۱۳۹۷ فروردین ۱۲, یکشنبه

یادداشت‌های نوروزی، داریوش شایگان:

 سالِکی در جست‌وجوی «خویش»! 

علی میرفطروس

۲۸ اسفند۱۳۹۶ / ۱۹ مارس ۲۰۱۸
سال پیش در همین روزها گفته بودم که سال ۱۳۹۶، «سال سرنوشت» است. رویدادهای غیرمنتظره درایران (خصوصاً قیام سراسری مردم در دی ماه گذشته) وتأثیرات آن در فضای ملّی وبین المللی نشانهء همین «سال سرنوشت» بوده وهست.
گفته‌اند که «عرصهء سیاست از خلاء وحشت دارد». بنابراین، درآغازِ سال نو، آرزو می‌کنم که با آینده نگری وهمبستگی ملّی براین «خلاء سیاسی» فائق آئیم.
۲
۲۹ اسفند ۱۳۹۶ / ۲۰ مارس ۲۰۱۸
این اواخر شمارهء ۵۲ «مهرنامه» و شمارهء ۱۳۹هفته نامهء فرهنگی «صدا» به دستم رسید، مجلاتی تمییزوحرفه‌ای که نشانهء صداهای تازه درسپهرفرهنگی ایران است.

«مهرنامه» ظاهراً توسط برخی از یاران و شاگردان سابق دکترعلی شریعتی منتشرمی شود ولی اینک با «عبور از شریعتی»، نوعی لیبرالیسم فلسفی و سیاسی را نمایندگی می‌کنند. این شمارهء «مهرنامه» با روی جلدی ازشریعتی، از وی بنام «روشنفکر مسلّح» یادکرده و کوشیده تا در مقالات ونقدهای متنوّعی، «اُمّت گرائی» وعقایدِ تجدّدگریز و آزادی ستیزِ شریعتی را بررسی کند. موضوعی که من - در۳۳ سال پیش - درکتاب «ملاحظاتی درتاریخ ایران» به آن پرداخته بودم.
نشریهء هفتگی «صدا» نیزدارای مقالات متنوعی است. اختصاص بخشی ازاین شماره به یادمانِ محمدعلی فروغی-با نام «روشنفکرمستطاب» - نشان دهندهء صداهای تازه است چراکه تاچندی پیش بخاطرتعصّبات سیاسی- ایدئولوژیک، شخصیّت محمدعلی فروغی مورد بُغض وکینهء بسیاری از «روشنفکران» بود. دراین شمارهء صدا نویسندگانی ماننداحمد یزدان پناه، حسن اندیشه، ضیاء موحّد، مهدی محقّق وامین شیروانی ازفروغی به نیکی یادکرده‌اند ولی فریدون جنیدی (پژوهشگرشاهنامه) درگفتگوبا بهارهء بوذری- باتبختُروتکبّری کم نظیر-سخنانی برزبان آورده که مایهء حیرت وتأسف است. جُنیدی دراین گفتگو با تأکید براینکه «فروغی کاروانسالارِ رویکردبه غرب بود»، مدعی است:
-هرکس که تاکنون شاهنامه را تصحیح کرده، نادرست تصحیح کرده.
-اگرشما سبک شناسی[ملک الشعرا] بهارراخوانده باشیدکه هیچ کس به طورکامل آن را نخوانده...
-هیچ کس شاهنامه را درک نکرده است.
[دربارهء فروغی]شما ازیک نگاه متخصّص پرسش می‌کنید. من نبایدازنگاه یک دانش آموز چهارم ابتدائی[یعنی خانم مصاحبه کننده] نظربدهم. فروغی حق نداشته به شاهنامه دست بزند
-من هیچ اثری ازعشق به ایران درآثارش[فروغی]نمی بینم. فروغی کدام کاررابرای ایران کرد؟ هیچ کار!
-به من نمی‌توانیدبگویندکه نثرفروغی زیبا وروان بوده است. من ۳۵۰۰صفحه شاهنامه نوشتم که یک واژهء تازی درآن نیست. داستان ایران هم در۶۰۰صفحه نه واژهء تازی دارد ونه نثرسنگینی دارد. همه مثل آوای بلبل چه چه می‌زند.
و...
این مایه ازخودپسندی و «معرفت» دربارهء محمدعلی فروغی، حیرت انگیزو تاسّفبار است چراکه کمترین سخن دربارهء فروغی اینست که او با برگزاری جشن هزارهء فردوسی، احداث آرامگاه فردوسی، تاسیس فرهنگستان زبان ایران، نوشتن ده‌ها مقاله وسخنرانی دربارهء فردوسی وتصحیح درخشانِ شاهنامه (درحدود۸۵ سال پیش)، مارا با فردوسی وشاهنامه آشناکرد. برای بحثی ارزشمنددراین باره نگاه کنیدبه مقالهء «فروغی و فردوسی».
بنابراین، اگر فروغی نمی‌بود-چه بسا- که حضرت استادی الآن درحَرَم امام رضا یا درمیدان نقش جهانِ اصفهان «فالِ بلبلیِ حافظ» می‌فروخت و...
۳
۲ فروردین۱۳۹۷ / ۲۲ مارس ۲۰۱۸


داریوش شایگان: سالکی درجستجوی «خویش»!


امروز (۵ شنبه) خبررسیدکه دکترداریوش شایگان چشم ازجهان فروبست. اوازنادر روشنفکرانی بودکه با فرهنگ وفلسفهء شرق وغرب آشنائی گسترده داشت.
باکتاب‌های داریوش ازایران آشنابودم و «ادیان و مکتب‌های فلسفی هندِ» او برای فهم ودرک عقاید حلّاج درسفرش به هند، ازکتاب‌های بالینی من بود، بااینحال، نوعی «فاصله» مرا از او وعقایدِوی دورمی کرد.
شایگان بخاطرتعلیم وتربیت وتحصیل‌اش در اروپا وخصوصاً درفرانسه-اساساً - «فرانسه نویس» و «فرانسه اندیش» بود. او ازدوران کودکی و نوجوانی ازفرهنگ وتاریخ میهن خویش دورمانده بودوازاین رو، کوشش‌های وی، تلاش سالِکی درجستجوی «خویش» بود. شایگان درتلاشی صادقانه می‌خواست معنویّت وعرفان شرق را در برابرِمدرنیتهء غرب قراردهد ولی آشنائی و ارادت وی به اندیشه‌های هانری کوربَن وشاگردان ایرانی وی (سیدحسین نصرو سیداحمدفردید)، آفاق تفکرمعنویِ شایگان را تیره وتارساخت، آفاقی که توسط آل احمد (درغرب زدگی) ودکترعلی شریعتی (دربازگشت به خویش) سپهرِ فکری روشنفکران ایران را درنوردید و-سرانجام-به «عَرَب زدگی» وبازگشت به «خیش» (انقلاب اسلامی) انجامید. بااینحال، بایدگفت که شایگان پس ازانقلاب اسلامی بادین-خصوصاً «دینِ سیاسی» یا «سیاستِ دینی» - میانه‌ای نداشت ولذا باآزادگی و اخلاق یک روشنفکراروپائی دربرابرفتوای قتل سلمان رُشدی (۱۳۶۷) موضع گرفت وآنرا نوعی «تروریسم قرون وسطائی» خواند.
تراژدی داریوش شایگان نحوهء برخورد و حضورِ وی دراقلیم سنّت ومدرنیته بود، کتاب‌های «هویّت چهل تکّه» و «نگاهِ شکسته» (schizophrénie culturelle) حدیث این تضاد و «روان پارگی فرهنگی» است. او درکتاب «انقلاب دینی چیست؟» ضمن نقدِ نظرات قبلی خویش، به انتقاد از اندیشه‌های شریعتی پرداخت وتضادوتعارض این اندیشه‌ها با آزادی ودموکراسی را نشان داد. خطرِ «ایدئولوژیک شدن سُنّت و دین» مضمون اصلی این کتاب بود. ازاین دیدگاه، وی درسال‌های اخیرمعتقدبودکه به خاطرسیطرهء ایدئولوژیک، رهبران سیاسی وروشنفکران ایران درقبل ازانقلاب ازفهم و درکِ جوهرتحوّلات اجتماعی، صنعتی وفرهنگی رژیم شاه عاجزبودند.
داریوش شایگان-به راستی-گنجینه‌ای بودکه «درزیرآسمان‌های جهان» زیسته بود ولی-دریغا-که با وجودهمهء دانش و بینشِ خود، موفّق نشدتا بنیانگذارِمکتب فلسفی نوینی درایران باشد. او -بطورحیرت انگیزی-عاشقِ ایران بود ودرهمهء «سال‌های ابری»، نخواست ازایران بگریزد ودرغرب اقامت کند، بااینحال، لحظه‌ای درشناساندن فرهنگ ایران به جهانیان کوتاهی نکرد، کتاب «پنج اقلیم حضور» (دربارهء اشعارواندیشه‌های فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ) ازآخرین تلاش‌های فرهنگیِ وی بود. شایگان در کمک به انتشارفصلنامه هائی مانند کِلک و بخارا نیز همّتی بلند داشت.
درسال ۱۳۶۹/ ۱۹۹۱ چاپ مقالهء مفصّلی ازمن درفصلنامهء ایران نامه (به سردبیری داریوش شایگان)، باعث شد تابا وی درپاریس دیداری داشته باشم واین، فرصتی بودتا من ازآن «فاصله» که مراازاو جدامی کرد، حرف بزنم. درمقابل انتقادِ تندِ من از کتاب «آسیادربرابرغرب»، شایگان بافروتنیِ صمیمانه‌ای گفت:
-درجامعه‌ای که روشنفکرانش جلال آل آحمد وعلی شریعتی باشند، فیلسوفش هم من باید باشم...
بایداعتراف کنم که ازصمیمیّت، فروتنی وفرزانگی او فراوان آموختم.
سایت شخصی نویسنده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر