رامین کامران
سالگرد ۱۶ آذر به برخی فرصت داده تا مانوری برای پس راندن دانشجویان از صحنهُ سیاست در پیش بگیرند، با تظاهر به خیرخواهی، با آشفته سازی گفتار تاریخی و طبعاً با استفاده از امکانات رسانه ای مافیای اصلاح طلبان در دو سوی مرز. سردمدارشان از کسانی است که کارنامهُ دنشجوییش به گروگانگیری ختم میشود و ظاهراً لازم دیده با اتکا به تجربیات درخشان خود، دانشجویان جوان را راهنمایی نماید.
پیام کلی که به این ترتیب، به تکرار و از منابع ظاهراً متفاوت، به دانشجویان و تشکل هایشان، فرستاده شده، از این قرار است: سیاسی نباشید، صنفی باشید! خلاصه اینکه بچه باید سرش به درسش باشد و سیاست را واگذار کند به اهلش، که البته ما باشیم. استدلال هم البته میکنند: کار صنفی و حزبی را نباید با هم قاطی کرد، حتی در جایی که حزبی نباشد؛ دانشجویان درک درست از مدرنیته نداشته اند، بر خلاف حوزه ای ها که لابد تماسشان با مدرنیته بیشتر بوده و حتماً ذهنشان بازتر است؛ گروگانگیری هم فصلی بوده است از جنبش دانشجویی، حتماً همانطور که قطب زاده در رشتهُ مبارزه با رژیم تحصیل کرده بود!
انگیزهُ این توصیه ها روشن است، بخصوص وقتی از سوی اصلاح طلبان انجام میگیرد. رو شدن دست خاتمی که تا به حال بزرگترین کلاهبردار اصلاح طلب بوده، با موضعگیریش در برابر جنبش دانشجویی واقع شد و در حقیقت به همت دانشجویان. درست همانطور که مشت سلف صدقش علی امینی، با اعتصابات دانشجویان طرفدار جبههُ ملی، باز شد. این خود موجد کینه یا لااقل هراس است. ولی فقط این نیست، مهمترین مشکلی که جنبش دانشجویی برای اصلاح طلبان ایجاد کرد، استقلالش از این مافیا و گفتار یاوهُ آن بود. جنبش هجده تیر، با تمامی بی تجربگی اعضایش، گفتار پوچ و یاوهُ اصلاح طلبان را راجع به امکانات و ترتیبات اصلاح نظام سیاسی فعلی ایران، نادیده گرفت و در عمل بی اعتباریش را اثبات نمود. بالا بردن عکس مصدق و خواستاری جدایی که معیار اصلی مبارزه با رژیم است، توسط دانشجویان انجام شد. مقایسه کنید با جنبش پرطمطراق سبز که با تمامی وسعت مردمی و انواع پشتیبانی هایی که از داخل و خارج از آن شد، توسط همین باند اصلاحات، با شعارهای نارسا و استراتژی ناممکن و رهبری ناموجود دوقلوهای هنرمند، به کجراهه رفت و در نهایت به بن بست رسید. این است فرق استقلال عقیده داشتن و دادن اختیار خود به دست یک مشت هوچی حرفه ای و بی مرام.
آنهایی که از دانشجویان و جنبش دانشجویی میترسند، از استقلال فکر این گروه و خواستهای درستش هراس دارند، نه از بی تجربگی اعضایش. میخواهند به هر قیمت که شده راهشان را به سوی فعالیت سیاسی، ببندند. آنچه استقلال فکر و عمل دانشجویان را غیر قابل تحمل میکند، بازگشتی است که از ۱۸ تیر به سوی مصدق و لیبرالیسم انجام دادند و بر تسلط بد عاقبت افکار چپ و اسلامگرا بر این مرکز آموزشی که چند دهه طول کشیده بود، نقطهُ پایان نهادند.
در حرکتی که دیر یا زود عمر نظام اسلامی را ختم خواهد کرد، حتماً دانشجویان نقش عمده و احتمالاً پیشتاز خواهند داشت. کوششهایی که برای بستن راهشان به سیاست انجام میگیرد، به هر ترتیب هم که بزک شود، در حقیقت تشبثاتی است که برای افزودن بر عمر نظام انجام میپذیرد. در اینجا هم مثل همیشه، اصلاح طلب و اصلاح ناطلب همرزمند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر