۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

بن بست در اصلاح نظام ، کاسبی در رفع حصر

حامد آینه وند
پیروزی محمود احمدی نژاد در سال ۸۴ پیش از آنکه محصول رقابت با مرحوم آیت ا.. هاشمی رفسنجانی که نماد حاکمیت در آن روزها محسوب می شد باشد نتیجه تحریم انتخابات توسط بخش وسیعی از مردم بود که از عدم ایستادگی خاتمی و عقب نشینی از وعده ها و پس گرفتن لوایح دوقلوی معروف افزایش اختیارات رئیس جمهور از مجلس ناراضی بودند.


پیروزی پوپولیسم(عوام گرایی) در جوامع محصول کناره گیری نخبگان از عرصه سیاسی، بی تفاوت شدن آنها نسبت به اثر بخشی اشان بر حوزه قدرت و و اگذاری سرنوشت سیاسی کشور به دست توده های حاشیه نشین است. احمدی نژاد از این مسیر راه پیروزی را هموار دید و آن شعارها را داد و شد آنچه دیدیم. پس از ۴ سال غم انگیزی که بر مملکت گذشت میر حسین موسوی با از خود گذشتگی پا به عرصه گذاشت و شوری در طبقه متوسط شهری و نخبگان ایجاد کرد که منجر به تسخیر عرصه عمومی توسط مردم شد، آنچه حاکمیت را نگران کرده بود بیش از شخصیت خود موسوی و ثبات فکر و قدم وی، تسخیر عرصه عمومی توسط مردم بود. تداوم حصر در واقع محصول همین ثبات فکری و قدمی است، صفتی که در انگشت شماری از اصلاح طلبان هست.
به عبارت دیگر تداوم حصر بیش از آنکه محصول لجاجت حاکمیت باشد ناشی از ترس تسخیر دوباره عرصه عمومی توسط مردم است که به حق و درست هم هست. فرو کاستن این مساله به لجاجت حاکمیت و خصومت های شخصی بین رهبر جمهوری اسلامی با رهبران جنبش سبز، ناشی از عدم درک درست واقعیت سیاسی حصر است.
مرگ رهبران جنبش سبز در حصر، ستاینده امید از جامعه جوانی خواهد بود که در زیر پوست آن، میل به تغیرات وسیع و گسترده درکلیت جمهوری اسلامی بسیار است. شعار رفع حصر از رهبران جنبش سبز که در کمپین های انتخاباتی رئیس جمهور طنین انداز بود پی گیری آن امید به تغیرات است و الا رفع حصر به صفت شخصی آزادی محصوران، نه برای رهبران از جان گذشته مهم است و نه برای جامعه ای که به این صفت قهرمانی و پایمردی بر عهد و پیمان آنان را شناخته است.
پس از این مقدمه نگاهی کنیم به فرآیندی که حسن روحانی در آن به پاستور راه یافت. او سالها عضو جامعه روحانیت مبارز و دبیر شورای عالی امنیت ملی دو ران محمد خاتمی به سفارش آیت ا.. خامنه ای بود که مسئولیت دور اول مذاکرات با ترو ئیکای اروپایی در پرونده هسته ای معروف به مذاکرات سعد آبادرا رهبری می کرد. او فاقد سابقه سیاسی مشعشعی از اصلاح طلبی و پایگاه اجتماعی بود اما حمایت هاشمی از روحانی و تقاضای وی از خاتمی برای حمایت از رو حانی پس از سلب صلاحیت از هاشمی برای نشستن مجدد در پاستور، که به دلیل حمایت از جنبش سبز بود، مسیر ریاست جمهوری روحانی هموار شد.
در واقع هاشمی، خاتمی و روحانی احیای حیثیت سیاسی از دست رفته خود را مدیون حمایت از جنبش سبز و رهبران محصور آن هستند و الا اعتبار سیاسی آنها نزد مردم تا پیش از آن از میان رفته بود. برای این مهم به حافظه خود رجوع کرده و سال های پایانی ریاست جمهوری خاتمی و هاشمی را به یاد آورید. اینها را که کنار هم بگذاریم درک روشنتری از اصرار حاکمیت به ادامه حصر پیدا می کنیم.
ادامه حصر و مرگ رهبران در حصر از نگاه حاکمیت ریشه امید به تغیرات را می خشکاند و البته شخصیت های نمادین تحول خواه را نیز همزمان از میان بر می دارد و حیثیت سیاسی روحانی، خاتمی و اصلاح طلبان را هم به شدت ملکوک می کند چون نه تنها نتوانستند حصر را بشکنند بلکه با این وعده پی در پی در انتخابات پیروز شدند و خلف وعده کردند.
وقتی عرصه سیاسی از اصلاح طلبان راستین خالی باشد نتیجه آن می شود کسانی که با برند اصلاح طلبی که زمانی حرفهایی برای گفتن داشت و البته به پایان رسید باوعده رفع حصر کاسبی کنند و ژنهای خوب را برای استمرار کاسبی در آینده آموزش دهند. پایان اصلاح طلبی را حجاریان سالها پیشتر از این با سخنرانی معروف خود که اصلاحات مرد زنده باد اصلاحات اعلام کرد و با اعلام حضور ژنهای خوب مثل فرزندان عارف و موسوی لاری که تعدادشان هم کم نیست، من درک روشنتری از زنده باد اصلاحات پیدا کردم و متوجه معنای این سخن شدم. با بسته شدن لیست امید برای مجلس و شورای شهر و استمرار حضور افرادی چون ربیعی و رحمانی فضلی در کابینه و اضافه شدن چهره ای مثل آذری جهرمی به آن درک من از اصلاح طلبی هر روز تکامل بیشتری پیدا می کند. این درک بیشتر را اما مدیون حضور روحانی در پاستور و و میدان داری لیست امید در مجلس هستم و باید به سبک بچه های دهه هفتاد فریاد بزنم که … روحانی مچکریم …

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر