و حکومت ولایت تا قیامت!
فیروز نجومی
پس از چهل و دو سال سلطه دین بر جامعه، بدرستی روشن نیست مردم به چه چیزی باور دارند و یا وقتی در باره حال و احوال و موقعیت خود در جامعه می اندیشند به چه چیزی می اندیشند؟ چه عواملی را مسئول شرایط فلاکت بار خود و جامعه میدانند؟ در یافتن پاسخ، معلوم است که مجاز نیستی که رسمی و یا غیر رسمی به نظر سنجی اقدام نمایی. اگرچه با روشهای دیگری هم میتوان به این سوال پاسخ داد. با این وجود، از یک واقعیت میتوان خاطر جمعی داشته باشیم و آن این است که زندگی اکثریت مردم با درد و رنج، با مصیبت و نکبت، با گسترش فقر و فحشا و فساد و افسردگی آغشته گردیده است.
این بازتاب تاریکی حاکم بر جامعه ماست، تاریکی ای ناشی ازتثبیت هژمونی دین، دینی که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت. هژموننی دین ضرورتا جامعه را هر چه عمیقتر بسوی تاریکی به پیش رانده و میراند، بسوی تسلیم و اطاعت و فرمانبری از قواعد و مقررات شریعت اسلامی. مگر سلطه دین در اروپا نیز بجز تاریکی چیزی دیگری هم با خود بارمغان آورد؟
تاریکی ایکه بر ما حاکم است از ستیز متولیان دین با علم بر نمیخیزد، همچنانکه در اروپا بوقوع پیوست بلکه از مصادره علم و هرچه که در ارتباط است با ادبیات انسان شناسی برمیخیزد ، مثل مصادره آزادی و برابری و عدالت اجتماعی، مفاهیمی که یا در قاموس اسلام یافت نشوند و اگر هم پیدا شوند، بابتدایی ترین شکل ممکن بیان گردند. مثلا قطع یکدست و یک پای سارق، بیانگر عدالت اسلامی ست. در حالیکه در جهان کنونی تنبیه و مجازات نهایی ترین ابزار اجرای عدالت بشمار میرود. متولیان دین برهبری امام خمینی، پس از بازگشت از سر زمین امپریالیستها که باو امان داده بودند، مبارزه ضد امپریالیستی را که پرچمدار آن نیروی چپ و مجاهدین بودند، مصادره نموده و آنها را همراه طرفدارانشان تار و مار ساخته و خود را یکه تاز میدان نمودند.
البته که در این تاریکی، چه ناله ها و زاریها، چه شکوه ها و شکایاتی که بگوش نرسد و چه نارضایی هایی که هر روز انباشته تر نگردند. در تاریکی ست که حکومت دین، ورود ویروس مرگبارکووید 19 را از چین بکشور پنهان نگاه میدارد و جان هزاران هزار را بخطر انداخته تا بتوانند درسوک و عزای، سردار سلیمانی، سردار وفا دار ولایت و اربعین امام حسین مراسمی پرشکوه و عظمت را راه اندازی نمایند و جهانیان را به تعجب و تحسین وادارند.
در چنین شرایطی، شرایط تاریکی، مردم هر کس و هر چیزی را ممکن است مسئول گرفتاریها و تیرگی روزگارخود بدانند، از رهبر و ریاست جمهوری گرفته تا لایه های زیرین نظام، از آخوند و طلبه گرفته تا رئیس و مدیر موسسات دولتی. بعضا، وسیعتر بنگرند و بفسادی اشاره روند که تا زیرینترین لایه های اجتماع راه یافته و بعارضه هایی مزمن و غیر قابل علاج تبدیل شده اند، همچون اقتصاد رانت خواری، رشوه خواری، تقلب و دزدی. برخی نیز از مشکلات اقتصادی و سیاسی یاد کنند، از گرانی مهارنشدنی، کاهش روزانه ارزش پول و بیکاری، از نابرابری ها و بیعدالتی ها. بنابراین، چندان بیراهه نرفته ایم که نتیجه بگیریم که هریک از این عوامل به تنهایی و یا شماری از آنها را مجموعا، مردم مسئول تیره بختی و سیه روزی حاکم بر جامعه بشمار آورند.
واقعیت، اما، آنست که در میان مردم، از راس تا لایه های تحتانی جامعه، کمتر به افرادی بر میخوریم که دین و نهادهای دینی را از جمله حوزه های علمیه که تولید کننده دین و نگاه دارنده آنند، مسئول تیره بختی ها و تیره روزی هایی که با آن جامعه ما دست به گریبان است، بدانند. بعبارت دیکر، بسی بسیار بندرت دیده میشود که انگشت بسوی دین و باورهای دینی نشانه رود، بعنوان مسئول تمام عارضه های دردناک اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نه فقط در میاین مردم بلکه در میان تحلیلگران و چهرهای مشهور فضای مجازی. این بدان معناست که اسلام را در متن قرآن نمی بینند. یعنی که به سخنان الله، مالک بر دو جهان هستی و نیستی، توجه ای نکنند یا اگر اشاره ای هم بدان رود، مسئول را نه دین الله، که در قران بازتاب مییابد نه آنچه الله به "بندگان" خود میآموزد بلکه مسئول را آنانی میدانند که مظهر دین اند و قدرت را در انحصار خود در آورده اند، مسئول را فقیه و عالم و آخوند و ملا، می پندارند. اگرچه در صحت این برهان تردیدی نیست. مسئله این است که نقد این تحلیلگران نرسیده به مقصد وا میمانند نقد فقهای حاکم به نقد دین امتداد نمی یابد. بهمین دلیل، نباید انتظار داشت که حکومت دین باین زودیها صحنه قدرت را ترک کند.
در بهترین شرایط، منتقدین نظام، آخوندها را از طایفه شیاطین معرفی و شر و خباثت، بیرحمی و کین خواهی را به فقیه و فقاهت نسبت میدهند. فقهای حاکم را از آندسته از فقها میخوانند که تفسیر و تعبییری نا درست از اسلام دارند. یعنی که شر از چیزی برنمی خیزد که فقیه وعالم و یا آخوند و ملا بدان باور دارند، از جمله باور بکلام مقدس الله، کتاب قرآن، احادیث و روایات. خشونت و بیرحمی و فساد نهفته در متولیان دین اسلام، بویژه ناب محمدی آن، از ماهیت شخصیت آنان بر میخیزند و نه از قهر و خشونتی که در ذات الله و گفتمان او در کتاب قران که بارها به آنها اشاره رفته است، چنانکه گویی پیامبر اسلام، هرگز نه شمشیر بکف کرفته و نه هرگز سری را بر زمین افکنده است.
الله در سوره حمد، سوره ای که قرآن با آن آغاز میشود، برغم آنکه پیروان خود را فرمان دهد که او را رحمان و رحیم بخوانند، در واقع خدایست بسی بسیار خشمگین و سختگیر که هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، که در پنچ نوبت نمازگزاری در روز و یاحمد و ستایش الله در حالتهای گونان از جمله چسباندن پیشانی بر زمین بازتاب مییابد.
حجاب زنان، و جدایی جنسیت ها اختراع آخوندهای عالم و فقیه هم نیست، یا بطور کلی قواعد و مقررات شریعت اسلامی در عرصه های گوناگون از برگزاری مراسم عبادت الله گرفته و تا تا عرصه روابط زناشویی و کنشهای جنسیتی، همه احکامی اند برگرفته از کلام الله. احکام شریعت در قاموس اسلام ناب محمدی، بر ساخته سوء تاویل و تفسیر نیست. چه، احکام، قواعد و مقررات شریعت اسلام است که انسان را به اسارت و بندگی میکشاند و بانسان چنان مینگرد چنانکه گویی حیوانی بیش نیست.
مبادا که بنده ای شک و تردید نسبت به وحدت الله بخود راه دهد و راه شرک و کفر و شیوه منافق را برگزیند، الله از گناه بنده اش هرگز نمیگذرد. الله در واقع بارها باورمندان را به جهاد و شهادت و قتل فی سبیل الله فرا میخواند. اگر الله کشتار مشرک و منافق را کنشی کفر امیز و زشت و نا پسند و گناه میخواند، آیا امام خمینی و تمام پیروان او بر خلاف فرمان الله عمل میکردند؟ آیا قاضیان مرگ، از جمله رئیس فعلی قوه قضائیه، ابراهیم رئیسی، طلبه با هوش ذکاوتی بی مثال که هنوز مقدمات طلبه گری را بجا نیاورده به مرتبه آیت الله رسیده است و بفرمان پیشوای خود امام خمینی، بیش از 4000 جوان را بجرم نه گفتن باسلام ناب محمدی بدار مجازات اسلامی می آویزند؟ تخریب و ویرانی و جنایاتی که در دامن الله و پیامبران و امامانش هنوز بطور کامل آشکار نشده است. اما، همگان باید آگاه باشند، فقها و یا آخوندهای حاکم به بیش از چهل سال ویرانی و خونریزی، کشتار و سرکوب دست نمیزدند اگر در دامن قران، در دامن الله تربیت و پرورش نیافته بودند و به آموزشهای الله باورنداشتند.
بعضا تحلیگران و اندیشه ورزان، از ناستالژی اسلام دست بر نمیدارند، از اسلامی سخن گویند که اسلام دوست داشتنی می نامندش، اسلامی که آزارش بکسی نمیرسید و بالطبع اجرای بعضی از مراسم آن را مورد تایید قرارداده و خیلی تهی از برخی فوائد بحساب نیاورند، مثل برگزاری مراسم نماز در پنچ نوبت در روز، در صبح سحر، باید چشمها را با حمد و ستایش الله بگشائی و در نیمه روز و غروب و شب هنگام، همان تکرار کنی که جمعا به 17 بار رسد. این منتقدین بدان جهت مراسم نمازگزاری را بی آزار میخوانند، چون رفتار و گفتاری که بمنصه ظهور رسد مثبت و قابل پذیرش ارزیابی نموده و آنرا هرگز با زتابی از تسلیم و اطاعت و فرمانبری نمی بینند. به تاثیر مخرب و حقارت آور بخاک افتادن و تکرار حمد و ستایش موجودی حاکم برهستی نمی اندیشند و نه بعواقب آن برای فرهنگ جامعه و تداوم و بقای نظام استبدادی. اگر نمازگزاری ادامه یافته است بآن دلیل است که زیربنای اقتدارقشر فقیه و عالم بوده است. بدون تخریب این زیر بنا، بعید بنظر میرسد که حکومت ولایت از مقرش تکانی بخورد.
این منتقدین ضد رژیم که نمیتوانند درون خویش از دین بشورند، فراموش میکنند، اسلام بی اذیت و آزار برساخته شرایطی بود که دین خانه نشین بود، بعرصه خصوصی تعلق داشت. با این وجود منتقد دین باید سر بر کف مینهاد تا بنقد دین بپردازد. احمد کسروی بچه دلیل جان خود را از دست داد؟ مگر نه اینکه خرافات نهفته در شیعیگری را آشکار ساخت.
حال پس از 42 سال به تجربه ثابت شده است، تا جامعه بماهیت اسارت آوراحکام شریعتی آگاه نگردد بعید بنظر میرسد که بتوان ضربه ای کاری بر بنیان نظام حاکم وارد نمود. چه، قواعد و مقررات شریعت اسلامی در واقعیت در خدمت اسارت و بندگی انسان است. الله دوستدار بنده و عبد و اسیر است. نه انسان آزاد و خردمند. قوانین و مقررات شریعتی هیچگونه سازگاری با کرامت انسانی ندارد. تا زمانی که سرنوشت شریعت اسلامی به سرنوشت آخوند حاکم گره نخورد و تا زمانیکه هژمونی دین برجامعه، بچاش کشیده نشود، خاطر آسوده دار این هموطن، حکومت ولایت هم میماند تا قیامت.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
https://firoznodjomi.blogspot.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر