایران پیش از اسلام را نفی می کنند، تا دروغی به نام فرهنگ اسلامی را تبلیغ و جا بیندازند، چیزی به نام فرهنگ اسلامی وجود ندارد، به همین قیاس تمدنی اسلامی نیز نداریم. و چنین ادعائی نه تنها دروغ بل مایه رسوائی خود اسلام می شود. 
زیرا اسلام از سرزمین حجاز ظهور کرد و محمد اهل مکه بود که بعد از ۱۲ سال تلاش در زادگاهش شهر مکه در راه دینش که به گوش و ذهن مردم قریش و اهالی مکه نرفت، از ترس جان به یثرب گریخت و در مدینه با نیروی شمشیر و حمله به کاروانها برای چپاول اموال بازرگانان مدت یازده سال نزدیک به ۷۰ جنگ کرد تا دینش را مردم عرب به زور شمشیر گردن نهادند. چهارده سده از آن زمان می گذرد. شما دراین چهارده سده یک پدیده فرهنگی و علمی از این قوم و در این شبه جزیره عظیم دیده اید که از مسقط الرأس این دین یعنی حجاز منتشر و یا به آگاهی مردم رسیده باشد؟ پس اگر این دین می توانست فرهنگ ساز باشد باید چنین فرهنگ و دانشی در محلی ظهور می کرد که اعلام دین شد و اسلام از آنجا برخاست. محمد ۲۳ سال پادشاهی و پیامبری اش را تنها در این سرزمین به پایان برد و هیچ نقطه دیگری – غیر از یمن که آنهم در شبه جزیره عربستان واقع است – از سرزمینهای مجاور به اسلام نگرویده بودند.
به علاوه قرآن را به دقت وارسی و در آن کند و کاو کنید تا دریابید که در تمام این متن مهمل یک واژه علمی وجود ندارد که دانشمندان به نام مسلمان آن را دنبال کنند و به کشف و شهودی برسند. حتا برای شستشوی بدن نیز فرمانی صادر نشده و تنها به غسل بعد از جماع اشاره دارد. آن هم اگر آب در دسترس نبود، می توانید با خاک خود را تمیز و معطر سازید. آیا این فرهنگ و دانش است؟
در این چهارده سده این سرزمین یعنی نجد و حجاز که مهد ظهور و شیوع دین اسلام بود، کاملا از نظر فرهنگ و هنر و دانش سترون و بی ریشه بوده و برای نمونه حتا یک نویسنده یا شاعر از آنجا ظهور نکرده است.
دو قرن نخست پس از مرگ محمد و فرآورده ذهنش به نام اسلام، در دنیائی که شامل کشورهای فقیر و کم نیرو می شد، به جهد و کوشش بنی امیه شمشیر زنان عرب این مناطق و شمال آفریقا را تسخیر کردند و حتا به گوشه ای از اروپا رسیده بودند. در این مدت کار مسلمانان از یک سو تنها جنگ و رزم علیه دیگر ادیان و مسلمان کردن کشورهائی بود که از نظر نظامی در وضعی فلاکت بار قرار داشتند و توانائی هیچ گونه مقابله ای با اعراب تشنه غنیمت را نداشتند، و از سوی دیگر در اندیشه و زحمت مبارزه بزرگان قوم با همدیگر برای رسیدن به پادشاهی بر این امپراتوری بزرگ بود.
مردم این سرزمینها تنها با گفتن تشهد از دست مرگ و اعدام می گریختند و خود و خانواده را نجات می دادند. یعنی مردم با زور شمشیر به ناچار پذیرای دینی می شدند که هیچ رغبتی بدان نداشتند؛ ولی نسلها که گذشت چنان در پیروی از این آئین متعصب و خیره سر شدند که در قرن بیست و بیست و یک میلادی، حدود ده دسته آدمخوار میانشان به وجود آمده است!
تاریخ را به دقت بخوانید تا دریابید که از زمان خلیفه نخست ابوبکر مبارزه با مسلمانان از دین برگشته آغاز شد و هزاران عرب به دستور ابوبکر کشته شدند. عثمان خلیفه سوم و جانشین محمد به دست مسلمانان به قتل رسید. عمر نیز ایران و عراق و شامات را با کشتن و اسیر کردن سدها هزار نفر از اهالی این سرزمینها، به زور به زیر یوغ دین اسلام آورد. خودش نیز توسط یک اسیر ایرانی فیروز نام کشته شد. علی نیز در چهار سال و چند ماه خلافت نتوانست گامی در راه توسعه دین بردارد. او در تمام مدت خلافتش فقط در جنگ با مسلمانان مخالف خلافتش درگیر بود و حدود ۶۰ هزار نفر از سپاهیان معاویه، طلحه و زبیر و عایشه و سرانجام خوارج برگشته از او را کشت. آیا فرهنگ این است؟ شگفتا با وجود این همه کشتار، علی جزو ۱۴ معصوم شیعه است!
در دو سده نخست در ایران علیرغم متن کتاب دو قرن سکوت زنده یاد «عبدالحسین زرین کوب» علیه استعمار و استثمار اعراب دربعضی نقاط ایران کینه ورزی و دشمنی نسبت به چیره شدگان به وقوع پیوست از چند نقطه ایران بر ضد خلفای بنی امیه تعرضاتی صورت گرفت و حتا خلافت قبیله بنی امیه توسط یک ایرانی به نام ابومسلم خراسانی برافتاد و خلافت اسلامی به خانواده عباس عموی محمد منتقل شد.
بنابراین در محل تولد دین اسلام از هنگام ظهور تاکنون هیچ اثری از فرهنگ و هنر و دانش روز نیست. اگر از قرن سوم هجری در ایران بخصوص خراسان و آن سوی رودان(ماوراء النهر) دانش و فرهنگ درخشید و شعرا و نویسندگان و دانشمندانی در ریاضی و طبیعی و پزشکی پیدا شدند، این واقعه نه از مفاخر اسلام است و نه از معجز محمد! در این نواحی به یمن وجود حکامی دانش پرور و آزاد اندیش درس خواندن و اندیشیدن در هر زمینه ای قوت گرفت و درخشید و سبب ظهور اندیشمندان و دانش پژوهانی در میان پارسی زبانان شد که بر تارک تاریخ درخشیدند. خواجه نظام الملکی پیدا شد که وزیر شد و توانست چندین نظامیه شبیه به دانشگاه درست کند که معروفترین آن نظامیه بغداد بود که سعدی در آنجا درس خوانده است. هیچ یک از دانشمندانی که در این خطه و یا میان کشورهای عرب زبان و در شمال افریقا ظهورکردند، وابستگی و باورمندی درستی نسبت به دین اسلام نداشتند. به عنوان نمونه:
«ابوالعلاء معّری» شاعر کور عرب زبان اهل سوریه بود که به روم شرقی معروف بود. این شاعر نابینا رسماً کفر می گفت! او می گوید:« مردم روی زمین دو دسته اند، نخست آنها که بی دینند و عقل دارند؛ دوم آنها که دین دارند و از خرد بی بهره اند»
و «ابن خلدون» عرب زبان نیز اهل تونس و اندلسی تبار است و در قرن هشتم هجری می زیسته است و از تبار اعراب نیست. او در کتابش به نام مقدمه چندین بار از دین اسلام ایراد درست گرفته و بد گفته است. او اعراب آن زمانها را خوب شناخته و بر تمدن و فرهنگشان بسیار ایرادها گرفته است. در مورد ایرانیان و خدمات فرهنگی شان در پیش از اسلام و دنیای آن زمان و جایگاه دانش در ایران بسیار توصیفها دارد و می نویسد:
«جایگاه علوم عقلی در نزد پارسیان بسیار والا بود و حیطه‌های آن‌ها بسیار گسترده بوده است. چرا که دارای حکومت‌های پایدار و با شکوه بودند. گویند پس از کشته شدن داریوش به دست اسکندر و چیره شدن اسکندر به سرزمین کیلیکیه و دست یافتن به کتابها و علوم بی‌ شمار پارس، این دانش‌ها از پارسیان به یونانیان رسید. هنگامی که سرزمین پارس فتح شد و در آن کتاب‌های فراوانی یافتند، سعد ابن ابی وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره‌ کتاب‌ها و انتقال آن‌ها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتاب‌ها را به آب ریزد با این استدلال که اگر هدایتی در این کتاب‌ها باشد خداوند ما را به بیش از آن‌ها هدایت کرده است و اگر در آن‌ها گمراهی باشد، خداوند ما را از آن‌ها حفظ کرده است. به این ترتیب، کتاب‌ها را در آب ریخته یا آتش زدند و دانش پارسیان از دست ما رفت»
ابن‌خلدون در بیان این که چرا پیشگامان علوم در جهان اسلام همگی ایرانی بودند به دیرپائی شهرنشینی و تمدن در ایران اشاره می‌کند و می‌گوید:
« در صنایع(فنون) شهرنشینان ممارست می‌کنند و عرب از همه مردم دورتر از صنایع می‌ باشد. علوم هم از آیین‌های شهریان به شمار می‌ رفت و عرب هم از آن‌ها و بازار رایج آن‌ها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت بودند از عجمان(ایرانیان) یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند صنایع و پیشه‌ها از ایرانیان تبعیت می‌کردند. چه ایرانیان به سبب تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشته‌ اند بر این امور استوارتر و تواناتر بودند»
ابن‌خلدون در جای دیگری از مقدمه‌ی خود می‌گوید:
«جای شگفتی است که در جامعه‌ی اسلامی نیز، چه در علوم شرعی و چه در علوم عقلی، اغلب پیشوایان علم ایرانی بودند. جز در مواردی نادر و اندک و چنانچه برخی از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسی و محیط تربیتشان ایرانی بود. بی‌گمان آن ایرانیان از نوادگان همان ایرانیان دانش‌پرور دوران باستان بودند. در بررسی آثار برخی از آنان، مانند بیرونی، می‌بینیم که به ایران باستان نیز اشاره‌هائی دارند»
اما ملاحظه فرمائید نسبت به اعراب چه می گوید. با آنکه خود به عربی سخن می گفته و تألیفاتش همه به عربی است:
«گرایش طبیعی عرب غارت دیگران است، که هر چه را در دست آنان بیابد، برباید و تاراج کند. نان و آب اینان در پرتو نیزه هایشان فراهم می آید، در ربودن اموال دیگران اندازه و حد معینی قائل نیستند، و قتی چشمشان به هرگونه ثروت یا کالا یا ابزار زندگی بیفتد آنرا غارت میکنند. هرگاه یورشی ببرند و به کشوری دست یابند و فرمانروایی و قدرتشان در آن سرزمین مسلم گردد، به سیاست حفظ اموال مردم توجهی ندارند، در نتیجه حقوق و اموال همگان پایمال و دستبرد زورمندان و غارتگران میشود و از میان میرود و عمران و تمدن به ویرانی می گراید. اعراب با یورش خود مایه تباهی عمران و اجتماع میشوند.، برای کار هنرمندان و پیشه وران ارزشی قائل نیستند. .. در صورتیکه هرگاه ارزش و اعتبار هنرمندان و پیشه وران صدمه پذیرد، عمران و آبادی و اقتصاد اجتماع تباه میشود.
قوم عرب به احکام و قوانین توجهی ندارند، بلکه تمام وقت این افراد صرف ربودن اموال مردم از راه غارتگری یا باج ستانی است، و تا زمانیکه به این هدف ننگین خود برسند به دیگر کارهای مردم توجهی ندارند و حاکمین عرب هوش و ذکاوت راهنمایی مردم را به راه راست ندارند و برای اصلاح امور جامعه اقدام نمیکنند و مجرمان را از ارتکاب فساد باز نمیدارند. چه بسا که ستم دیده ای بر علیه سود پرستی، به کیفر خواهی بپردازد، ولی مقصود قوم عرب در این موارد نیز اصلاح حال عموم نیست، بلکه چنانکه عادت ایشان است می خواهند از این راه سود بیشتری به دست آورند و بر میزان باج و خراج بیفزایند. بهمین سبب چنین کیفرهایی برای سرکوب کردن تبهکاران نبوده و بر تجاوز و تبهکاری می افزاید، زیرا متجاوزان پرداختن باج را در برابر رسیدن به مقاصد پلید خویش آسان می شمرند. در نتیجه رعایا در کشور تحت اشغال اعراب به حالت هرج و مرج و بی سر و سامانی بسر می برند، چنانکه گویی هیچ گو نه حاکمیت قانونی وجود ندارد. هرج و مرج و بی سر و سامانی مایه هلاکت بشر و تباهی عمران و تمدن است.

(ابن خلدون ادامه می دهد که:)
«این قوم بر حسب طبیعت خود به تاراجگری و خرابکاری خو گرفته اند و به آنچه دسترسی پیدا کنند آنرا به غارت میبرند. … و بخاطر همین خوی توحش چون اتحاد گروهی از آنان در برابر گروهی دیگر با درشتخویی و افزون طلبی و همچشمی آنان در ریاست منافات دارد، کمتر اتفاق میافتد که پیرامون امری با یکدیگر هماهنگ شوند، و در نتیجه هنگامیکه پای دین یا حکومتی بمیان آید

….. و چنین شد که همین عربهای کژدم خوار که به خوردن مارمولک افتخار میکردند و حال و روز قبیله قریش نیز در خوراک و مسکن چندان بهتر از ایشان نبود، وقتیکه بناچار با بقدرت رسیدن محمد(ص) در زیر لوای دین متحد شدند، بسوی کشورهای فارس و روم لشکر کشیدند و آنها را تصرف کردند و به سراغ امور دنیوی خود رفتند و به دریای بیکرانی از رفاه و نعمت دست یافتند تا بدان حد که در بعضی از جنگها به هر سوار عرب سی هزار سکه طلا تقسیم شد و از این راه بر اموالی دست یافتند که حد و مرزی بر آن نبود. 

لازم به تذکر است که یورشهای عرب همواره سقوط تمدنها را بدنبال آورده است، زیرا شهرهای آباد از ساکنان خود تهی شده اند و حتی زمینها بصورت غیر قابل کشت در آمده اند. کشور یمن بجز در چند شهر خود به و یرانی گراییده است. تمدن ایرانی در عراق بکلی و یران شده است، و همین وضع را در شام میتوان یافت، که منطقه ای «مسکونی و آباد بود و امروز صحرایی بیش نیست»

.٢١،۲۷ و ٢٨، مقدمه ابن خلدون، بترتیب فصول.
این نوشته ها از کسی است که امروز جهان بیرون از ایران؛ و یا به قول عام فرنگستان، او را بزرگترین جامعه شناس همه قرون می داند. بنابراین اگر فرهنگی در این چهارده سده از ابتدای اسلام در کشورهای مشهور به اسلامی رخ نموده و جهانی شده است، بخش اعظمش نتیجه زحمات و استعداد پارسی زبانان بوده که عربی را نیز بهتر از خود عربها می دانستند و اغلب کتابشان به گویش عربی است و حتا کسی مانند سیبویه پارسی برای زبانشان صرف و نحو نوشته و تا آن تاریخ عرب دستور زبانش را هم نداشت. ابن ندیم از فصحای عرب در مورد کتاب نحو سیبویه می نویسد: هیچ کس نه پیش از او و نه بعد از او نتوانسته است چنین تألیفی به دنیای عرب هدیه کند.
اکنون به ترتیب نامهای فرهنگسازان را که ایرانی بوده اند می نویسم:
درشعر عربی: بشار ابن برد که معروف است زردشتی بوده است. ابونواس اهوازی. ابراهیم و اسحاق فارسی. ابوالفتح علی بستی. ابوالحسن علی باخرزی. محمد ابیوردی.اسد بن نصر ابرزی. طغرائی اصفهانی.
در نثر: ابوبکر خوارزمی. بدیع الزمان همدانی.
در نحو و علم لغات: سیبویه پارسی. کسائی. معمر بن مثنی یهودی ایرانی. سعید اخفش بلخی. سهل بن محمد سیستانیابوحنیفه دینوری. عبدالرحمان ابن اسحاق همدانی. ابوالفضل هروی. ابن درستویه فارسی.حسن ابن عبدالله که از خاندانی زردشتی بوده است. حسن ابن احمد فارسی. ازهری هراتی. صاحب ابن عباد طالقانی. ابن فارس رازی. احمد ابن محمد هروی. و هیژده تن دیگر در همین زمینه.
تاریخ: طبری مشهور که اهل شمال ایران است. ابوالفرج معروف به اصفهانی. عمادالدین کاتب اصفهانی. و حدود پنج نفر دیگر.
در حدیث: بخاری اهل بخارا. مسلم نیشابوری. ابو داوود سیستانی. ترمذی و یازده نفر دیگر که همه از خراسان بزرگ برخاسته اند. از علمای اصفهان: بیهقی. بغوی. فاریسی و سلفی.
در فقه اسلام که عبارت بوده است از فقه حنفی مالکی شافعی و حنبلی: پنج نفر مشهورند که همه ایرانی اند. و در قرآن قاضی بیضاوی اهل بیضاء فارس که در تبریز فوت کرده است.
در حکمت الهی و علم کلام: ماتوردی سمرقندی. اولیث سمرقندی. محمد غزالی. احمد غزالی. نسفی. شهرستانی. ابوعبدالله قزوینی. فخرالدین رازی. خواجه نصیرالدین طوسی.
فلسفه: ابوعلی الحسین ابن سینا. مفضل ابهری. نجم الدین علی کاتب. و شمس الدین سمرقندی. و ابونصر محمد الفارابی که به معلم ثای مشهور است.
ریاضیات،هیئت و نجوم: ابوعبدالله خوارزمی. جعفر بن محمد بلخی. عبدالرحمان صوفی رازی. محمد البوزجانی. ابوریحان بیرونی. عمر خیام نیشاپوری. محمود خوارزمی.
در دانش طب: ابوزکریا یحیی. علی ابن عباس مجوسی. علی ابن سهل ربان. ابوبکر محمد زکریای رازی که بزرگترین پزشک و دارو ساز چندین قرن بود. عیسی بن یحیی. عبدالرحمان بن نصرالله شیرازی.
جغرافی: ابن خردادبه. ابن الفقیه همدانی. احمدبن سهل بلخی. محمد بن موسی خوارزمی. زکریای قزوینی.
این نامها را من از تاریخ کامل ایران تألیف زنده یاد دکتر عبدالله رازی درآورده ام و تمامشان در محدوده ایران می زیسته اند.
من از شعرا سخنی نمی گویم زیرا تمام خوانندگان و اهل دانش آنان را می شناسند.
خوب چگونه شد که در میان اینها کسی از نجد و حجاز مرکز اصلی اسلام برنخاست؟
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۳۱/۱/۲۰۱۷

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر