فرهاد ثابتان :
در دولت آقای روحانی آپارتاید علیه بهائیان رواج یافته
در گفتگو با سیمین روزگرد
در ایران اقلیتی دینی قریب به چهار دهه است که مورد خشم و خشونت قرار دارند؛ سوا از اعدامها و حذف فیزیکی، همواره از سوی نهادهای امنیتی مورد انواع ارعاب، توهینها و اتهامات قرار میگیرند، از تحصیل در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی محروماند،
در ادارات دولتی استخدام نمیشوند، حتی در مواردی قبرستانهایشان تخریب و از مردگانش هتک حرمت شده است و طی سالهای اخیر نیز با پلمب مغازههای شخصی، این شهروندان در استانهای مختلفی اعم از مازندران، اصفهان و آذربایجان غربی تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار گرفتهاند. این اقلیت دینی، “بهاییان ایران” هستند.
اخیراً هم دادستان مازندران در پی دادخواهی بهاییانی که مغازهی آنها پلمب شده بود، گفته است: “اسم شما در قانون اساسی نیامده و همان روزهای اول هم اشتباه کردیم به شما جواز کسب دادیم، ولی حالا به این نتیجه رسیدهایم که تمام جوازها را باطل کنیم. بهاییان باید یک روزی بخور و نمیری مثل افغانها داشته باشند”.(۱)
اما وضعیت بهاییان ایران در چهار سال اخیر –یعنی دورهی اول ریاست جمهوری حسن روحانی-، چگونه بوده است؟ در این شماره از خط صلح، با دکتر فرهاد ثابتان، استاد اقتصاد در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و سخنگوی جامعهی بینالمللی بهایی در این رابطه گفتگویی داشتهایم.
جناب ثابتان به نظر شما دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی، به تفاوت خاصی به خصوص بهبود در وضعیت جامعهی بهاییان ایران منتهی شده است؟
دورهی اول ریاست جمهوری آقای روحانی، با وعدههایی امیدوارکننده، هنگامی آغاز شد که ایشان منشور حقوق بشر را اعلام کردند و به نظر میرسید که اوضاع حقوق بشر در ایران رو به بهبود است. اما به رغم وعدههای بسیاری که ایشان در مورد پایان دادن به تبعیض علیه حقوق اقلیتهای دینی در ایران داده بودند؛ در مدت زمان بسیار کوتاهی معلوم شد که نه تنها هیچ اقدامی به عمل نیامد و موقعیت حقوق بشر برای بهاییان بهبود نیافت، بلکه وضعیت آنان روز به روز رو به وخامت گذاشت. برای مثال، چند ماه بعد از روی کار آمدن آقای روحانی، در گزارش مورخ ۳۰ مهرماه ۱۳۹۲، دکتر احمد شهید (گزارشگر ویژهی حقوق بشر برای ایران) اظهار داشت که “هیچ نشانی از بهبود وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نیست و اوضاع همچنان بسیار نگرانکننده است”. او با اشاره به وضعیت اقلیتهای دینی در ایران، از جمله بهاییان، مسیحیان، مسلمانانِ سنی، و دیگران گفت که آنها “به طور روزافزون در معرض انواع تبعیضات قضایی، در اموری مانند اشتغال و آموزش قرار دارند و اغلب با بازداشت خودسرانه، شکنجه، و بدرفتاری روبهرو هستند”. از آغاز دورهی ریاست جمهوری آقای حسن روحانی تا سال گذشته، دستکم ۱۵۱ شهروند بهایی بازداشت و زندانی شدهاند؛ حداقل ۳۸۸ مورد اختناق اقتصادی به دلیل بهایی بودن، از جمله تهدید، ارعاب، و پلمب آشکار مغازهها به ثبت رسیده؛ حداقل ۲۸ دانشجوی بهایی از دانشگاه اخراج شدهاند در حالی که هزاران دانشجوی دیگر از ورود به دانشگاه محروم ماندهاند؛ و بیش از بیست هزار تبلیغات ضد بهایی در سراسر ایران انتشار داده شده است.
بعضاً معتقدند فشار بر جامعهی بهاییان ایران پیشتر به شکل برخوردهای قضایی صورت میگرفت اما در دورهی آقای روحانی اشکال متفاوتتری از جمله فشار بر شریانهای اقتصادی شهروندان بهایی از طریق روشهایی چون پلمب اماکن کسب به خود گرفته است. تا چه اندازه با این مسئله موافق هستید؟ آیا برخوردهای قضایی کمتر شده و به جای آن فشارهای اقتصادی بیشتر شده؟
این ارزیابی کاملاً درست است؛ مضاف بر اینکه برخوردهای قضایی نیز همچنان ادامه دارد. اما با کمال تاسف خفقان اقتصادی بهاییان به اشکال دیگری وسعت یافته که قبلاً به این صورت نبود. از آغاز انقلاب، شهروندان بهایی به طور سیستماتیک از کار برکنار شدند و حقوق بازنشستگیشان نیز قطع شد. استخدام بهاییان در وزارتخانهها و ادارت دولتی به کلی ممنوع اعلام شد و حتی در بخش خصوصی نیز به شرکتها هشدار داده شد که کارمندان بهایی خود را از کار برکنار کرده و از استخدام آنها جلوگیری کنند. این خطمشی رسمی ضد بهایی طبق نامهی محرمانهی حجتالاسلام محمد گلپایگانی (۲) از طرف شورای عالی انقلاب اسلامی در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۹ به ریاست دفتر رهبری جمهوری اسلامی به ثبت رسید که در آن به وضوح گفته شده “برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعهی آنان مسدود شود” و “در دانشگاهها چه در ورود و چه در حین تحصیل چنانچه احراز شد بهاییاند از دانشگاه محروم شوند”، و “در صورت ابراز بهایی بودن اجازهی استخدام ندارند”. اما انسداد شریان اقتصادی بهاییان به این محدودیتها ختم نشد و صدور پروانهی کسب و کار (۳) به آنها، و حضور شهروندان بهایی در صنوف و سازمانهای صنفی (۴) نیز ممنوع گردید و حتی جواز کار (۵) بسیاری از بهاییان لغو شد.
اکنون اما خط مشی رسمی جمهوری اسلامی، نه تنها به موارد فوق اکتفا ننموده، بلکه آپارتاید اقتصادی نیز به آن اضافه شده که هدف آن ایجاد فقر در جامعهی بهایی و به عبارت دیگر، نابود کردن جامعهی بهایی به عنوان یک جامعهی فعال و سازنده است. این خط مشی به صورت تشدید تهاجم اقتصادی، انتشار اکاذیب و تخدیش اذهان عمومی در مورد آیین بهایی، و جداسازی جامعهی بهایی از جامعهی مدنی ایران دنبال میشود. در دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی پلمب مغازههای بهایی به طور سیستماتیک و هدفمند شدت گرفته است. مغازهداران بهایی، برای رعایت شعائر دینی خود، چند روز در سال مغازههای خود را تعطیل میکنند. اما مقامات جمهوری اسلامی این امر را اقدام علیه امنیت ملی ایران قلمداد نموده و این مغازها را پلمب میکنند. به این ترتیب آخرین مفرّ معیشت اقتصادی، یعنی فعالیت شخصی شهروندان بهایی در بخشهای خصوصی، نیز غیرقانونی اعلام شده و بهاییان رسماً و قانوناً از هر گونه داد و ستد اقتصادی محروم میمانند. از طرفی دیگر، با ایجاد و اشاعهی شایعات کاذب و کاملاً بیاساس (از جمله اینکه بهاییان نجس، کافر، بیگانه، دشمن و جاسوس هستند)، سعی میشود تنفری بین هموطنان ایرانی و بهاییان ایجاد شود که با یکدیگر مراوده، معامله، و حتی مکالمه نداشته باشند. این صرفاً ایجاد آپارتاید اقتصادی و اجتماعی بهاییان است که با کمال تاسف در دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی به شدت رواج داده شده است.
به نظر شما چرا افزایش فشارهای اقتصادی به عنوان یک روش یا استراتژی از سوی دستگاه امنیتی بر علیه شهروندان بهایی اتخاذ شده است؟ آیا فکر میکنند این روش موثرتری است برای برخورد، یا چون فشار بر حکومت ایران در مورد عدم رعایت حقوق بشر وجود دارد، این روش را اتخاذ کردهاند؟
تاریخ سرکوب جامعهی بهایی در ایران، که با اعدام، ضرب و شتم، شکنجه، زندان و ارعاب شروع شد، و با محرومیت از تحصیل، اشتغال، حقوق بازنشستگی، و حتی حق کفن و دفن و آرامش در قبرستانهای بهایی ادامه داشته و دارد، نشان میدهد که خطمشیهای سازمانیافته و رسمی جمهوری اسلامی برای تضعیف و فروپاشی جامعهی بهایی، به رغم فشارهای زیادی که به جامعهی بهایی وارد آورده، موفق نبوده است. شهروندان بهایی در ایران با تحمل این مشقّات و با مقاومتی سازنده به زندگی خود ادامه داده و پیوسته سعی داشتهاند که به کشور خود خدمت کنند. پیامهای شورای حاکمهی بینالمللی جامعه بهایی (بیتالعدل) (۶) به بهاییان ایران، که اکنون بدون هیچ محدودیتی در دسترس است، این رویکرد قانونمحور و صلحطلب جامعهی بهایی را تحسین و تشویق میکند. از آنجا که تاکنون این روشها موثر نبوده، حال افزایش فشار اقتصادی به نوعی که قبلاً مطرح شد اما با یک استراتژی جدید و با هدف انحلال کامل جامعهی بهایی از سوی دستگاه امنیتی اعمال میشود. البته باید اذعان داشت که بست شریانهای اقتصادی یک جامعه شاید بزرگترین ضربهای است که میتواند به آن جامعه وارد شود. متاسفانه انگیزهی سرکوب جامعهی بهایی از بدو انقلاب، هنگامی که مسئلهی نقض حقوق بهاییان از طرف جامعهی بینالمللی مطرح نشده بود، آغاز شد که تاکنون هم ادامه دارد. گرچه آگاهی جامعهی بینالمللی از این نقض مستمر و طاقتفرسا، و حمایت آن از جامعهی بهایی، ایران را به کشوری حقمحور و مطیع قوانین بینالمللی (که طبق موافقت با میثاقهای بینالمللی موظف به اجرای آن است) مبدّل نکرده، ولی از انحلال کامل جامعهی بهایی جلوگیری نموده و ایران را در مقابل نقض فراگیر حقوق بشر در این زمینه مسئول شمرده است. از این رو، نظارت جامعهی بینالمللی به حقوق انسانی و نقض آن در ایران از نهایت درجهی اهمیت برخوردار است زیرا که اگر ایران با بیتفاوتی کشورهای دیگر در مورد نقض حقوق بشر مواجه گردد، با آزادی و مصونیت به مراتب بیشتری حقوق شهروندان خود، به ویژه اقلیتهای دینی و قومی را، نادیده میگیرد.
از دیگر اشکال فشار بر جامعهی بهاییان ترویج شایعات و تبلیغات منفی است. این موضوع همواره در طول تاریخ بهایی ستیزی وجود داشته؛ با این حال فکر میکنید امروز این شایعه سازیها همچنان توسط دستگاه امنیتی صورت میگیرد یا دلایل دیگری میتواند داشته باشد؟ مواردی مانند روابط درون جامعهی بهایی، ارائهی اطلاعات غلط دربارهی باورهای پیروان این آیین و غیره.
به طور کلی کشورهایی که در آن نقض حقوق بشر به صورت قاعدهوار و فراگیر، -و نه استثناء-، صورت میگیرد به نحوی خود را مجبور میبینند که این خط مشی را توجیه کنند. بهترین توجیه برای نقض حقوق انسانی یک گروه خاص، این است که آن گروه را از مقولهی حقوق بشر مستثنی نمایند و آنان را به عناوینی مانند دشمن، بیگانه، جاسوس، نجس، کافر، ضد دولت و ملت، فرقه ضالّهی مضلّه و غیره جلوه دهند که به این ترتیب اذهان عموم را برای دگرستیزی، نفرت و اِعمال فشار آماده نمایند. به عبارت دیگر اگر ذهن مردم آنچنان قالببندی و دگردیسی شود که به راحتی مفاهیمی برساخته از وهم و تنفر و بیگانهسازی در آن جایگزینِ مهر و دوستی و شفقت گردد، نقض حقوق بشر نه تنها قابل توجیه میشود بلکه به راحتی میتواند وسیلهای برای بسیج تودهی مردم علیه اقلیت مورد نظر بشود و از این طریق جرم یک فرد یا یک فرمانروا به یک هنجار جمعی و قابل قبول مبدّل شود. با کمال تاسف این خط مشی برای توجیه تهاجم به جامعهی بهایی از آغاز پیدایش آن وجود داشته و اکنون هم با موفقیت به اقشار دیگر اجتماع تسرّی داده شده است. اگر خطمشی رسمی جمهوری اسلامی زمانی فقط بهاییان را به عنوان “جاسوس” یا “بیگانه” ترسیم مینمود، اکنون هر فردی یا گروهی یا حرفهای یا اقلیتی که ایده یا باوری متفاوت با ایدئولوژی یا باورهای مذهبی غالب داشته باشد، به همان عناوین معرفی شده و کارشان به مؤاخذه، بازخواست، بازجویی، بازداشت، و سرکوب میکشد.
نشر اکاذیب، نفرتپراکنی، ایجاد دگرستیزی و ارعاب نسبت به جامعهی بهایی و شهروندان بهایی در ایران، نمونهی واضح این خطمشی است که در سالهای اخیر حداقل بیست هزار نمونه از آن به ثبت رسیده است. بررسی دقیق این مقوله در فاصلهی بین ۲۶ آذر ۱۳۸۸ تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ نشان داده که حدود ۴۴۰ مقاله یا گزارش، سمینار یا برنامههای چندرسانهای منتشر شده است که مشتمل از ۳۶۷ مقاله در گسترهی وسیعی از رسانههای چاپی و اینترنتی؛ ۵۸ سمینار، همایش، و کنفرانس؛ ۵ نمایشگاه رسمی، سه مجموعهی مستند تلوزیونی و سه تک برنامهی تلوزیونی؛ سه سریال رادیویی؛ دو بانک اطلاعاتی نرمافزاری که به صورت آنلاین یا در دیسک قابل دسترس است؛ و حداقل دو سایت کاملاً به مبارزه با آیین بهایی اختصاص داده شده است. گزارش مشروح کمپین رسانهای ایجاد نفرت از جامعهی بهایی موجود است. (۷)
به نظر شما این شایعات تا چه حد توانسته است در بین مردم نفوذ کند و باعث تغییر ذهنیت سایر افراد جامعه نسبت به شهروندان بهایی شود؟
خوشبختانه هموطنان ایرانی به سرشت و انگیزهی دگرستیزی علیه جامعهی بهایی پی بردهاند و بیش از پیش حمایت خود را در پشتیبانی از برادران و خواهران بهایی خود ابراز نمودهاند. اما نمیتوان اذعان داشت که موج گسترده و بیوقفهی تهاجم فرهنگی و اخلاقی علیه بهاییان در ذهن و رفتار بعضی از هموطنان ایرانی بیتاثیر بوده است.
پژوهشهای جامعهی جهانی چندین نمونه از خشونت و تهاجم به بهاییان را به طور مستند به ثبت رسانده است. مثلاً اخیراً در گزارشی با عنوان “خشونت بدون مجازات: ستیزه و تهاجم علیه جامعهی بهایی ایران”، در حداقل ۴۹ مورد منازل و مغازههای بهاییان به آتش کشیده شده و در بیش از ۳۰ مورد دیگر، این املاک با اعمالی نظیر نوشتن شعارهای نفرتبرانگیز هدف حمله قرار گرفته است. دستکم در ۴۲ مورد، آرامگاههای بهاییان در سراسر کشور مورد بیحرمتی قرار گرفته و خسارت دیده است. علاوه بر این، صدها کودک دبستانی بهایی از سوی معلمان و کادر اداری مدارس، با توهین و آزار روبهرو شدهاند. چهار نمونهی ویژه از این موارد طیف گستردهی این حملات را به طور ملموس نشان میدهد:
در سال ۱۳۸۸ در شیراز، شبی در یک پمپ بنزین یک مرد بهایی با چاقوی مهاجمان ناشناس مورد حمله قرار گرفت. او فکر میکرد هدف حملهی چند دزد قرار گرفته است، حاضر شد هر چه پول همراه داشت به آنها بدهد، ولی مهاجمین قبول نکردند. در عوض، او را برهنه نموده و پس از تهدید به حلقآویزکردن او، با آتشِ سیگار، شانزده نقطه از بدن او را سوزاندند.
در سال ۱۳۸۶، یک دختر دانشآموز ۱۶ سالهی بهایی در حومهی تهران هدف آزار و اذیت مکرر گروهی از متعصبان مذهبی قرار گرفت که ظاهراً رفت و آمدهای او را زیر نظر داشتند. از آبان تا دی ۱۳۸۶، این افراد ناشناس با تلفن مزاحم او میشدند و تهدید میکردند که او را میکشند. سپس یک روز او را به زور سوار اتومبیلی کردند و پیش از آنکه موفق به فرار شوند به وی حمله کرده و عینک او را شکستند.
در پاییز سال ۱۳۸۹، بیش از دوازده ملک متعلق به بهاییان رفسنجان هدف حملات آتشافروزان قرار گرفت. در همان زمان، نامهی تهدیدآمیزی به منازل و محل کار حدود ۲۰ بهایی فرستاده شد که در آن نوشته شده بود اگر صاحبان ملک، دیگر با مسلمانان ارتباط نداشته باشند یا آنها را استخدام نکنند، پرتاب بمبهای آتشزا متوقف خواه شد.
در آبان ۱۳۹۰، افراد ناشناس در آرامگاه بهایی در شهر آباده نبش قبر کرده و جسد یک بهایی را از تابوت بیرون آورده، با نوعی وسیلهی نقلیه از روی آن رد شدند. این دومین باری بود که به مقابر این آرامگاه بیحرمتی میشد.
اجازه بدهید در مورد فشارهای جدیتری مثل قتل خودسرانهی شهروندان بهایی صحبت کنیم. به غیر از اعدامهای صورت گرفته توسط حکومت ایران، قتل خودسرانهی شهروندان بهایی توسط عناصر تحریک شده هم وجود دارد. آیا آماری از گستردگی این قبیل تهدیدات دارید؟ منشاء آن را چه میدانید و تا چه میزان آن را تهدیدی جدی بر علیه شهروندان بهایی تصور میکنید؟
با کمال تاسف بعضی از هموطنانی که مقلد بیچون و چرای مجتهد خود هستند، تحت تاثیر سخنرانیها و موعظههای رهبر روحانیشان به مبارزه و خشونت علیه بهاییان برخاسته و صدمات قابل توجهی به بار آوردهاند. از جمله اخیراً دو شهروند بهایی (آقای عطاالله رضوانی(۸) در بندر عباس و آقای فرهنگ امیری(۹) در یزد) صرفاً به علت اعتقاد خود به آیین بهایی به قتل رسیدند؛ به طوری که قاتلین آقای امیری خود اذعان نمودهاند که انگیزهی آنها از قتل آقای امیری ایمان او به آیین بهایی بوده است. نمونههای فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که مشروح آن در گزارش جامعهی جهانی بهایی(۱۰) قابل دسترسی است.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر