۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

چه کسی جلوی بحران « بی اعتمادی » را خواهد گرفت ؟


نازنین نامدار
«آقا به‌نظرتون کار خودشون بود؟…. سرشو زیر آب کردن… ما فامیلمون نزدیک پلاسکو مغازه داره می‌گه منفجرش کردن… مگه میشه، شخصیت به این بزرگی یه دکتر همراهش نبوده؟… این مملکت کلی پول داره به من و شما نمی‌دن، خودشون می‌خورن… سیداحمدم خودشون کشتن، هاشمی هم اونجوری شد… یه رفیق دارم قبلا تو بیت رهبری بوده، می‌گه خامنه‌ای مریضه با آمپول سرپا نگهش می‌دارن… موسوی و کروبی هم از خودشونن، اگر واقعا می‌خواستن می‌گفتن مردم نرن خونه‌هاشون، همون‌جا بشینن… دیدی پلاسکو رو منفجر کردن تا مردم فکرشون مشغول این بشه، هاشمی رو یادشون بره که چطور شد….»

عبارات بالا، صرفنظر از شبکه‌های اجتماعی تنها بخش کوچکی از مکالمات روزمره ایرانیان در محافل عمومی نظیر تاکسی،‌ اتوبوس، مترو، محل کار، مهمانی‌های خانوادگی و… را تشکیل می‌دهند. به‌نظر می‌رسد بحران بی‌اعتمادی در هفته‌های اخیر که تحولاتی نظیر درگذشت آیت‌الله هاشمی و فاجعه پلاسکو رخ داده بیش از همیشه خودنمایی می‌کند. مردم به‌طور مستمر دنبال راستی‌آزمایی و کشف نشانه‌هایی از دروغگویی مقامات و رسانه‌های رسمی‌اند و عمدتا در مسیر حقیقت‌جویی به نقطه قابل اتکایی نیز نمی‌رسند چرا که عناصر و اطلاعات پایه برای کشف واقعیت نزد حکومت قرنطینه شده است.
آیا در حال حاضر کسی می‌تواند به‌گونه‌ای مستدل و اقناع‌کننده با اطلاعات و مدارک کافی توضیح دهد که سرانجامِ حیات آیت‌الله هاشمی چگونه رقم خورد؟ ساختمان پلاسکو به چه دلایلی آوار شد؟ و یا اینکه دقیقا چند تن در این فاجعه جان‌باختند و زخمی شدند؟

طرفه آنکه سیر بی‌اعتمادی کنونی اصولگرا و اصلاح‌طلب و مسئول و غیرمسئول نمی‌شناسد بلکه شاهد یک بی‌اعتمادی همه‌جانبه با شدت و ضعف‌های مختلف هستیم که نسبت به همه گروههای سیاسی پدید آمده است. به‌طور مثال، در هفته‌های گذشته بارها بر طبیعی بودنِ فوت آیت‌الله هاشمی در مواضع مسئولان و حتی اعضای خانواده وی تاکید شده است. آخرین مرتبه در روز چهارشنبه، محمد هاشمی گفته که علت مرگ برادرش ایست قلبی بوده و نه خفگی.
او در مصاحبه‌ای با ایسنا توضیح داده است: «‌علت مرگ (آیت‌الله) خفگی نبود. من وقتی علت را پرسیدم، گفتند ایست قلبی بوده است، اما زمانی این اتفاق افتاد که ایشان در استخر بودند. محافظین هیچ‌وقت (در استخر) نبودند… ‌خانواده درخواستی برای (کالبدشکافی) نداده بود. اینکه آن روز تیم پزشکی همراه‌شان نبوده، حرف درستی نیست. ایشان هیچ وقت تیم پزشکی نداشت، مخصوصا که در فاصله دفتر کار تا خانه، پزشکی ایشان را همراهی نمی‌کرد.»
برادر آیت‌الله هاشمی که رئیس دفتر وی در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بوده برای پایان دادن به شایعاتی مبنی بر قتل آیت‌الله هاشمی بیشتر توضیح داده و می‌گوید: «واقعیتِ درگذشت ایشان همان است که گفته شد. ایشان ترور نشده، در ۸۲سالگی به استخر رفته‌اند و پزشکان هم می‌گویند در هوای آلوده نباید به استخر رفت و این یک فاکتور پزشکی است اما ایشان رفته‌اند و ایست قلبی کرده‌اند.»
با این وجود به‌نظر می‌رسد این توضیحات نیز نمی‌تواند به شایعات و گمانه‌زنی‌ها خط بطلان بکشد چرا که با یک جمله معروف در مکالمات روزمره ایرانیان مبنی بر اینکه «مجبورش کردن اینا رو بگه» نه تنها محتوای گفته‌های وی با تشکیک روبرو می‌شود بلکه سوژه تازه‌ای با عنوان فشار بر خانواده هاشمی برای عدم افشای «قتل» وی یا «معامله» آنها با حکومت پیدا می‌شود. در این میان منفعت اصلی به کاسبان کلیک و دیده شدن می‌رسد بی‌آنکه حقیقتی برای مردم آشکار شود.

به‌عنوان نمونه تا مدت‌ها بحث بر سر اینکه چرا تصویری از آیت‌الله هاشمی در بیمارستان و یا پیکر وی منتشر نشده وجود داشت که بعدها در واکنش به مواضع غیراخلاقی سعید قاسمی از فرماندهان سابق سپاه درباره آیت‌الله هاشمی٬ تصویری از پیکر وی پس از غسل منتشر شد. دقایقی طول نکشید که همان تصویر به‌صورت دستکاری شده به‌گونه‌ای که آثاری غیرطبیعی بر چهره وی بود در گروههای تلگرامی بازنشر شد.
مقصر کیست؟
امروزه علاوه بر مردمان عادی اگر از یک فعال سیاسی پرسیده شود معنای تکذیب در ایران چیست بی‌شک پاسخ خواهد داد که یعنی آن خبر درست بوده، او حتی اگر بخواهد متفاوت از دیگران پاسخ دهد باز هم در میان گزینه‌هایش به معنای تصدیقی بودنِ تکذیب‌ها از سوی مسئولان در ایران اشاره خواهد کرد.
قاعدتا فقدان آزادی رسانه‌ها و اخلالِ حاکمیتی بر جریان شفاف اطلاعات از پایه‌های اصلی بروز بی‌اعتمادی فزاینده در ایران است.

بی‌اعتمادی که نه تنها در نگاه مردم به مسئولان حکومتی وجود دارد بلکه دامن روابط شهروندان با یکدیگر را نیز گرفته است. با توجه به حوادث اخیر اگر بخواهیم علاوه بر همه دلایل سیاسی و جامعه‌شناختی در باب دلایل بی‌اعتمادی‌ها تأمل کنیم یکی از مولفه‌های موثر نادیده گرفتن خواست مردم از حاکمان در وقایع مختلف است. به‌عنوان نمونه مردم بازگویی حقیقت و شناسایی مقصران را درباره فجایعی همچون پلاسکو مطالبه می‌کنند اما حاکم به‌دلیل منویات شخصی و منافع سیاسی گروهها و چهره‌های مورد حمایتش با یک فرمان به‌شدت این خواست عمومی را سرکوب می‌کند. نتیجه این سرکوب‌ها در ادوار مختلف٬ باتلاقی از شایعات و اطلاعات گمراه‌کننده ایجاد کرده که حتی نخبگان نیز راهی به بیرونِ آن پیدا نمی‌کنند.
از: زیتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر