۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

نوشتاری کوتاه در باره انتصابات اخیر



محمد علی مهر آسا

نتصاباتی که همیشه به مدیریّت شورای نگهبان تمشیّت داده شده و مهندسی می شود و زیر دامن اعضای فقیه و آخوند این شورا متولد می شود و بارمی آید، این بار هم در روز ۷ اسفند ماه سال ۱۳۹۴ سرانجام سر از تخم درآورد و حضرات نمایندگان دولت در دو مجلس خبرگان رهبری و شورای اسلامی تعیین و معرفی شدند. یکی از مسخره ترین بخشهای این گونه انتصابات، در وضع تعیین و دست چین نامزدهای مجلس خبرگان رهبری بود که در شش استان تنها یک نفر کاندیدا معرفی شده بود.
 از آنجمله شهر زادگاه من سنندج که تنها امام جمعه شهر را به عنوان نامزد به مردم کردستان معرفی و از آنان طلب رأی کرده بودند. من خبر ندارم که این بخت برگشته در کردستان ۲ میلیون نفری چند رأی به نامش در صندوق ریخته شده است.
اما می دانم بیچاره یکی از دو سه نفر سنی هائی است که در خیل عظیم ۷۷ نفری شیعیان مرتضی علی در جلسات مجلس، مجبور به سکوت دائمند. یک مولوی از بلوچستان و این بدبخت از کردستان وارد مجلسی می شوند که دیگر اعضای ۸۰ نفری اش همه آخوند شیعه اند و این دونفر همیشه ساکت و مظلوم در جلسات نظاره گر شالتاق کردن اکثریّت نزدیک به اتفاق همکاران شیعه اند که فقیه ولایت مطلقه ی شیعه را باید تعیین و معرفی کنند. اما این فقیه حقه باز و دیکتاتور که در سال ۱۳۶۸ خورشیدی توسط مجلسی که با همین نام و آرایش توسط شورای نگهبان درست شده بود، به عنوان ولایت «مطلقه» فقیه برگزیده شد؛ یعنی ولایت فقیه توسط آن مجلس به ولایت مطلقه فقیه تغییر یافت. البته به یاد داریم که خود خمینی رهبر و پیشوای اصلی انقلاب – که الحق او سبب سقوط رژیم پادشاهی پس از سه هزار سال در ایران شده بود – فاقد این منصب مطلقه بود.
خامنه ای این منصب را که در ذات آن راه و روش دیکتاتوری کاملاً نهفته است و از مفهوم و معنایش نیز سیمای دیکتاتور منعکس است، مرهون حیله و مکر فردی محیل و مکّار به نام اکبر هاشمی رفسنجانی است. او بود که برای نخستین بار واژه مطلقه را در میان انداخت و اعضای منتصب مجلس خبرگان را که خود و خامنه ای دو عضو سردمدار آن بودند، مجبور به تصویب این نمای دیکتاتوری کرد. بدیهی است اگر افرادی نظیر آخوند مصباح یزدی بارها گفته اند: «با وجود رهبر مطلقه فقیه نیازی به بودن مجلس شورای اسلامی و رأی مردم نیست…» باید پذیرفت بی مایه و پایه سخن نگفته اند و اشاره به کلمه «مطلقه» دارند که رهبر را قادر می کند هر گونه تصمیمی که خواست و میلش کشید برای کشور اتخاذ کند. درنتیجه در نظام دیکتاتوری نیازی به وجود وکیل و مجلس نیست. مگر هیتلر و موسولینی مجلس داشتند.
من وقتی بارها گفته و می گویم نظام حکومتی ایران در تاریخ نمونه است سخنم با واقعیّت موافق است. شما چنین نظامی را در هیچ دورۀ تاریخ سراغ نخواهید داشت که هم نامش جمهوری باشد و هم سرانجام امور کشور، نظر و دستور رهبری باشد که امرش مطلق است و بالای سخن او هیچ تصمیمی گرفته نخواهد شد و مردم در انتخابش سهمی نداشته اند. این درست شبیه به وجود همان فرعونها و خاقانها در گذشته بسیار دور است. البته هر چهار سال یک بار چند نفری نام خود را برای پست بی خاصیّت ریاست جمهوری در وزارت کشور می نویسند. بعد در مصاحبه ها نخستین سخنی که بر زبان می آورند این است که«…من در وجود رهبر حل شده ام …» تا بلکه شورای نگهبان بین آن ۵ یا ۶ نفر دستچین شده او را نیز به ملت معرفی کند. آنگاه پس از گزینش چند نفر توسط شورای نگهبان، به مانند کشورهای دمُکرات بساط خیمه شب بازی چنین گزینشی برپا می شود که ملت به دلائل گوناگون باید پای صندوق رأی رود و یکی از اینها را برگزیند. اگر در این بازی مردم یکی را بهتر از بقیه تصور کنند و براین گمان باشند که این حضرت با بقیه متفاوت است و به او متمایل باشند و رأی دهند، چنان مورد نفرت دیکتاتور ولایت قرار می گیرد، که دستهایش از پشت بسته و پاهایش در زنجیر رهبر قفل می شود و همان حاجب الدوله ای می گردد که آخوند خاتمی بود و خود بارها به آن اقرار می کرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر