۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

چرا خامنه ای مطالبات اصیل مردم را « خواست دشمن » می داند


علی کشتگر

آیا این مدعا یا واقعیت که اکثریت مردم و همه‌ی نخست‌وزیران، رؤسای جمهوری و رؤسای مجلس پیشین (البته به‌جز کشته‌شده‌ها و به‌جز شخص رهبر) تحت تأثیر تبلیغات "دشمن" قرار گرفته‌اند نشانه ورشکستگی جمهوری اسلامی است یا جاذبه و نفوذ چاره‌ناپذیر آمریکا، انگلیس و اسرائیل؟ 

در مسابقه فوتبال اگر داور خود را به یک طرف بازی فروخته باشد، هرچقدر هم که تیم رقیب خوب بازی کند، بازهم بخت برنده شدن بازیکنان ضعیف تر زیاد است، مگر آن که بیش از حد ضعیف باشند.
در فوتبال سیاسی دو جناح رقیب جمهوری اسلامی بیست سال است که همه تماشاگران شاهد جانبداری و تقلب همه جانبه برگزار کنندگان و داوران بازی به نفع تیم بیت رهبری هستند بدون آن که بتوانند نتیجه بازی را به نفع آن رقم بزنند.
در انتخابات ۷ اسفند ماه که منصوبان آیت الله خامنه ای در شورای نگهبان با همکاری اطلاعات سپاه پاسداران، پیشاپیش اکثر چهره های شاخص اصلاح طلب را رد صلاحیت کرده بودند، بازهم تیم آیت الله خامنه ای ناتوان تر از آن بود که با وجود همه این حق کشی ها پیروز میدان شود!. با این همه شخص رهبر و رسانه ها و تریبون های وابسته به بیت از یک سو رای مردم را به حساب تائید نظام که اسم مستعار ولایت مطلقه است، واریز کردند و از سوی دیگر نتیجه انتخابات بویژه انتخابات تهران را حاصل نفوذ انگلیس و فریب خوردن رای دهندگان قلمداد کردند! گویی شرکت مردم در انتخابات معنایی صددرصد مغایر با رایی که به صندوقها ریخته اند داشته است! آنها با وقاحتی باور نکردنی میلیونها رای دهنده تهرانی را فریب خورده "دشمن" قلمداد کردند و حتی نامزدهای برگزیده شده اصلاح طلب و میانه رو را، بی شرف، و جاسوسانی که دانسته و یا ندانسته به دنبال آمریکا و انگلیس راه افتاده اند، خواندند!(اشاره ام از جمله به سخنان مصباح یزدی در دفتر جلیلی است)
این واکنش ها که البته از موضع استیصال ابراز شد در خور پرسشهای زیر است:

۱- پرسش اول
چرا در زمان شاه که به زعم سران جمهوری اسلامی رژیم، ملعبه دست آمریکا بود، مردم تهران فرش قرمز برای روحانیون و رهبر آنان آیت الله خمینی پهن کردند و میلیونها زن و مرد تهرانی از فرودگاه مهر آباد تهران تا بهشت زهرا با فریاد درود بر خمینی از ورود او به ایران استقبال کردند؟ و اگر در آن زمان چنین کردند، چرا اینک که ۳۸ سال از حکومت جمهور اسلامی می گذرد و همه تریبون ها و رسانه های رسمی حکومت در دست جمهوری اسلامی و شخص ولایت فقیه است، برعکس آن رفتار می کنند؟ آیا این واقعیت ها نشانه نارضایتی عمیق مردم از رژیمی است که حاصل سی و هفت سال سلطه آن فساد ساختاری و فقر و بیکاری و تهیدستی مردم است یا نتیجه تبلیغات آمریکا و انگلیس؟ آیا این مدعا یا واقعیت که اکثریت مردم و همه ی نخست وزیران، روسای جمهوری و روسای مجلس پیشین (البته بجز کشته شده ها و بجز شخص رهبر) تحت تاثیر تبلیغات دشمن قرار گرفته اند نشانه ورشکستگی جمهوری اسلامی است یا جاذبه و نفوذ چاره ناپذیرآمریکا، انگلیس و اسرائیل؟
می گویند روزی یک راننده گیج و متوهم بی توجه به تابلوهای ورود ممنوع وارد یک اتوبان یکطرفه شد و بدون آن که به خود شک کند در کمال تعجب دید همه مردم برخلاف جهت رانندگی می کنند. همزمان از رادیو شنید که یک نفر دارد در اتوبان یک طرفه در خلاف جهت می راند. اما او بازهم به خود شک نکرد و شگفت زده شد که چرا در حالی که همه در خلاف جهت می رانند رادیو تعداد آنان را فقط یک نفر اعلام می کند!
۲- پرسش دوم
آیا می شود یکی را در ایران نشان داد که مخالف سیاستهای ولایت مطلقه ی آیت الله خامنه ای باشد، اما فریب خورد بیگانه و دشمن نباشد؟
آیت الله خامنه ای و منصوبان او که هیچ گونه انتقاد و مخالفتی را از هیچ کس برنمی تابند، منتقدان و مخالفان را به دو دسته تقسیم می کنند.
الف- عوامل و نفوذی های مستقیم دشمن
ب- آنهایی که برای نفوذ دشمن تلاش می کنند، اما خود"ملتفت" نیستند.


به این ترتیب هیچ جایی برای انتقاد "سازنده" و "مخالفت قانونی" با سیاستها و تصمیم های آیت الله خامنه ای باقی نمی ماند. فقط کسانی نفوذی و فریب خورده نیستند و از بصیریت برخورداند که به اطاعت کورکورانه و تسلیم محض گردن بگذارند. این نگرش، مادر همه ی فسادهای سیاسی و اقتصادی و موجب نفرت فزاینده عمومی از ولایت مطلقه فقیه است. خامنه ای و ایادی او همه این واقعیتها را می دانند، با این همه مثل همه رژیم های سرکوبگر نمی توانند به رای مردم گردن گذارند و بازهم مثل همه رژیم های هم سنخ خود خواسته ها و مطالبات مردم را خواست دشمن معرفی می کنند تا دشمنی خود را با مطالبات مردم توجیه کنند. در واقعیت امر کلید واژه های ادبیات سیاسی خامنه ای از قبیل "دشمن" "صهیونیسم" و آمریکا و انگلیس همه اسم رمزهای مطالبات مردم ایران اند.

خامنه ای در سخنرانی سراسر سفسطه آمیز خود که روز اول سال در مشهد ایراد کرد، همه خواسته های مردم ایران از جمله دست برداشتن از دشمن تراشی و بهبود مناسبات ایران و جهان، کوتاه کردن دست نظامیان از سیاست و اقتصاد کشور، رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی (برجام۲) را خواست آمریکا و اسرائیل معرفی کرد تا به رای دهندگان ۷ اسفند بگوید "حق الناس" بیش از یک شوخی انتخاباتی نبوده است. با این همه سخنان خامنه ای کاملا از روی استیصال و از موضع دفاعی بود.
حقیقت این است که زاویه اختلاف های راهبردی جناح های رقیب در جمهوری اسلامی تقریبا ۱۸۰ درجه ای است. اصول گرایان"واقعی" یا تندروها به رهبری آیت الله علی خامنه ای از اندیشگی انقلاب اسلامی دایم با هدف "پیروزی حق بر باطل" در همه کشورهای اسلامی و در گام نهایی در همه جهان پیروی می کنند. طرفداران این اندیشگی (ایدئولوژی) مذهبی بر آن اند که هدف مقدس آنان هر وسیله نامقدس و زشتی را توجیه می کند. دروغ، تهمت، ترور، ارعاب و هر وسیله دیگری اگر در راستای "دفاع از انقلاب" باشد جایز و حتی واجب است.
اما برعکس نگرش بالا، میانه روها و اصلاح طلبان که هاشمی و روحانی رهبری آنان را برعهده دارند و از جانب چهره های شاخص سبز و اصلاح طلبان بیرون از حاکمیت نیز حمایت می شوند، مدتها است که دیگر اعتقادی به ادامه انقلاب اسلامی ندارند و شرط بقای جمهوری اسلامی را محدود کردن فعالیتهای آن در قالب واحد دولت- ملت و گردن گذاشتن به قوانین بین المللی (مقصودم میثاق ها و منشور جهانی حقوق بشر که هیچ یک از دو طرف به آن اعتقاد ندارند، نیست) و در نتیجه عادی کردن مناسبات دولت ایران با همسایگان و قدرت های بین المللی می دانند.
بنابراین رقابت جناح ها در سیاست به صورت چالش دو استراتژی کاملا متضاد نمود پیدا می کند که یکی به زور نظامیان و اقتصاد غارتگر رسمی و غیررسمی متکی است و دیگری از حمایت نسبی رای دهندگان و افکار عمومی برخوردار است.
رای دهندگان از آن جهت جانب میانه روها و اصلاح طلبان را می گیرند که گفتمان آنان را به مطالبات خود نزدیکتر می دانند. و چاره دیگری هم در برابر خود نمی بینند. اگر انتخابات آزاد بود آن گاه مردم به احتمال زیاد از گرایش های طرفدار جدایی دین از دولت حمایت می کردند، اما در غیاب آزادی های سیاسی و محرومیت جریانات مخالف جمهوری اسلامی از ورود به صحنه رقابت های انتخاباتی اکثریت عظیم کسانی که در انتخابات شرکت می کنند به جریان میانه رو و اصلاح طلب رای می دهند و این فرایندی است که از خرداد ۱۳۷۶ آغاز شده و تا امروز ادامه یافته است.
علاوه بر این با توجه به آن که قدرت سیاسی و مراکز اصلی تصمیم گیری های کلان در دست نهاد ولایت مطلقه فقیه و نیروهای مستقیما تحت امر این نهاد است، طبیعی است که رای دهندگان به درستی مسئوولیت رشد فقر و فساد و نابه سامانی های اقتصادی و عواقب ناشی از آن را در درجه اول برعهده قدرت فائقه جمهوری اسلامی بدانند و به تنها نیرویی که در شرایط کنونی حق رقابت محدود با آن را دارد رای بدهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر