آیا هنوز کسی هست در جامعه ما که فکر کند آئین اسلام بر
جامعه ما حاکم نیست؟ آیا هست منفذی در تمام عرصه های مختلف اجتماعی، از قوای سه
گانه گرفته تا نهادها و سازمانهای فرهنگی و اقتصادی و انتظامی که از ان بوی دین بر
نخیزد؟ آیا برنامه و یا سیاسیتی هست که از فیلتر شریعت اسلامی که مظهر آن شورای
نگهبان است، نگذرد؟ آیا کسی هست که بگوید در این 38 سال مناقع دین که متولی آن
"روحانیت" است، ارجح بر منافع ملت نبوده و نیست؟
با این حال پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از سلطه چون چرا ناپذیر دین، "اسلام ناب محمدی" بر تمامی جامعه، هنوز بسیاراند آنانکه نه به "رهایی" جامعه از سلطه مطلق دین، دینی که بجز نکبت و مصیبت چیز دیگری برای ملت بارمغان نیاورده است، میاندیشند و نه به بستری که بدان واقعیت می بخشد، بستر "دین ستیزی،" آنتی تز حکومت اسلامی- اینان البته که از مخالفان رژیم آیت الله ها هستند. اما، درکل برآنند که نه اکنون شاید تا آینده ای نا معلوم هرگز نتوان از ستیز با دین سخن راند. مردم دین خود را دوست دارند و از آن بدفاع برمیخیزند. دین ستیزی، مخالف و دگراندیش را از مردم جدا میسازد، مردمی که حمایت و پشتیبانی شان برای تغییر و عبور از شرایط موجود از اوجب واجبات محسوب میشود- البته در منظر کسانی ست که خود لزوما به دین اعتقادی ندارند و سخت مرید عقل و خرد اند. بر اساس همین محاسبات عقلانی ست که باین نتیجه رسیده اند: باید از دین ستیزی اجتناب نمود. مگر میتوان کوهی را با کلنگی از زمین بر کند؟ نه تنها کار بجایی نمیبرد، بلکه مخرب است و ویرانگر، افزوده بر این چگونه دین ستیزی را از "اسلام هراسی" متمایز مینمایی. نباید فراموش کرد که مردم نسبت بدین و مقدسات دین تعصب میورزند. مگر واکنش خشونت بار مسلمانان را نسبت به هنرمندان و یا نویسندگانی که دانسته و یا نا دانسته به ستیز با مقدسات دین اسلام بر خاسته اند، ندیده ایم؟ بیچاره سلمان رشدی را به یاد دارید؟ او بفرمان امام امامان، امام خمینی به مرگ محکوم شد و پاداشی چند میلیون دلاری برای سر رشدی نیز اعلام گردید. بآن دلیل که از آیه های شیطانی، قصه طنز آمیز رشدی، بوی تمسخر و ریشخند افسانه ها و اسطوره به مشام میرسید.
فریا د معلمان علیه امامان جمعه
با این وجود، نظام و مدافعان آن خود بوجود پدیده ی "دین گریزی" آگاهی دارند و به افزایش و فرا گیر شدن آن نیز اعتراف میکنند . برای فهم آن ابزار عقل اجتهاد بکار میگیرند، دلایل درونی و بیرونی آنرا بر رسی مینمایند و دین گریزی را پدیده ای میخوانند که ناشی از عوامل بسیاری از جمله نا سازگاری قواعد و قوانین دینی با شرایط مدرن و یا سختگیری ها و نظم و انضباط دینی، شناسایی میکنند. اما، آنها بر آنند که از آنجا که دین اسلام بر عکس دین های یهود و مسیحیت، دین "کامل " است، آنچه را مقرر میدارد "حق" میشمرد نه ناحق. آیه هایی نیز از کتاب آسمانی ردیف میکنند مبنی بر اینکه اراده ی الله بر آسان گیری بوده است. دین اسلام، دینی ست ساده و بی آلایش، نه سختگیر. مضاف بر این، مدافعین نظام معتقدند که نوع ديگري از سختگيري هست که موجب دین گریزی میشود، اما، برخاسته از ماهيت دين نيست بلكه مربوط به عملكرد "دینکاران" و متوليان امور ديني است. در اين باره نيز به قرآن و یا سخن الله، خدایی که جز او هیچ نیست، رجوع کنند که به پيامبر(ص) كه اولين متولّي دين و مجري احکام آن بود دستور ميدهد كه با نرمي و عطوفت و اخلاق خوش با مردم مدارا نماید. پس اکنون نیز متولیان دین در تبعیت از پیامبر اسلام، باید خوش رفتار و خوش گفتار با مردم باشند.
اما بدشورای میتوان مرز دین گریزی را از دین ستیزی ترسیم
نمود. چرا که بدرستی معلوم نیست که درچه نقطه ای یکی پایان میگیرد و دیگری آغاز
میگردد. مثلا، خانمی که روسری قیطانی به سر میکند و اجازه میددهد که لیز خورده و
مویش افشان گردد، دست بدین گریزی زده است و یا به دین ستیزی؟ نیز خانمی که مانتو کوتاه و چسبان به تن کند و
یا قوزک پای خود را نمایان سازد و
"ساپورت" بپوشد، با دین به ستیز پرداخته است و یا از آن گریخته است.
بگذار برای چند لحظه ای نسیم آزادی را احساس کنم. یا اگر می بنوشی و مستی کنی و به
پایکوبی بپردازی، آیا از دین گریخته ای و یا به ستیز با آن پرداخته ای. اما هرنامی
که بر این نوع کنشها بگذریم، همه نهایتا قوانین شریعت را بی اعتبار میسازند. همین
را نیز میتوان در باره بسیاری از کنش های دیگری گفت که در زندگی روز مره قواعد
شریعت اسلامی را به چالش میکنشد. دختر و پسری که دست در دست یکدیگر به کوه نوردی
میروند و یا زوجی که تنها و یا با فرزندان و مونت و مذکرشان به آبهای دریا میزنند،
دست باعمالی زده اند که منافی با "شرع" اند، بهمین دلیل میتوانند مورد
تعقیب و مجازات قرار گیرند. حتی میتوان ظهور پدیده های تازه ای از راه و روش
زندگی، مثل "ازداواج سفید" زنان "مجرد زیست" و نیز تولید
انواع موسیقی، براه اندازی کنسرتها و بر قراری تاترها هم در زیر زمین، همه اگرچه ممکن است نوعی گریز
از دین محسوب شوند، اما چون بشکستن قوانین شرع منجر میشود، نهایتا آنرا باید کنش
هایی خواند که ضرورتا از دین ستیزی بر می خیزد، نهالی که از درون حکومت شرع بیرون
میزند. پدیده دین ستیزی تهفه استعمار و توطئه امپریالیسم نیست، بلکه از اراده ای
برمیخیزد معطوف به رهایی و آزادی. بدون گذر از این مرحله، مرحله ستیز با دین
نمیتوان چندان امیدی به رویت آزادی بست.
اگرچه هر کنشی که از دین گریزی بر میخیزد، نهایتا کنشی در
ستیز با دین است، با این وجود نظام مقدس اسلامی دین گریزی را بر می تابد اما
توانایی تحمل دین ستیزی را ندارد چرا که دین ستیزی، بر عکس دین گریزی کنشی آگاهانه
بر خاسته از نقد و نفی قواعد و مقرارتی ست برخاسته از دوران بادیه نشینی و
بیابانگردی بشر. شریعت اسلامی، قواعد و مقرراتی که تغییر ناپذیرند، هم دشمن آشتی ناپذیر زمان اند و هم در ستیز و خصومت
اند با انسان بمثابه موجودی خرد ورز، دانا و توانا، مستقل و خود آئین با
اراده ای آزاد. دین ستیزی در این معنا در
تاریخ و فرهنگ ما چندان هم پدیده غریبه نیست. چرا که سروری شریعت اسلامی بر جامعه
ایرانی از انقلاب 1357 آغاز نگردیده است
بلکه بدوران خلافت باز میگردد که سرزمین ایران را به مستعمره خود تبدیل کرده بوند.
بهمین دلیل، دین ستیزی، در تاریخ ما همواره همچون ستاره ای در ظلمت درخشیده است.
دانشمندان، شاعران و اندیشمندانی در دامن خود پرورده است که با نفوذ آئین دینی در
زندگی انسانی به ستیز پرداخته اند. در این راستا تنها به شناسائی چندی از آنان می
پردازیم. اول میتوان از ذکریای رازی نام برد که گفته میشود دو جلد کتاب در رد نبوت
نگاشته است که اگرچه بجا نمانده اند ولی بخشهایی از آنها در نوشتار دیگر
اندیشمندان نقل گردیده است. حافظ و خیام را نیز باید از دین ستیزان بزرگ خواند.
میرزا فتحعلیخان آخوند زاده را باید دین ستیز قرن نوزده خواند که شاهد پیشرفت و
ترقی و تحول و دگرگونی در اروپا بود و دین اسلام را از موانع بزرگ در راه نوسازی
جامعه میدید. مکتوبات میرزا فتحعلیخان هم
در زمان شاه ممنوع بود هم در زمان ولایت از ادبیات ضاله بشمار میآید. نویسندگان
بزرگی همچون جمالزاده و صادق هدایت لحظه ای از حضور اسلام در زندگی روزمره و تاثیر
مخرب آن بر کردار و رفتار مردم زحمتکش و ساده و اسیر خرافات نه تنها آگاه بودند
بلکه ستیز خود را نسب به اسلام با صراحت بیان میکردند و در آثار آنها بازتاب مییافت.
اگرچه داستانها شیخ و فاحشه ی جمالزاده به چاپ رسید، کتاب مرواری صادق هدایت هرگز
رسما زیر چاپ نرفت. در دوران اخیر احمدی کسروی، تاریخ نگار و اندیشمند زمان
خود، دین ستیزی را به سطح دیگری ارتقا
میدهد. با این وجود وی نه خدا ناشناس بود و نه اصل رسالت را مردود میشمرد. او شیعه
گری را بیش از هر چیزی دیگری مضر به حال جامعه میدانست، آئینی که میتوانست با
تحمیق و فریب ساده دلان و ساده اندیشان پا بر جا بماند.
زمان مماشات با دین به پایان آمده است. گرایش به دین
ستیزی در حال گسترش است. جلوه دین ستیزی را باید در رفتار و نه گفتار مردم مشاهده
نمود. چون به تجربه در یافته اند که حکومت دین، حکومتی که تسلیم میخواهد و اطاعت و
فرمانبری. با این وجود، چنین بنظر میرسد که تا کنون شاهد خیزشی علیه دین نبوده
ایم. حال آنکه هر خیزش مردمی که بوقوع پیوسته است، از جنبش زنان و دانشجویان گرفته
تا درگیری های کارگران، حتی جنبش
"سبز" را باید خیزش هایی بشمار آورد که در اصل دین ستیزاند. چرا که
ظاهرا آنها علیه قدرت است که بر خاسته اند و قدرت است که سرکوب و محدود میکند و
مرتکب ظلم و بی عدالتی میشود. اما، مگر میتوان در حکومت اسلامی به دین و قدرت جدا
از یکدیگر نگریست. اگر دین ستیزی در باورها هنوز تبلور نیافته است بآن دلیل است که
یکتایی دین و قدرت در حوزه آگاهی و شعور مردمی قرار نگرفته است. دین ستیزی در
رفتار را باید ناشی از حوزه ناخود آگاه دانست. یعنی مردم در رفتار خود دین ستیزاند
و لی خود بدان آگاه نیستند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر