۱۳۹۷ آبان ۲۱, دوشنبه

فرصت طلبی تا به کجا!

نه به تحریم، برای این که من نقاشی هایم را در امریکا بفروشم!؛ 

ف. م. سخن

اگر شما به هنرمندی برخورد کنید که می گوید، من به خاطر انسان ها، با تحریم مخالف ام، من به خاطر بچه های سرطانی، با تحریم مخالف ام، بعد در مثالی که می زند، از ناراحتی خود به خاطر نفروختن تابلوهایش به موزه ی متروپولیتن بگوید، چه واکنشی نشان می دهید؟

من در طول عمر سیاسی ام، عجایب بسیار دیده ام، و سینه چاک دادن ها ی جگر سوزی که در ظاهر به خاطر مردم مظلوم بوده، و در اصل به خاطر منافع خود، ولی دیگر ندیده بودم، پای کودک سرطانی را پیش بکشیم، به خاطر فروختن «آثار هنری»مان به امریکایی ها! آن هم کجا پیش بکشیم: در خودِ امریکا!
بیهوده نیست که مردم در ایران به هیچ کس اعتماد نمی کنند.
سوءاستفاده به نام مردم، و به نفع خود.
سرکار خانم فرح اصولی، یکی از «هنرمندان»ِ امضا کننده ی نامه ی «نه به تحریم»، بعد از فرمایشات جگرسوز در باره ی اثرات تحریم به خبرنگار «ایران وایر» می فرماید:
«... من دلم می سوزد برای این بچه ها و آدم هایی که مریض هستند و دارو در اختیارشان قرار نمی گیرد...».

...که هزار بار گفته شده است تحریم ها شامل دارو و مواد غذایی نمی شود و اگر کمبودی هست، به خاطر بازار سیاهی ست که آقازاده ها و برادران قاچاقچی در کشور به راه می اندازند. ولی مهم، این «بیان خطا» نیست. مهم این تکه از گفتار سرکار خانم است که از تجربه دلخون کننده ی خودش مثال می زند:
«موزه "متروپلیتن" می‌خواست از من کار بخرد. کارها را انتخاب کردند و عکس کارها را دیدند. خیلی هم دوست داشتند و گفتند ما می‌خواهیم اصل کارها را ببینیم. من در آن‌زمان نیویورک بودم. گفتم اصل کارهای من در ایران است. گفتند ما نمی‌توانیم کاری را که شما در ایران داری، بخریم. حتی نمی‌توانیم کاری را از شما بخریم که با قلم‌موی ایرانی، رنگ ایرانی یا حتی روی کاغذ ایرانی کشیده باشد! جالب این بود که در کارهای من از قلم مو انگلیسی، رنگ ژاپنی و کاغذ فرانسوی استفاده شده بود ولی گفتند محل خلاقیتش نباید ایران و کار هم نباید در مورد ایران باشد.»
یکی از مجموعه‌دارها متوجه موضوع می‌شود و به او کمک می‌کند: «یکی از مجموعه‌دارهایی که کارهای من را داشت، گفت این خیلی ظالمانه است. موزه متروپلیتن موزه مهمی است و وقتی می‌خواهد از یک آرتیست کار بخرد و به این دلایل نتواند، خیلی دردناک است. من کاری که خودم از شما دارم را به موزه می‌فروشم و بعد دوباره از شما کار را می‌خرم. این اتفاق هم افتاد.»
قلماشی سرکار خانم از کجا مشخص می شود؟ از همین یک جمله که در خلال صحبت هایش بیان می کند:
«[اثر هنری] محل خلاقیت اش نباید ایران باشد!»

حالا کارشناسان جدیدا به چه ابزاری دست یافته اند که «محل خلاقیت» اثر هنری را مشخص می کند من نمی دانم!
و این که اثر هنری تا این اندازه مورد تحریم قرار می گیرد، ولی خودِ سرکار خانم می تواند به نیویورک سفر کند باز هم این را نمی دانم.
و در نهایت ایشان می تواند به کمک یک مجموعه دار، با کلک، تحریم را دور بزند و از این ممنوعیت «ظالمانه و دردناک» عبور کند این را هم نمی دانم.
ولی این را می دانم که این خانم محترم، دل اش برای کودک سرطانی نمی سوزد؛ برای خرید و فروش و منافع خودش می سوزد و وقتی می گوید:
«یک بچه سه ساله که شیمی‌درمانی می‌شود، یا یک آدمی که تالاسمی دارد و به دارو نیاز جدی دارد، چه کند؟ این واقعا دردناک است»

...شنیدن چنین جمله ای از چنین خانمی واقعا چندش آور و دردناک است.
گویا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر