۱۳۹۵ فروردین ۹, دوشنبه

پسا عبور در یک قاب


هرمز شریفیان

از همان روزی که “حسن روحانی” با وعده‌ی رفع حصر از سران جنبش سبز وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری درسال ۱۳۹۲ شد و برداشتن تحریم‌ها و گفت‌وگوهای نزدیک‌تر با کشورهای موسوم به ۱+۵ را اولویت سیاست خارجی قرار داد و به همین منظور پرونده‌ی هسته‌ای را از شورایعالی امنیت ملی و دبیر آن به وزارت امورخارجه و وزیر آن سپرد، حملات جناح اقتدارگرا به وی و دولتش نیز آغاز شد.

به خوبی مشخص بود که دور زنندگان تحریم، با برداشته شدن تحریم‌ها از سودآوری‌های میلیارد دلاری محروم می‌شوند و به‌طور قطع در صف اول مخالفان با دولت خواهند ایستاد. دولت تدبیر و امید که نمی‌توانست به‌تنهایی برای رفع حصر “میرحسین موسوی”، “مهدی کروبی” و “زهرا رهنورد” اقدامی کند تمام توان خودرا بر روی پرونده‌ی هسته‌ای گذاشت تا خروجی آن، توافق و همان “برجامی” باشد که این روزها برای بسیاری غیرقابل تحمل شده است.
بیشتر مخالفان برجام از نهادهای انتخابی و تریبون‌های آن دست به‌کار شدند تا نه‌تنها این دستاورد دیپلماتیک را به چالش بکشند بلکه وزیرامورخارجه و تیم مذاکره کننده را نیز خائن نشان دهند و با بدترین الفاظ در مجلس مورد خطاب قرار داده تا جایی که آنان را به دفن در سیمان تهدید کردند.
اما ضربه‌ی شدیدتر از به بار نشستن برجام، انتخابات ۷ اسفند ۹۴ بود که به دنبال دو انتخابات ریاست جمهوری سال‌های ۸۸ و ۹۲، پیامی روشن برای دستگاه اقتدار داشت و مردم نشان دادند که به دنبال تغییر، اصلاح و اعتدال هستند و روند جاری اداره‌ی کشور را برنمی‌تابند.
اما از آنجاییکه تئوریسین‌های حکومتی اساسا اعتباری برای رای مردم قائل نیستند و این نکته را بارها با صراحت بر زبان آورده‌اند بازهم ساکت نمانده و از قدرت فراقانونی خود برای برخورد و حتا توهین به دولت استفاده کرده و می‌کنند تا آنان را منعفل کرده و از حرکت باز ایستانند.
هنگامی که حسن روحانی از اصطلاح «برجام ۲» برای تفسیر از میان برداشتن مشکلات داخلی سخن به میان آورد و نمایندگان حامی جریان اصلاح و اعتدال با قاطعیت وارد مجالس شورای اسلامی و خبرگان رهبری شدند؛ نهادهای تحت فرمان رهبر جمهوری اسلامی، علم مخالفت با آن را بلند کرده و به دنبال برنامه‌ریزی و کلید زدن پروژه‌ای شدند تا دولت تدبیر و امید، دولت مستعجلی باشد که تنها یک دوره در پاستور بماند تا جریان اقتدار بتواند مانند گذشته تمام اهرم‌های اجرایی کشور را تحت فرمان خود داشته باشد.
نخستین گام این پروژه استفاده از واژه‌ی “نفوذ” بود که رهبر جمهوری اسلامی به آن اشاره کرد و نیروهای سیاسی و نظامی نیز هریک به فراخور تخصص خود وارد میدان شدند تا با مخالفان برخورد کنند. از دستگیری و حبس روزنامه‌نگاران گرفته تا حمله به اطرافیان رییس جمهور، همه نشان از این دارد که خروجی توافق هسته‌ای و نتایج انتخابات ۷ اسفند به هیچ وجه به مذاق جریان اقتدار خوش نیامده است.
حمله به وزرای کلیدی دولت روحانی مانند “محمدجواد ظریف” و “بیژن نامدار زنگنه” مشابه حمله به وزرای کلیدی دولت اصلاحات یعنی “عطاالله مهاجرانی” و “عبدالله نوری” است تا دست‌های رییس جمهور را طوری زیر سنگ بگذارند که وی نتواند برنامه‌های خودرا در جهت منافع ملی؛ درست انجام دهند.
از طرفی کارکردهای جریان اقتدار طی یک دهه‌ی گذشته به قدری ناکارآمد بوده که موجب تغییر آرایش‌ اساسی در جناح‌بندی‌های سیاسی شده است. “هاشمی‌رفسنجانی”، “علی مطهری”، “علی‌اکبر ناطق‌نوری” و این اواخر “علی لاریجانی” از چهره‌هایی هستند که به‌ترتیب و به لحاظ شرایط خود و کشور، یکی یکی از اردوی یاران دیروز دور و دورتر شده و امروز در صف نزدیک‌تری به جریان‌های مردمی قرار گرفته‌اند.
این صف‌بندی‌های جدید نشان می‌دهد که روحانی، برنامه‌های خودرا تا اینجای کار به خوبی مدیریت و اجرا کرده طوری که علاوه‌بر حامیان جدید؛ “سیدمحمد خاتمی”، “سیدحسن خمینی” و شمار زیادی از جریان‌های «اصلاح‌طلبی» و نه «اصلاح‌طلبانی» را با خود همراه کرده تا طیف وسیعی از نیروهای شناسنامه‌دار و خیرخواه در عرصه‌ی سیاسی کشور را که برای اجرایی شدن قانون، هزینه‌های زیادی داده‌اند، در کنار داشته باشد.
این طیف گسترده و خردگرا می‌تواند باحضور در عرصه‌ی سیاسی و حمایت از خواسته‌ها و مطالبات مدنی مردم، راه را برای پیشبرد اهداف در جهت منافع ملی هموار کند به‌شرط آنکه از اشتباهات گذشته پند گرفته و بدون انشقاق و افتراق در این مسیر که دست‌اندزها و پیچ‌های خطرناکی نیز دارد، حرکت کنند.
اما اگر این ائتلاف گسترده دچار چند دستگی و تک‌نوازی شود نه تنها دولت تدبیر و امید دولتی مستعجل و ۴ ساله خواهد شد بلکه این امکان وجود دارد تا “هاله‌های نور جدید” دوباره خیال سواری از اسب قدرت را در سر بپرورانند و کشور را به سمت همان دره‌ای ببرند که سقوط در آن آسیب‌ها و هزینه‌های جبران ناپذیر دیگری بر مردم تحمیل کرد. هزینه‌هایی که آثار شوم آن هنوز مشهود است و زدودن این آثار نیاز به عقلانیت و شعوری دارد که اگر در ۴ سالگی متوقف بماند، راه برگشت را آنچنان سخت و دشوار خواهد کرد که دست‌کم چند نسل دیگر باید هزینه‌های آن را بپردازند.


 ننگ و نکبت بر آن ایرانی که خود را « مسلمان » بنامد !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر