بنیان جمهوری اسلامی بر حذف گذارده شده است.‌ هربار هسته‌ی سخت قدرت تنگ‌تر و تنگ‌تر شده و اطرافیان بیشتری را حذف نموده است.‌ دامنه‌ی این حذف‌ها به قدری بوده که آقای هاشمی‌رفسنجانی در زمان ریاست‌جمهوری در یکی از خطبه‌های نماز جمعه سخنی بدین مضمون گفت که «ببینید ما در این کشور این همه حذف از صحنه‏هاى کلیدى را داشتیم و این همه از شخصیت‏هاى بانفوذ سیاسى تصفیه شدند و آب از آب تکان نخورد. این به خاطر آن است که ما ولایت فقیه داریم! در آمریکا کم‏ترین حرکتى موجب مى‏شود که خبرنگاران هجوم آورند و ریگان پیر را سؤال‏پیچ کنند. اما در کشور ما همان‏طور که مى‏بینید آب از آب تکان نمى‏خورد!»
حذف نیروهای ملی و ملی – مذهبی، حذف چپ‌های مارکسیست، حذف آیت‌الله‌هایی چون شریعتمداری، خویی، و آیت‌الله منتظری، حذف جناح چپ درون نظام یا همان خط امامی‌ها، تمام حذف‌هایی‌اند که انجام شده و به قول آیت‌الله آب از آب تکان نخورده است. اکنون اما، حذف هاشمی‌رفسنجانی کلید خورده است. آیت‌الله هاشمی خود نیز در حذف چهره‌ها و نیروهای انقلابی و انحصارطلبی برای روحانیت و قلع و قمع نیروهای ملی و دغدغه‌داری که نقش محوری در پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم شاه داشتند، کم و بیش دست داشت.‌ اکنون اما، همان ترفندهایی که خود او علیه شریف‌ترین نیروها و اصیل‌ترین فعالان ایرانی به کار می‌برد تا آنها را حذف کند و سکان نظام را به دست گیرد، علیه او و اطرافیانش به کار می‌رود و پروژه‌ی حذف وی تا پیش از مرگ رهبری کلید خورده است.‌ آیت‌الله هاشمی خود بهتر از هر کس این را می‌داند و همین امر وی را ناگزیر از پیوند خوردن با توده‌ی مردم کرده است.‌ او نیک می‌داند که اکنون بیش از هر وقت به مردم نیاز دارد. نظامی که برای برپایی و تداومش خون‌های بسیاری ریخته و خانواده‌های بسیاری را داغ‌دار شده است، به او وفا نکرده و نزدیک است که او و خاندانش را در دالان‌های تنگ و تاریک قدرت قربانی کند!‌ هدف در این نوشتار تحلیل گذشته و عملکردهای پیشینی هاشمی نیست، موضوع و مقصود، بررسی امکان حذف وی است، آیا آن‌چنان که پیش از این دیگران را حذف کردند و آب از آب تکان نخورد، می‌توان هاشمی را هم حذف نمود و آب از آب تکان نخورد؟
اکثر قریب به تمام حذف‌های تاریخ جمهوری اسلامی به بهانه‌ی آمریکایی بودن انجام شده‌اند.‌ از بعد از گروگانگیری و استعفای دولت موقت، علی‌رغم ارتباطات پنهانی اعضاء و رهبران حزب جمهوری اسلامی ایران با جمهوری‌خواهان آمریکا، هرکس را که می‌خواستند حذف کنند، به وی انگ آمریکایی و عامل امپریالیسم بودن می‌زدند و حذفش می‌کردند. در جریان گروگانگیری جناحی که به رهبری رئیس‌جمهور وقت، ابوالحسن بنی‌صدر در تلاش بود که با مذاکرات علنی و روابط شفاف، موضوع گروگان‌ها را حل کند، حذف شد. در واقع نیروهایی که معتقد به تعامل با جهان و ارتباط شفاف و روشن با غرب و آمریکا، متناسب با حقوق بین‌الملل و منافع ملی بوده‌اند، همیشه آمریکایی دانسته می‌شدند و آنهایی که در پشت درهای بسته و به دور از انظار خبرنگاران و رسانه‌ها با آمریکایی‌ها رابطه داشته و از بیرون با شعار مرگ بر آمریکا برای خود در حذف دیگران مشروعیت می‌خریده‌اند، ضد آمریکایی!؛ اکنون نیز تیم هاشمی بنابر ضرورت‌های تاریخی و درک تلخ واقعیات سخت سیاسی و اقتصادی در حوزه‌های ملی و بین‌المللی به همان نتیجه‌ای رسیده‌اند که ۳۷ سال پیش مردان بزرگ تاریخ ایران در دولت موقت فریاد می‌زدند و می‌گفتند در دنیای امروز و با شرایطی که ایران در آن قرار دارد، جز با تعامل و دوستی و مشارکت بین‌المللی مبتنی بر منافع ملی و حقوق بین‌الملل نمی‌توان زیستی انسانی و حداقلی از رفاه برای مردم خود ساخت.‌ امروز هاشمی‌رفسنجانی به این نتیجه رسیده است که باید با جهان تعامل کرد و روابط پنهانی‌ای که نتیجه‌ای جز ضرر و ویرانی برای منافع ملی و حقوق ملت ندارد را در عرصه‌ی عمومی و به طور شفاف و روشن انجام داد.‌ همین نتیجه‌گیری اما هسته‌ی سخت قدرت را بر آن داشته تا یک بار دیگر از پروژه‌ی نفوذ سخن بگوید و به این بهانه عده‌ای دیگر را حذف کند.‌ هسته‌ی سخت قدرت برای دوام خود نیاز جدی به دشمنی با آمریکا در ظاهر و ارتباط با جناح جنگ‌طلب و بنیادگرای آن در خفا دارد؛ لذا هرگز تن به عادی شدن روابط نمی‌دهد و کسانی که بخواهند تلاش کنند این روابط عادی شود را تحت عنوان نفوذی حذف خواهد کرد.‌ جمهوری اسلامی، سال‌هاست که از انقلاب اسلامی و شعارهای آن گذر کرده است.‌ در واقع انقلاب اسلامی و شعارهایش، بعد از استعفای دولت موقت و کودتا علیه ابوالحسن بنی‌صدر و حذف وی، به طور کامل کنار گذارده شد و جمهوری اسلامی با محوریت «زور» و دو موضوع «حجاب» و «دشمنی با آمریکا» قوام و دوام یافته است.‌ اگر این دو موضوع را از دست دهند، دیگر از جمهوری اسلامی موجود چیزی باقی نخواهد ماند و مشروعیت حاکمیت تماماً و به طور مستقیم وابسته به آرای مردم می‌شود؛ در این صورت اولین چیزی که مردم به آن رای منفی خواهند داد، ارکان و عناصری است که تضییع کننده‌ی حقوق حقه‌ی آنان است. بنابراین هسته‌ی سخت قدرت به شدت تلاش می‌کند که مبارزه و دشمنی با آمریکا و دفاع از حجاب و عفاف هرگز از موضوعیت نیفتند. در طول عمر جمهوری اسلامی این دو پدیده همیشه وجود داشته و هر دو نیز بهانه‌ای برای سرکوب‌های اجتماعی و سیاسی مردم بوده‌اند. از حجاب که بگذریم اما، مساله‌ی آمریکا و دشمنی با آن در حالی بوده که در خفا و پنهانی رابطه با امریکا همیشه وجود داشته است. اساساً نقش آمریکا و مذاکره با طرف آمریکایی در تاریخ ایران چه پیش و چه پس از انقلاب از اهمیتی بسیار برخوردار بوده است! هر جناح درون قدرت که قصد حذف دیگر جناح را داشته است، با آمریکا وارد مذاکره و گفتگوی پنهانی شده و اعتماد آن را جلب و سپس به حذف رقیب خود در قدرت پرداخته است. رقیبی که معتقد به روابط آشکار و علنی با آمریکا بوده، و بر این باور که باید با تمام دنیا رابطه‌ای دوسویه مبتنی بر مافع ملی و حقوق بین‌المللی داشت، همیشه به عنوان آمریکایی و عامل نفوذ، حذف شده است.‌
بنابر خاطرات و گزارشاتی که از طبقه‌بندی محرمانه در غرب خارج و منتشر شده‌اند، همیشه بین طرف‌های ایرانی با جمهوری‌خواهان و بنیادگرایان آمریکایی ارتباطات پنهانی وجود داشته است. آغاز این ارتباطات به موضوع اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن سفرا و کارمندان سفارت برمی‌گردد. اسنادی که بعدها منتشر شدند نشان می‌داد که برخی رهبران سیاسی در ایران با برخی رهبران جمهوری‌خواه در آمریکا، ملاقات‌هایی داشته و به این نتیجه رسیده‌اند که ایران گروگان‌های آمریکایی را تا زمان انتخابات ریاست‌جمهوری آزاد نکند تا جمهوری‌خواهان از این ضعف علیه کارتر استفاده و انتخابات را برنده شوند. در ازای این کار جمهوری‌خواهانی که مذاکره می‌کردند – بوش پدر و کِیسی – قول دادند که بعد از قدرت گرفتن در آمریکا به ایران برای مقابله با ارتش عراق اسلحه بفروشند. جمهوری‌خواهان از آتوی گروگان‌ها بیشترین و بهترین استفاده‌ها را بردند و توانستند در انتخابات ریاست‌جمهوری بر کارتر پیروز شوند. آقای هاشمی‌رفسنجانی بعد از پیروزی ریگان در انتخابات آمریکا در نماز جمعه اعلام کرد ما توانستیم در انتخابات آمریکا دخالت کنیم و سرنوشت آن را معین سازیم. این سخن حقی بود و مانع شدن بر سر راه آزادی گروگان‌ها، همان دخالت در انتخابات آمریکا بود.
بعد از پیروز جمهوری‌خواهان در انتخابات و رئیس‌جمهور شدن ریگان، بوش معاون شد و کیسی رئیس سازمان سیا؛ تمام اعضای سیا که توسط کارتر به علت نقض پنهان و آشکار حقوق بشر از کار برکنار شده بودند، به سر کار بازگشتند و دوباره سازمان سیا به روال پیشین خود بازگشت. مذاکره پنهانی با جمهوری‌خواهان آمریکا به جایی رسید که آنها کارتر را در انتخابات شکست دادند و در ایران جناحی از قدرت توانست دیگر جناح و سایر نیروهای دخیل در انقلاب را حذف کند. جنگی که عراق آغاز کرده بود بهترین بستر برای حذف نیروها در ایران بود و کاست روحانیت از این امکان بهترین استفاده را برد. لذا جنگی که در ماه‌های آغازین امکان پایانش بود و کشورهای عربی پذیرفته بودند غرامت جنگی ایران را بپردازند و آتش‌بس اعلام شود، ۸ سال تداوم یافت. تداوم جنگ نیاز به سلاح داشت و این سلاح را جمهوری‌خواهان آمریکا تعهد کرده بودند که در ازای آزاد نکردن گروگان‌ها تا موقع مقرر بپردازند. فروش اسلحه آمریکایی به ایران از تابستان ۱۹۸۱ میلادی آغاز شد. شارون وزیر دفاع اسرائیل واسطه‌ی اصلی این انتقال اسلحه از آمریکا به ایران بود که در سال ۱۹۸۲ آن را فاش کرد و موجب شد که ایران به مدت ۴ ماه از آمریکا سلاح نخرد. اما این تحریم خرید تسلیحاتی دیری نپایید و دوباره مذاکرات آغاز شدند. بن مناش افسر اطلاعاتی اسرائیل درباره یکی از منافع اسرائیل از جنگ ایران و عراق و تهیه سلاح برای ایرانیان می‌گوید: «معامله تسلحیاتی با لهستان موجب بهبود روابط با شوروی می‌شد و این امر باعث اجازه یافتن میلیون‌ها یهودی روسیه برای مهاجرت به اسرائیل می‌شد. با مهاجرت یهودیان روسیه به سرزمین‌های اشغالی نیاز اسرائیل به نیروی انسانی تامین می‌شد و با اسکان این افراد در سرزمین‌های اشغالی کشور یهود وسعت می‌گرفت». لذا اسرائیل توسط بن‌مناش ۱۰۰ هزار قبضه تفنگ سبک به قیمت هر قبضه ۸۱ دلار از لهستان می‌خرد و ۱۲۵ دلار به ایران می‌فروشد.
روابط پنهانی ایران و آمریکا با سفر مک‌فارلین به ایران از پرده‌ها بیرون افتاد و بیت آیت‌الله منتظری با انتشار اخبار مربوط به این سفر آن را عیان ساخت. مهدی هاشمی چون در انتشار اخبار این سفر دخالت جدی داشت، اعدام شد. چند تن از نمایندگان مجلس که خواستار پاسخ‌گویی مسئولین در این باره شدند، سخت توسط آیت‌الله خمینی توبیخ و پوچ خوانده شدند. با این حال اما روابط همچنان ادامه داشت. در ۱۹۸۳، دولت آمریکا ایران را متوجه خطر نفوذ گسترده حزب توده در دولت کرد. جمهوری اسلامی با استفاده از این اطلاعات، توده‌ای‌ها را گرفت و انبوهی از آن‌ها را اعدام کرد و پایه وجود و قدرت طرفداران شوروی را ویران ساخت!؛ این بار اما به بهانه‌ی وابستگی به شوروی و نفوذ کمونیسم.
بعد از آزادی گروگان‌های سفارت آمریکا در ایران، گروگان‌گیری دیگری که در لبنان انجام شده بود، موجب تداوم مذاکرات پنهانی و خرید اسلحه از آمریکا در ازای آزادی این گروگان‌ها در لبنان شد. سال ۱۹۸۶ در آمریکا دستورالعملی برای ایران نوشته شده بود که طی آن میانه‌روها در ایران قدرت بگیرند و همچنین گروگان‌هایی که در لبنان گرفته شده بودند آزاد شوند. طبق این دستورالعمل باید به ایران سلاح فروخته می‌شد تا در ازای آن، ایران برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان اقدام می‌نمود. قرار شد در بازه زمانی ۳۰ تا ۶۰ روزه معامله تسلیحاتی انجام و ایران ۵ گروگان آمریکایی را آزاد کند.
کیسی مصمم بود ضربه بزرگی در ایران وارد کند. این ضربه بزرگ فروش سلاح به قصد گشودن باب مودّت با آیت‌الله خمینی یا جلوگیری از نفوذ شوروی‌ها و یا آزاد کردن گروگان‌ها نبود. وی علت اصلی فروش سلاح به ایران را نفوذ اسرائیل در میان نظامیان ایران می‌داند، و در این باره می‌گوید: در ۱۹۸۱، اسرائیلی‌ها به ما گفتند با ایرانیان کار می‌کنند تا به نظامیان نزدیک شوند. این روش به نظر ما معتبر و راه‌حلی برای ایران بعد از خمینی بود. کیسی مُرد اما طرح «ضربه بزرگ» او همچنان دنبال می‌شود… در واقع بنابراین طرح؛ از بین بردن انقلاب از راه «استحاله» و استقرار رژیمی دست‌نشانده، سیاستی است که همچنان تعقیب می‌شود.
بنابر اسناد و گزارشاتی که تاکنون منتشر شده‌اند، بعد از استعفای دولت موقت و حذف بنی صدر، اگرچه حاکمیت به ظاهر یک دست شد، اما درون آن جناح‌بندی‌ها و قطب‌بندی‌های جدید سیاسی سربرآورد که آمریکایی‌ها در تلاش بوده‌اند تا در ایران میانه‌روها قدرت بگیرند. در ایران نیز افرادی که در ارتباط پنهانی با آمریکا بوده‌اند، تلاش کرده‌اند که خود را میانه‌رو و جناح رقیب را رادیکال و ضد آمریکایی نشان دهند تا بتوانند آن جناح را از اریکه‌ی قدرت حذف کند. بعد از لو رفتن حضور هیئت مک‌فارلین در ایران، آیت‌الله منتظری در لیست حذف قرار گرفت و باید حذف می‌شد. بعد از چندی وی به همراه همراهان و هوادارنی که در قدرت داشت، حذف شدند. سپس نوبت به جناح چپ و ضد امپریالیسم درون قدرت بود که در مجلس چهارم به طور کامل حذف شدند؛ جناح ضد آمریکایی که بعد از پوست‌اندازی ایدئولوژیک به اصلاح‌طلبان تغییر نام دادند و از پیشینه‌ی خویش استغفار طلبیدن.
سال‌هاست که جناح‌هایی در قدرت تلاش دارند که به عنوان میانه‌رو خود را نشان دهند و تایید آمریکا را برای گرفتن قدرت در ایران کسب نمایند. از ابتدای انقلاب هر جناحی که می‌خواسته است در جنگ قدرت پیروز شود باید با آمریکا رابطه برقرار می‌نموده و قدرت گرفتن خود را در جهت منافع آمریکا نشان می‌داده است. این جناح با وجود روابط پنهانی با آمریکا، اما کسانی که معتقد به تعامل با جهان و ارتباط شفاف و علنی با آمریکا بوده‌اند را به بهانه‌ی آمریکایی بودن، حذف کرده‌اند.‌ آغاز این بازی را می‌توان علیه بازرگان و یزدی در دیدار با برژنیسکی دید که به بهانه‌ی همین دیدار علنی و شفاف، بازرگان و یزدی را آمریکایی و جاده‌صاف کن امپریالیسم می‌دانستند. اکنون و به خصوص بعد از توافق هسته‌ای در ایران، جناحی آمریکا را کدخدای جهان می‌داند و طی مذاکراتی که در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای با آمریکا به نتیجه رسیده است، تداوم این مذاکرات در زمینه‌های دیگر را ضروری می‌داند. آقای هاشمی‌رفسنجانی قطع ارتباط با آمریکا را ابدی نمی‌داند و بیان می‌دارد که بالاخره باید روزی با آمریکا رابطه برقرار کنیم. از دیگر سو جناحی دیگر به شدت با هرگونه ارتباط علنی و شفاف با آمریکا و هرگونه مذاکره‌ای با این کشور مخالفت می‌کند. آیت‌الله خامنه‌ای هشدار می‌دهد که آمریکا می‌خواهد صورت نظام جمهوری اسلامی را نگاه دارد و سیرت آن را تغییر دهد و تاکید می‌کند که من دیپلمات نیستم و انقلابی هستم. تیم هاشمی – روحانی به همان نتیجه‌ای رسیده که در اوایل انقلاب دولت بازرگان بر آن اصرار داشت و آن تعامل آشکار و شفاف با تمام دنیا، حتی آمریکاست. این‌بار این هاشمی است که قصد نموده روابط با آمریکا را به طور آشکار و دیپلماتیک برقرار کند، اما هسته‌ی سخت قدرت چنین ارتباطی را به نفع خود و تداوم اقتدار خویش نمی‌داند.‌ ترس اصلی قدرت‌مداران از این است که وحدت استراتژیک روحانی، هاشمی، خاتمی، کروبی، موسوی و … موجب تایید آنها از جانب قدرت‌های جهانی شده و به عنوان میانه‌روهای ایرانی قدرت را از آن خود کنند.
اگرچه بعد از فروپاشی شوروی برخی از اهداف آمریکا در ایران تغییر کرده‌اند، اما قدرت گرفتن میانه‌روها همچنان یکی از اهداف اصلی آمریکا در ایران است. این هدف استراتژیک با توجه به شرایط منطقه و رشد بنیادگرایی اسلامی اکنون از اهمیت بیشتری برخوردار است. برژینسکی به عنوان یکی از مشاوران اصلی دموکرات‌ها در سیاست‌های خارجی نیز هشدار داده است که ثبات منطقه جز در سایه قدرت گرفتن میانه‌روهای اسلامی ممکن نمی‌گردد. پس در ایران به عنوان یکی از کشورهای تاثیرگذار و قدرت‌های منطقه‌ای لازم است که میانه‌روها قدرت بگیرند.
جناحی که اکنون تمام امکانات و نهادهای انتصابی را در ید قدرت خود دارد، با استفاده از نیروهای نظامی – امنیتی به صرافت افتاده که رهبری بعد از آیت‌الله خامنه‌ای را خود انتخاب و قدرت و ثروت را در دستان خود حفظ نماید. جناحی دیگر اما تنها فرصتی که دارد انتخابات و تنها امکانی که دارد اهرم فشار مردمی است. هر دو جناح نیز با محوریت رابطه با آمریکا منتها یکی در رد و دیگری در تایید، با هم به جنگ پرداخته‌اند. جنگ قدرت در ایران با محوریت رابطه با آمریکا جدی است و طی این سال‌ها همواره آنان که خود را میانه‌رو نشان داده‌اند، توانسته‌اند حمایت کشورهای غربی و از جمله آمریکا را جلب و به قدرت دست یازند. منتها این رابطه تاکنون پنهانی بوده است. حال جناحی که اکنون به رهبری هاشمی‌رفسنجانی در قدرت است، قصد دارد این رابطه‌ی پنهان را علنی کرده و با جسارت بیان می‌کند که نمی‌توان تا ابد با آمریکا قطع رابطه کرد. این در حالی است که افکار عمومی در ایران نیز موافق رابطه با آمریکاست و همین موجب می‌شود که موقعیت اجتماعی دولت اعتدال و شخص هاشمی‌رفسنجانی در میان مردم محکم‌تر شود. هسته‌ی سخت قدرت در تلاش است که به سان گذشته هاشمی‌رفسنجانی را نیز به بهانه‌ی نفوذ مشمول اصل حذف کند، اما امکان این حذف بسیار سخت است. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر کاریزمای انقلاب نیست و کاریزمای آیت‌الله خمینی را ندارد و به راحتی نمی‌تواند شخصی مثل هاشمی را از قدرت حذف کند و آب از آب تکان نخورد؛ دیگر سپاه تماماً در دست یک جناح نیست، بخشی از آن به شدت طرفدار هاشمی و موسوی و کروبی هستند و به راحتی نمی‌توان نیروی نظامی لازم جهت حذف هاشمی را تجمیع نمود.‌ شرایط منطقه از ثبات پیشین برخوردار نیست که اگر ایران درگیر شورش‌های خیابانی شد بتوان به راحتی آن را کنترل نمود. جنبش سبز تجربه‌ای گران‌قدر برای جناحی شد که در معرض حذف قرار دارد.‌ این جناح، به منظور جلوگیری از حذف خویش، حتی اگر لازم باشد زمینه را برای اعتراضات خیابانی مهیا می‌کند. در شرایط اکنونی، از آنجا که آلترناتیو جمهوری اسلامی مشخص شده و رهبران آن در حصر هستند، افرادی مثل هاشمی‌رفسنجانی ترسی از اعتراضات خیابانی ندارند. پیش از این، اعتراضات خیابانی ممکن بود منتهی به فروپاشی کل نظام گردد و چون آلترناتیوی که قدرت می‌گرفت به اصلاح‌طلب و اصولگرا رحم نمی‌کرد، لذا همه‌ی جناح‌های درون قدرت در ائتلافی نانوشته تمایلی به اعتراضات خیابانی نداشتند. طوری که بعد از تحصن مجلس ششم اصلاح‌طلبان به شدت با هرگونه اعتراض خیابانی مردم در حمایت از نمایندگان متحصن، مخالفت کردند. اما اکنون که آلترناتیو جمهوری اسلامی از درون خود نظام به وجود آمده و رهبران آن در حصر به سر می‌برند، جناحی از حاکمیت از اعتراضات خیابانی برای اهرمی جهت کسب قدرت خود استفاده خواهد کرد. در واقع اعتراضات سال ۱۳۸۸ فرصت محکی بود برای سنجش میزان و محدوده‌ی اعتراضات خیابانی. در این اعتراضات اگرچه بعضاً شعارهای ساختارشکنانه داده شد اما مردم هرگز از موسوی و کروبی و هاشمی و خاتمی عبور نکردند و همین موجب قرص شدن دل و راحت شدن خیال جناحی از قدرت شده که در صورت لزوم از اعتراضات خیابانی و اهرم فشار مردمی نیز استفاده کند. در شرایطی که دولت و مجلس شورای اسلامی نیز در دست نیروهای معتدل است، سرکوب اعتراضات خیابانی دشوارتر می‌شود و چه بسا حتی معادله کاملاً برعکس شده و آنان که می‌خواهند هاشمی را حذف کنند، خود در نتیجه‌ی اعتراضات مردمی حذف شوند. بنابراین امروز حذف هاشمی کاری دشوار است و تندروهای درون نظام تنها انرژی و امکانات خود را هدر می‌دهند.‌ هاشمی امروز در موقعیتی ویژه قرار دارد، هم مردم وی را می‌خواهند، هم بخشی از نظام، هم بخشی از رهبران کشورهای منطقه و هم رهبران قدرت‌های جهانی، بنابراین اجرای پروژه‌ی حذف وی، ممکن است منجر به حذف جناح رقیب هاشمی یا سرنگونی کل نظام و جنگ داخلی و تجزیه‌ی ارضی ایران شود.
پی‌نوشت:
رخی از خاطرات، گزارشات و اسنادی که در غرب منتشر شده و از روابط پنهانی ایران با آمریکا و اسرائیل مفصل سخن گفته‌اند، توسط ابوالحسن بنی‌صدر ترجمه و در مجموعه‌ای به نام گروگانگیری تالیف و تجمیع شده‌اند.‌ این مجموعه در فضای مجازی قابل دسترس است.
سایت زیتون 


                       حال همانطور که اورا بالا بردی ، امروز اورا پائین بیاور !