تحمّل یکدیگررا باید در « عمل » نه در« شعار » بیاموزیم!
* فرزدق، محتسبی را دید که در مردی آویخته و می خواهد تازیانه اش بزند، چون در دست او چیزی دیده بود که بدان شراب سازند. محتسب را گفت: با این فقیر چه کار داری؟ بگذار تا پی کار خود برود. گفت: نمی گذارم که او آلت شراب به همراه دارد. فرزدق دامن برافراشت و عضو تناسل بدو نمود و گفت: بیا مرا هم تازیانه بزن که آلت زنا همراه دارم! محتسب سخت شرمنده شد و مرد فقیر را رها کرد!(لطائف الطوایف، علی صفی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر