۱۳۹۵ تیر ۲۶, شنبه

واکاوی انتقادی اپوزیسیون ، پتانسیل عبور از استبداد دینی را افزایش می دهد



مهرداد درویش پور

گاه نیمی از حقیقت را گفتن خود بزرگترین دروغ پردازی است. من از گیرکردگی سیاسی اپوزیسیون تبعیدی سخن نگفتم بلکه از گیرکردگی سیاست در ایران و منطقه سخن گفته ام. 

درپاسخ به مقاله "میخ آخر درویش پور بر تابوت اپوزیسیون تبعیدی" در سایت امپراظوری دورغ 
درپی گفتگوی تلویزیونی سیروس ملکوتی با من درباره واکاوی اپوزیسیون ایرانی و عوامل ایستایی و دینامیزم درونی آن، یکی از سایت های افراطی حکومت به نام "امپراطوری دروغ" کوشیده ازآن برای تخطئه اپوزیسیون بهره برداری کرده و همزمان به دشنام گویی و اتهام زنی علیه من بپردازد.
معمولا به مزه پراکنی های عوامل دست چندم حکومت پاسخ نمی دهم. چند باری هم که واکنش نشان دادم بیشتر در پاسخ به کیهان شریعتمداری بود که اصلی ترین رسانه افراطی ترین گرایشات در جمهوری اسلامی ایران است. اما ابنبار کوشیده اند علاوه بر تحریف سخنانم در نقد اپوزیسیون تبعیدی، پرونده تازه ای علیه من بگشایند. هم از این رو در پاسخ به آن به چند نکته اشاره می کنم.
1- نوشته اند: "وی در ابتدا به ناگزیر بودن سرنگونی بلوک شرق در دهه ۹۰ میلادی اشاره می کند و می گوید این استبداد پادگانی چاره ای جز زوال در مقابل لیبرالیسم نداشت".
در حقیقت نه بنیادگرایان اسلامی دلسوز نظام های کمونیستی سرنگون شده اند و نه من از نظام های لیبرال دفاع کرده ام. تنها تاکید کرده ام بدیلی که به جای فراتر رفتن از لیبرالیسم، حتی ارزش های دمکراتیک جوامع غربی را هم پس زند، نظام مطلوب و جذابی نخواهد بود و دیر یا زود با بحران عدم مشروعیت و خطر از پای درآمدن دربرابر فشار درونی و بیرونی روبرو می شود. به ویژه اگر مدعی چالش جهان غرب نیز باشد. گویا ایادی نظام شبه توتالیتار اسلامی با همذات پنداری خود با نظام های استالینیستی نگران دچار شدن به سرنوشت مشابهند و هم از این رو از این تحلیل به درد آمده اند.
2- نوشته اند: "این سخنان در حالی ایراد می شود که درویش پور در دهه شصت در ایران از نظریه پردازان جریان چپ بود و سال ها حتی برای دفاع از جریانات کمونیستی حتی مبارزه مسلحانه نیز داشته است". گرچه من در دهه شصت در جنبش کمونیستی در زمینه های سیاسی و نظری حضوری فعال داشته ام، اما فاصله گیری از کمونیسم نیز هرگز به معنای باور به لیبرالیسم نبوده است. علاوه بر آن هرگز در طول زندگی ام حتی یک تیر هم شلیک نکرده ام، چه برسد به مبارزه مسلحانه! نه در دوره حکومت پهلوی به مبارزات مسلحانه چریکی باور داشته ام، نه در جمهوری اسلامی ایران. زمانی هم که به پیکار پیوستم، این سازمان از مشی مسلحانه چریکی گسسته و مشی سیاسی/توده ای را اتخاذ کرده بود. قبل از مهاجرت به سوئد نیز، در یک سال و نیمی که در کردستان بیشتر میهمان کومله بودم، فعالیت هایم به حوزه سیاسی و نظری محدود بود. در خارج از کشور نیز در نیمه دوم دهه شصت با انتشار مقالاتی در نقد خشونت و قدرت، حتی معایب انقلاب قهری را نیز برشمردم و از آن زمان همیشه بر مبارزات مسالمت آمیز پافشاری کرده ام.
با توجه به این حقایق پرسش اینجا است منظور از این پرونده سازی امپراطوری دروغ چیست؟ آیا باید آن را بخشی از عادت فراموش نشده ایادی رژیمی خواند که بسیاری از جوانان اعلامیه بدست را در همان دهه شصت دستگیر و سپس به جرم واهی "مبارزه مسلحانه" به جوخه های اعدام سپرد تا کشتار مخالفان را توجیه کند؟ یا آن که این اتهام به قصد "سنگین تر ساختن" پرونده مخالفتم با جمهوری اسلامی صورت گرفته است؟ یا شاید قصدشان تولید وحشت در مخاطبین نوشته ها و سخنانم که امروز بیشتر با چهره ای آکادمیک و معتدل سیاسی سر و کار دارند، صورت گرفته است؟ قصد هرچه باشد، ترهات "امپراطوری دروغ" براستی مشتی خرد از نمونه خروار حکومتی است که هیچ نامی بهتر از "امپراطوری دروغ و کشتار" به آن نمی توان داد.
3- نوشته اند: "وی در بخشی از مصاحبه خود می گوید اپوزیسیون در سال های اخیر دچار گیر کردگی سیاسی شده است زیرا شکاف فزاینده بین اپوزیسیون و دغدغه های روزمره مردم به انزوای نسبی اپوزیسیون تبعیدی انجامیده است و از طرفی حاشیه نشینی دوگانه بخش مهمی از اپوزیسیون تبعیدی که بسر بردن در پیله تبعید و به روز نشدن آن را به همراه داشته است باعث شده این پدید در بین این نیرو ها تشدید شود."
گاه نیمی از حقیقت را گفتن خود بزرگترین دروغ پردازی است. من از گیرکردگی سیاسی اپوزیسیون تبعیدی سخن نگفتم بلکه از گیرکردگی سیاست در ایران و منطقه سخن گفته ام. به این معنا که اکثریت مردم نه کوچکترین علاقه ای به حکومت اسلامی دارند و نه همزمان امیدی به اپوزیسیون آن دارند.آن هنگام که مردمی حکومتی را نمی خواهند اما توان تغییر آن را ندارند و همزمان خواستار تغییر هستند، اما اپوزیسیون معتبر قدرتمند و فراگیری برای تامین خواست هایشان وجود ندارد، می توان از نوعی گیرکردگی در سیاست سخن گفت. در کشورهایی چون ایران، عراق، سوریه، افغانستان، لیبی با عریان ترین نمونه های اشکال گوناگون گیرکردگی سیاست به رغم تفاوت شرایط آنها روبروئیم. "امپراطوری دروغ" اما آگاهانه اشاره من به انزجار همگانی مردم از حکومت اسلامی را درز گرفته تا گیرکردگی سیاست را تنها به عنوان دشواری اپوزیسیون معرفی کند!
4- نوشته اند: "وی همچنین پیری و فرسودگی اپوزیسیون و گسست نسلی آن با نسل جوان که زبان، خواست ها و فرهنگ دیگری را نمایندگی می کند را عامل دیگری در جاماندن اپوزیسیون از نسل های جدید مخالف نظام دانسته و پیش بینی کرده این شکاف روز به روز بیشتر شده و دیگر حتی کشور های مخالف ایران اسلامی نیز به این نیرو ها اعتماد و اعتقادی ندارند."

این حفیقتی است که موقعیت تبعیدی بخش مهمی از اپوزیسیون ایران توان اثر گذاری آن را محدود کرده و در درازمدت آن را با آسیب های فراوانی روبرو ساخته است. اما تبعید امر خود خواسته نیست. بسیاری برای نجات جان شان و گریز از چنگال شکارچیان حکومت اسلامی، به تبعید گریخته اند. اگر براستی اپوزیسیون مرده است و میخ تابوت آن هم کوبیده شده است، پس حکومت نباید هراسی از تن دادن به یک انتخابات آزاد و پیش شرط های آن داشته باشد. کافی است تنها یک روز قدرت زور و وحشت استبداد ولایت فقیه و حکومت پادگانی از سر مردم برداشته شود تا روشن شود این تابوت کدام سلطان است که میخ آخر به تابوت آن کوبیده می شود!
بگذریم از این که نفس گردهمایی اخیر سازمان مجاهدین و حمایت پر و پا قرص برخی از چهره های بانفوذ سیاسی عربستان، مصر، امریکا، فرانسه و.. نشان داد که خیالبافی حکومت اسلامی از بی اعتمادی کشورهای مخالف آن به اپوزیسیون ایران تا چه حد ساده لوحانه است. حقیقت این است که با پایان دوران ریاست جمهوری اوباما و تضعیف گفتمان تعامل با جمهوری اسلامی در غرب، احتمالا مخالفت با جمهوری اسلامی دوباره بالا گرفته و هم از این رو بخش هایی از اپوزیسیون ایران که به حمایت قدرت های خارجی دل بسته اند، جانی دوباره یافته و فعال تر خواهند شد. شواهد این امر در همین چند ماه گذشته کاملا پیداست. در متن چنین شرایطی اپوزیسیون مستقل ایرانی (اعم از ملی، چپ، جمهوری خواه و دین باور) که به استحاله نظام و قدرت های داخلی و خارجی دل نبسته است، راهی جز واکاوی انتقادی برای غلبه بر مشکلات و تسهیل راه عبور از استبداد دینی در ایران ندارد. گفتگوی اخیر من با سیروس ملکوتی نیز گامی در این راستا است.
5- نوشته اند: "وی که در گذشته فعالیت های فمنیستی گسترده ای را در خارج کشور نمایندگی می کرده در این مصاحبه با انتقاد از مردسالارانه بودن فعالیت های اپوزیسیون گفته که فرهنگ مردانه حاکم بر گروه های مخالف نظام  که گسست جنسیتی را موجب شده است و از مشارکت زنان در گروه های سیاسی کاسته موجب شده تا بخش های زیادی از توان گروهک ها از آن ها ستانده شود و این موضوع ضربه بزرگی بر پیکره نحیف اپوزیسیون زده است".
این تنها اشاره واقعی "امپراطوری دروغ" به سخنان من است. با این همه، جان کلام من این است که جمهوری اسلامی ایران یکی از خشن ترین و زن ستیز ترین حکومت های مردسالار تاریخ معاصر بشری است. هم از این رو اپوزیسیون آن از هر منظری هم که بنگریم نیازمند نقد جدی تری به رابطه سیاست و فرهنگ با مردسالاری و به ویژه نقد سیاست، قوانین و ساختارهای مردسالارانه آن حکومت و طرح خواست برابری جنسیتی و حقوق زنان است. امری که بنا به تعریف می بایست سخت موضوع تمرکز اپوزیسیون در نقد حکومت باشد اما شوربختانه دستکم گرفته شده است. اشاره من این است که یک اپوزیوسیون فمینیست از قدرت جذابیت و جلب مشارکت بیشتر زنان برخوردار خواهد شد. جالب است که امپراطوری دروغ با ذکر انتقاد من به اپوزیسیون تلویحا به ویژگی عمیقا مردسالار نظام اسلامی که زنان اصلی ترین قربانیان آنند، اعتراف کرده است!
6 نوشته اند: "این روز ها در پی شکست های پی در پی جریانات ضد انقلاب در خارج کشور در مقابله با نظام اسلامی هر کدام از این گروه ها یکدیگر را متهم می نمایند که تمامی مشکلات و شکست ها بر عهده طرف مقابل است. البته در لوای این انتقاد ها برای این که حامیان خود را بیش از این مایوس نکنند هر از چند گاهی در یکی از کشور های اروپایی به قصد وحدت کنار هم جمع می شوند ولی باز هم اختلافات افزایش می یابد و دست از پا دراز تر به خانه خود باز می گردند."
این درست است که اپوزیسیون متشکل ایران از جمله بر اثر سرکوب طولانی مدت جمهوری اسلامی تضعیف شده اند و بخش مهمی از آن به جای بازبینی انتقادی و به روز کردن خود یکدیگر را عامل شکست می خوانند. با این وجود از برکت سر کارنامه بیش از سه و نیم دهه نظام، بخش اعظم جامعه ایران به مخالف و اصلی ترین اپوزیسیون حکومت بدل شده و شکاف بین حکومت و ملت هرگز تا این حد فراگیر نبوده است. درست همین نیرو پتانسیل تغییر در ایران است که امروز ایستادگی خود در برابر سیاست و ارزش های بنیادگرایی اسلامی را بیشتر در حوزه فرهنگ به نمایش می گذارد و فردا با تغییر توازن قوا چالش های سیاسی نوینی را پیش روی حکومت قرار خواهد داد.

7- نوشته اند: "لازم به یاد آوریست که درویش پور علاوه بر فعالیت سیاسی در مخالفت با نظام اسلامی از تز ازدواج هم جنس بازان نیز حمایت می کند و اعتقاد دارد که با این اعتقادات و به روز نگه داشتن خود می تواند به نسل جوان اپوزیسیون نزدیک شود. وی در یک برنامه تلویزیونی چند سال پیش گفته بود :”من عمیقا بر این باور هستم که ما در ایران باید آرزومند جامعه ای باشیم که تنوع جنسیتی در آن به رسمیت شناخته شود. چند گونگی مربوط به گرایش جنسی، به گونه ای که هیچ گرایش جنسی به دیگر گرایش های جنسی برتری نداشته باشد .هر چه تساهل در گرایشات جنسی را کمتر کنیم شانس بیشتری برای یک جامعه دموکراتیک و جامعه سالم تر خواهیم داشت.”
آیا "امپراطوری دروغ" این نکته اخر را نوشته است تا به خیال خود تاثیر کلام مرا در افکار عمومی طرفدار دگر جنس خواهی اجباری در جامعه تضعیف کند یا براستی نگران ان است که "با این اعتفادات و به روز نگه داشتن خود" بتوان "به نسل جوان اپوزیسیون" نزدیک شد؟ از ایادی حکومتی که در آن مجازات همجنس گرایی در قانون مرگ است، برداشت شان از همجنس گرایان همچون برداشت نازی های هیتلری است، رئیس جمهوریش اصولا وجود همجنس گرایی در ایران را منکر می شود و مقامات آن در بهترین حالت از همجنس گرایان و "دگرباشان جنسی" همچون یک بیماری نام می برند، انتظار چندانی نمی توان داشت. اما براستی مبارزه فعال علیه هرگونه تبعیض ازجمله تبعیض جنسیتی، اتنیکی، دینی، گرایش جنسی، سنی توان خواهی و... و دفاع از حق برابر انسانها، پلورالیسم سیاسی، فرهنگی و گرایش جنسی و... آن باورها و ارزش هایی است که به اعتبار آن یک اپوزیسیون دمکرات و سکولار می تواند خود را به روز کند، به نسل جوان نزدیک شود و گروه هایی اجتماعی گسترده تری را در بر گیرد. در چنین شرایطی شانس عبور از استبداد دینی در ایران و سپردن آن به پیشا تاریخ آن سرزمین افزایش خواهد یافت!
برای شنیدن گفتگوی سیروس ملکوتی با من که به آن استناد شده است، می توانید به لینک زیر نگاه کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر