رفتار مردم یا حکومت ؛ کدامیک باید تغییر کند ؟
حبیب اله پیمان در پایان عمرش متوجه مسائلی شده است
دریادداشتی درتلگرام به قلم نویسنده ای برای خبرآنلاین؛ آمده بود که تاوقتی مردم عوض نشوند؛ هیچ فرق نمی کند که رضاپهلوی؛ هاشمی و خاتمی بر آنها حکومت کنند یا احمدی نژاد و روحانی. مردمی دلال صفت؛ ناآگاه؛ متظاهر و دروغگو؛ درزندگی احمق؛ درخوردن حریص؛ چراباید درپی یک زمامدار رویایی باشد؟
این کار بی حاصل است و خواسته است که انتخابات به مدت ۸ سال تعطیل شود و در این مدت مردم تمرین کنند و بیاموزند که برخی کارها را حتما انجام دهند و از انجام برخی دیگر که خلاف اخلاق و آداب شهروندی است خودداری نمایند: از جمله روزی یکبارحمام بروند؛ یک روزنامه بخرند؛ ماهی یک کتاب تازه بگیرند؛ از تقلب وکلاه برداری و دروغ گویی و چشم چرانی پرهیز کنند و هکذا تا شانزده مورد.
مدعای این نظریه که ازحدود یک دهه قبل توسط نویسندگان دیگری هم دنبال می شود و از نوعی سرخوردگی و خستگی از فعالیت درحوزه سیاست و رجعت به قلمرو اخلاق خبر می دهد؛ این است که تغییر و اصلاح باید از فرهنگ و اخلاقیات مردم آغاز شود و پیش از آن؛ هراقدامی برای اصلاح امور جامعه؛ سیاست و اقتصاد بی اثر خواهدبود. این نظر و مقابل آن را می توان درقالب دوگزاره زیر صورتبندی کرد:
۱- مردم اگر شریف و اخلاقمند باشند؛ حکومت و سیاست و اقتصاد و جامعه هم به تبعیت از مردم خوب و درست عمل خواهند کرد (ان الملوک علی دین اتباعهم). این گزاره در چارچوب نظریه «اصالت فرهنگ» و «تقدم اخلاق» بر سیاست و اقتصاد تبیین پذیراست.
۲- اگر حکومتها خوب و ساختارها درست عمل کنند؛ مردم هم رفتار خوب خواهند داشت و اگر بد باشند؛ مردم هم بد میشوند؛ (الناس علی دین ملوکهم) و متفرع از نظریه «رشد محور» است که بهموجب آن توسعه سیاسی اجتماعی و فرهنگی تابعی است از رشد اقتصادی در چارچوب اقتصاد بازار آزاد سرمایهداری.
بر طبق گزاره اخیر اصلاحات باید از رأس و از ساختارهای سیاسی و اقتصادی آغاز شود و بنا به گزاره قبل از فرهنگ و خلقیات مردم. هردو گزاره در پرتو شواهد عینی قابل نقد و ابطالاند: بهدفعات دولتهای خوب و مصلح روی کار آمدهاند یا حتی رشد اقتصادی تحققیافته؛ ولی این امر بهتنهایی به بروز تغییرات مثبت و پایدار در رفتار و اخلاق اجتماعی مردم نینجامیده است. در مقابل در موقعیتهایی خاص نظیر دوره اوجگیری جنبشهای اجتماعی و سیاسی و مراحل اولیه کسب پیروزی؛ تغییرات فراگیر؛ مثبت و درخور ستایشی در رفتار و اخلاقیات مردم بروز میکرد؛ ولی این تغییر بهتنهایی مانع از بروز کجروی وبی اخلاقی از ناحیه حکومتهایی که از دل آن جنبشها بهقدرت میرسیدند نمیگشت. متقابلاً آثار ناگوار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ناشی از کجروی متصدیان امور؛ بهنوبه خود اجازه نمیداد تا رفتار مسئولانه و اخلاقیات اجتماعی مبتنی بر راستی و خیرخواهی و دیگر دوستی که در طول حیات جنبشها رواج مییابند؛ در رفتار و وجدانیات مردم تثبیت و نهادینه شوند و به الگوی غالب در فرهنگ جامعه تبدیل گردند؛ بلکه زیر تاثیر سیاستهای اجتماعی و اقتصادی و فشارها و تحمیلات وارده از ناحیه حکومتها؛ ظرف مدت کوتاهی جای خود را به انواعی از رفتار غیراخلاقی؛ ضداجتماعی و یا مجرمانه دادهاند. تغییرات حاصله در رفتار و اخلاقیات اجتماعی مردم قبل و بعد از انقلاب اسلامی و استقرار نظام و حاکمیت جدید نزدیکترین نمونه تاریخی از این دست است.
با توجه به این واقعیت مدافعین این نظریه چگونه انتظار دارند در شرایط حاضر که اکثریت مردم از نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رنج میبرند؛ این اندرزها را که بیشباهت به موعظههای اخلاقی و مذهبی سنتی نیست؛ آویزه گوش کنند و به عمل بگذارند. آنهم در موقعیتی که معیارهای حاکم بر مناسبات اقتصادی؛ اجتماعی و سیاسی بهگونهای است که افراد پایبند به حقیقت و راستی را از ضروریات زندگی و رفاه و امنیت اجتماعی محروم و کژروان را بیش از استحقاقشان پاداش میدهد؛ به همین خاطر؛ بهاستثنای وابستگان بهقدرت و اقلیتی از افراد جامعه که به دلایل مختلف تربیتی و روانشناختی یا موقعیت طبقاتی هرجا باشند؛ مرتکب خلاف اخلاق میشوند؛ فراگیر شدن مفاسد و تنزل سطح اخلاق و فرهنگ در میان اکثریت مردم؛ در اصل واکنشی دفاعی و از سر استیصال و ناتوانی در برابر ناامنی و فشارهای فلجکنندهای است که از هر سو حیات جسمی و مادی و روانی و اجتماعیشان را در معرض اضمحلال قرار میدهند. به همین خاطر پیش از کاهش محسوس فشارها و ایجاد امنیت نسبی؛ نباید انتظار وقوع تغییرات معنیدار در اخلاقیات مردم منفرد و تنها و سرگشته در میان انبوه مشکلات و محرومیتها داشت.
به نظر میرسد که با یک دور باطل روبهرو هستیم؛ تا زمانی که سطح فرهنگ و اخلاقیات نازل و فساد و دروغ و تقلب و فریب رایج است؛ دستیابی به اهداف برنامههای توسعه پایدار ناممکن و برقراری حق و عدالت و انصاف در مناسبات میان خود مردم و ملت و دولت ممتنع به نظر میرسد. درنتیجه انواع ناامنیها تشدید؛ ضروریات زندگی لنگ و بیاخلاقی و فساد فراگیرتر میشود. وضعیتی که متقابلاً راه را بر هرگونه اصلاح و توسعه تنگتر مینماید چراکه هیچ تغییر و اصلاحی در جامعه بدون دخالت عامل انسانی تحققپذیر نیست. و انسانها در حین عمل از ضرورتها و ارزشها هردو تأثیر میپذیرند. بنابراین برای پیشبرد توسعه پایدار و ایجاد جامعه سالم و به معنای حقیقی انسانی؛ در کنار بهرهمندی از خرد و دانش و فناوری؛ به عامل مشارکت جمعی مردم آگاه؛ بافرهنگ؛ مولد؛ مسئولیت پذیر و پای بند به حقیقت؛ عدالت و اخلاقیات انسانی و اجتماعی نیازاست؛ که هرچند اکثریت مردم ایران در عمق وجدان خود از آنها بیبهره نیستند؛ اما تحت شرایط پرفشار موجود اغلب از عمل به آنها احساس ناتوانی میکنند.
بااینحال این دور بسته فقط با ابتکار عمل همین عامل انسانی؛ یعنی مردم؛ البته در وضعیتی متفاوت باز میشود؛ این تحول رفتاری در وهله نخست نیازمند یک خودآگاهی جمعی نسبت به سرنوشت مشترک با بقیه مردم و سرزمین و نسبت به وجود هستی نامیرای انسانی خویش در جوار هستی میرای جانور انسانی خود است. خودآگاهی با این کیفیت و در مقیاس ملی؛ تنها در جریان مشارکت عملی و مبتکرانه جمعی در بستر جنبشهای اجتماعی امکان نطفه بستن مییابد. افراد و قشرهایی که در این تجربه آگاهیبخش مشارکت میکنند؛ بهرغم مشکلاتی که ازهر سو بر آنها فشارمی آورند؛ آمادگی ذهنی و روحی زیادی برای پذیرش و عمل به ارزشهای مشترک انسانی و ادای مسئولیت در قبال خود؛ جامعه و میهن خویش کسب میکنند. ولی همه میدانیم که پیش از آنکه این خصلتها در رفتار فردی و جمعی مردم تثبیت گردد؛ مرحله پرشور و احساس جنبشها بهپایان میرسد؛ یا با عقبنشینی در مواجهه با خشونت و یا به دلیل شروع دوره استقرار نظم جدید. مگر آنکه تجربه حضور هدفمند و آگاهانه جمعی با فعالیت در عرصههای مختلف زیست اجتماعی در درون انجمنها و نهادهای اجتماعی و مدنی دموکراتیک؛ بهمثابه جنبشی مدنی برای خودساماندهی و خوداتکایی در استقلال از سلطه (و نه قانون) تداوم یابد.
نهادهایی که بهمنظور گفتوگو و همکاری در حل مسائل مشترک؛ کسب امنیت نسبی در برابر آسیبها و تنگناهای های فلجکننده از طریق یاری و حمایت از یکدیگر و تقویت نیروی پایداری و بهمثابه بسترهایی برای انجام کنش اجتماعی تفاهمی؛ ارتقاء توانمندیهای وجودی با انجام فعالیتهای خلاق شکل میگیرند. تمهیدی که مردم ایران در شرایط مشابه در ادوار سخت و پرمخاطره بکار میبستند و به کمک آن موجودیت و هویت ملی و سرمایه اجتماعی و فرهنگی خود را از خطر اضمحلال قطعی نجات میدادند. شواهد تجربی و تاریخی دلالت دارند که تعامل و گفتوگو؛ همکاری و همیاری بهمنظور تسهیل فرایندهای تولید و ارائه خدمات جمعی؛ در سایه ارزشهای اخلاقی و انسانی مشترک در درون این همبستگیهای دموکراتیک و انسانی موجب میشود که بهتدریج عمل به مسئولیتهای اجتماعی در رفتار تکتک افراد جمع تثبیت و بارورشده استمرار پیدا کنند. بدون یک چنین تجربه عملی آزاد و داوطلبانه و از روی آگاهی و حس همبستگی انسانی و همکاری بر پایه آزادی؛ عدالت؛ تساوی حقوق و دموکراسی گفتوگویی (شورایی-مشارکتی)؛ انتظار نشان دادن پای بندی به حقوق عمومی و فردی دیگر افراد جامعه؛ جز از ناحیه اندکی افراد معقول و واقعبینانه نیست؛ زیرا جامعه امروزی ما نیازمند اخلاقی است که در موقعیت و در خلال کنش جمعی آگاهانه معطوف به رهایی شناخته و کسب میشود؛ نه مفاهیمی کلی و انتزاعی صرفاً ذهنی.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر