محمد خاتمی تا کی می خواهد سر مردم کلاه بگذارد ؟
از سخن
بعد از سال ها كجدار و مريز رفتار كردن سيد محمد خاتمى با حكومت اسلامى و تلاش او براى «آشتي دادن ملت با حكومت» عده اى به حق معتقد شده اند كه كارى كه خاتمى انجام مى دهد نوعى بازى با مردم است و قصد خاتمى از اين بازى، جلوگيرى از فروپاشي جمهورى اسلامى و باقى نگه داشتن اين نظام ايران بر باد دِهْ با فريب و دغل است.
آقاى خاتمى مى كوشد از اين اعتبار، براى ممانعت از جدا شدنِ كامل مردم از حكومت استفاده كند. او در اين پيوند چه خاصيتى براى خود و حكومت مى بيند، سوالى ست كه جواب مفصلى بايد به آن داد، ولى فعلا به همين بسنده مى كنيم كه «خاتمى با تمام وجود جمهورى اسلامى را قبول دارد و آن را بهترين حكومت براى ايران ما مى داند.»
خاتمي هرگز بر خلاف اين عبارت چيزى نگفته و به ضرس قاطع مى توان مدعى شد كه اعتقاد ديگرى جز اين ندارد.
البته قبول داشتن كليّت حكومت اسلامى معنايش اين نيست كه خاتمى به اجزاء اين حكومت انتقادى ندارد، منتها او در طرح اين انتقادها، وارد عرصه ى غير ممكن ها نمى شود و سعى مى كند با زبان نرم، حكومت را با همين شكل موجود به رفع ضعف ها، و مردم را به كمك به حكومت با صبر و بردبارى دعوت كند.
در ميان مخالفان جدى حكومت اسلامي، عده اى با قاطعيت معتقدند كه خاتمى، از افراطى هاى حكومت جدا نيست و دست اين ها همگى در كاسه ى پر از خون جمهورى اسلامى ست و حكومت به وقت ضرورت، گاه از اين براى ارائه ى لبخند، و گاه از آن جهت پرخاشگرى استفاده مى كند و سياست حكومت اسلامى همان سياست شلاق و شيرينى ست.
براى رد اين فرضيه، دليل محكمى وجود ندارد. اگر خاتمى واقعا يك فريبكار سياسى باشد، نمى توان به آسانى به فريبكارى او پى بُرد. فريبكارِ كاركشته، مى تواند نقش خود را آن قدر خوب بازى كند كه هوشمندترين افراد نيز نتوانند به دو دوزه بازى و ترفندهاى تردستانه ى او پى ببرند. خاتمى اما چون خود را فردى بى دست و پا و نرم و شكل گيرنده نشان داده، تا حد زيادى موفق شده اگر هم فريبكار است خود را مقصر در اين امر نشان ندهد و حداكثر به چشم مردم، حالت يك فرد بازيخورده را پيدا كند.
خلاصه كلام اين كه در بيابان حكومت اسلامى، مردم همچنان به «لنگ كفش خاتمى» احساس نياز مى كنند و آن را يك بار براى هميشه دور نمى اندازند.
اكنون سخن ما با خاتمى ست. چه خاتمى از نوع اول و فريبكار حرفه اى باشد و در خدمت حكومت سركوبگر اسلامى، و چه يك فريب خورده ى حكومتى ضعيف النفس و ضعيف الاراده، و چه اصلا انسانى باشد دلسوز مردم كه مى خواهد نه سيخ حكومت بسوزد نه كباب مردم، و بهترين راه را اين نوع «ميانه روى» و «اعتدال» بداند، و عوارض خنثى و منفى سياست بازى هايش را به چشم ببيند.
همين بازى آخر «آشتى ملى» و حضور در راهپيمايى ٢٢ بهمن، با خفت دادن به مردم مخالف حكومت به اتمام رسيد. ظاهرا به خودِ خاتمى هم اجازه ى حضور در اين راهپيمايى آشتى جويانه داده نشده است چرا كه ما در هيچ سايت و روزنامه اى -تا اين لحظه- عكس و خبرى در اين باره نديده و نخوانده ايم. با چنين وضعى كه او نه اجازه ى خروج از خانه دارد، نه اجازه ى حضور در تشييع جنازه ى دوست و رييس اش هاشمى رفسنجانى، و نه -احتمالا- اجازه ى حضور در راهپيمايى ٢٢ بهمن، اين سوال مطرح مى شود كه خاتمى تا كى مى خواهد سرِ خود و ما را با سخنان ميانه روانه اش كلاه بگذارد؟!
با حُسن نيت هم مى توان انسان ها را به سمت جهنم هدايت كرد. اساس در سياست، داشتن حسن نيت نيست؛ اساس عمل منتهى به كسب منافع مردم است. حسن نيت هر قدر هم صادقانه و خالص باشد، در لجنزار زندگى به تدريج بوى لجن خواهد گرفت و در نهايت به حماقت صاحب حسن نيت يا فريبكارى او نسبت داده خواهد شد. آيا خاتمى متوجه اين امر ساده و بديهى هست، و يا مى خواهد خود را به نديدن و نشنيدن بزند و روشى را كه بيست سال است از آن استفاده مى كند هم چنان به كار گيرد و عمر عزيز مردم را با اين روش بى حاصل بيست سال ديگر بر باد دهد؟ آيا او تا اين لحظه متوجه نشده كه در فرمول «آشتى ملى» اش بايد دو عامل را جابه جا كند و به جاى دعوت از «مردم» براى آشتى ملى با «حكومت»، از «حكومت» بخواهد كه با «مردم» خسته و غارتزده ى ايران «آشتى» كند...
اين سوالى ست كه خاتمى اگر واقعا وجدان داشته باشد، بايد به آن پاسخى صادقانه بدهد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر