حرف کیهان و لثارات از حلقوم مخالفان اصغر فرهادی
مازیار شکوری گیل چالان
"اصغر فرهادی" برای باری دیگر با دریافت جایزه "اسکار" به افتخارات خود و افتخارات هموطنانش افزود. اما اینبار سوای دفعات پیشین افتخار او در صحنه بین المللی موجبات جنگ داخلی مابین هموطنانش را رقم زده است.
اول: بخش وسیعی از مهاجمان به فرهادی و اسکار او "ترامپیست" هایی بوده اند که روش و منش تضادی را در قبال رژیم ولایت فقیه در پیش گرفته و گمان بر آن دارند که هر آنکه مخالف حتی صوری رژیم باشد می باید در حمایت از او برخواست و نقدش را حرام خواند و نقادانش را به تیغ مجازات نواخت. اصغر فرهادی برای شرکت در اسکار نماینده ملت ایران بوده است. او در قبال دستورالعمل توهین آمیز رئیس جمهور امریکا مبنی بر منع ورود شهروندان هفت کشور جهان از جمله ایران به امریکا رویکرد اعتراضی و دفاع از غرور ملی هموطنان را در دستور کار قرار داده و از شرکت در مراسم اسکار بر حذر ماند. ترامپیست ها در فضای مجازی او را متهم به همراهی با رژیم کرده و مدعی شده اند این مرد افتخار آفرین خانه پدری زبان اعتراض بر ظلم و ستم داخلی بسته و زبان شورش بر ترامپ گشوده است.
دوم: بخشی دیگر از ناخورسندان، شخصیت های سیاسی و فرهنگی بوده اند که هر گونه حرکت افتخار آمیز از درون جامعه ایران را تحت لوای هم کاری با رژیم تحلیل کرده و حرکت های افتخار آفرین ملی را بنا بر قاعده این همانی، مشروعیت بخشی به استبداد حاکم دانسته و خواهان تحریم هر حرکتی با تابعیت جمهوری اسلامی شده و می شوند. از این دست عزیزان می توان از سینماگر عزیز، آقای "پرویز صیاد" نام برد که من حیث المجموع مدعی حکومتی بودن سینمای ایران شده و معتقد بوده اند که فیلم های ساخته شده در سینمای ایران با ممیزی و مجوز رژیم بر روی صحنه می روند. از این زاویه این طیف بر این باور هستند که هر پدیده ای از این دست مشروعیت بخشی به رژیم حاکم بوده و می باید رویکرد تحریمی در قبال آن اتخاذ شود.
سوم: "محمد جواد ظریف" وزیر امور خارجه رژیم در یادداشتی در روزنامه ایران طی عنوان "حرف فرهادی سخن ماست" از اسکار اصغر فرهادی حمایت کرده است. همچنین صد و ده نماینده مجلس با صدور بیانیه ای از اصغر فرهادی تمجید نموده اند. طیفی مدعیات ظریف و بیانیه نمایندگان مجلس را دست آویز قرار داده و استدلال نموده اند افتخار فرهادی در سبد رژیم ریخته شده است و از این زاویه به اصغر فرهادی حمله برده اند.
چهارم: این سه طیف از مخالفان اسکار فرهادی در یک مورد اتفاق نظر داشته اند و آن اینکه اصغر فرهادی می باید از تریبون اسکار جهت محکوم نمودن جنایت های رژیم در داخل کشور بهره می جسته اما دم فرو بسته و چنین نکرده است. حتی بر این اساس عده ای با بهره گیری از راه و رسم هدف وسیله را توجیه میکند نامه ای جعلی از سوی خانم "انوشه انصاری" خطاب به "نایاک" تنظیم و بدون اینکه در هیچ سایتی منتشر شود در سایت بالاترین قرار دادند. این دسته حتی به دروغ "فیروز نادری" را به نایاک منتسب نمودند که با بیانیه ایشان چنین ادعایی تکذیب شد.
اما مدعیات مخالفان و مهاجمان به اسکار اصغر فرهادی تا چه حد و اندازه توانسته از پشتوانه معقول برخوردار باشد؟؟؟
اول: اصغر فرهادی چه نماینده ملت خود بوده باشد و چه نبوده باشد، دنیا در مقطع کنونی ابتدا او را نماینده ملت ایران به حساب آورده و می آورد. با چنین نگاهی اوجب واجبات این بود که فرهادی با رفتار و گفتار اعتراضی خود نسبت به ادعای رئیس جمهور امریکا مبنی بر تروریست پنداری ملت ایران اعتراض نموده و فرهنگ ایرانی را نزد جهانیان از خشونت ستایی مبرا نماید. در همین راستا معرفی فیروز نادری به عنوان عضوی از "ناسا" خالی از لطف نبود. چرا که با زبان بی زبانی پیام مهمی را به جهانیان ابلاغ نمود و آن اینکه فرهنگ ایرانی یعنی موفقیت های علمی، هنری و فرهنگی. وکالت آقای نادری مرزبندی میان فرهنگ ضد تروریسم ملی و تروریسم رژیم حاکم را نزد جهانیان رونمایی کرد. بی شک از آثار و تبعات چنین پیامی جامعه جهانی حساب و کتاب فرهنگ و منش ایرانی را از فرهنگ و منش رژیمی فرق نهاده و ایرانیان غرور ملی خود را اثبات نموده و با آن پا به عقب راندن فرهنگ رژیم خواهند نهاد.
دوم: رژیم حاکم بر ایران رژیم سینما سوزان بوده است. رژیمی که از اولین روزهای استقرار علیه سینما و سینما گران بدخلقی پیشه کرده و سینما ها را به آتش کشیده است. رژیم سینما سوزان به دنبال محو کامل سینما و سینماگر از تارک مملکت بوده است. در چنین زمینه ای نه تنها کار سینمایی سینماگران در داخل مرزهای کشور و عبور از ممیزی رژیم و دریافت مجوز اکران خورسندی حاکمان را فراهم نیاورده و مشروعیتی تقدیم آنان نکرده و نخواهد کرد بلکه، خلاف نیات اربابان فرهنگی حاکم اصل سینما محفوظ و گام به گام رژیم به عقب رفته و از ادعای اولیه خود دست شسته است. در داخل همین رژیم بوده که تا کنون سینماگران و مخاطبان آنها با عقب راندن اراده حکومتی فیلم هایی را بر روی پرده سینما برده اند که صدای تکفیر خطیبان، آسمان را بشکافته و گوش فلک کر کرده است. بی شک با محدود بودن توان آدمیان و نا محدود بودن موانع و مشکلات، نوع آدمی فقط در حوزه ای محدود توانسته و می تواند به خوبی ایفای نقش نماید. اصغر فرهادی و هنرمندانی چون او مبارزه با رژیم را برای حفظ اصل و اساس هنر در جامعه اولویت داده اند که خود انتخابی خطیر است. مضافا اصغر فرهادی از بنیانگذاران کارزار "لگام" یعنی لغو گام به گام اعدام بوده که با توجه به شرایط کنونی خط و ربط او را در برابر حاکمیت و سیاست های طرح ریزی شده حاکم به خوبی نمایان کرده و می کند.
سوم: رژیم سینماسوزان دو جناح عمده را داخل خود جای داده است. جناحی که وابسته به رهبری رژیم بوده و در حوزه عمومی انزوای مطلق را تجربه می کند و جناحی که از انزوای جناح بالا دستی بهره جسته و جهت حضور در قدرت نیم نگاهی به افکار عمومی دوخته است. جناحی که گوشه چشمی به افکار عمومی دارد سعی بر آن دارد تا با حمایت از افتخارات ملی مشروعیت نصبی از جامعه اخذ و بدین وسیله جناح رقیب را به عقب براند. اظهار نظر اخیر محمد جواد ظریف و صد و ده نماینده تجلیل کننده از فرهادی به این نیت و در راستا می باید مورد تحلیل قرار گیرد. در واقع عزیزانی همچون فرهادی و جامعه ایران موفق شده اند خواست خود را به بخشی از حاکمیت تحمیل نمایند. اما جناح بالا دست همچنان بر سبیل پیشین راه می پیماید. دیدگاه این جناح را می باید دیدگاه ارتدوکس رژیم تلقی نمود. در اسفند ماه سال نود پس از دریافت اولین اسکار توسط اصغر فرهادی، همکار او "فرج الله سلحشور" از قول رهبر جمهوری اسلامی مدعی شده بود:
«امام خمینی می گفتند که وقتی خارجی ها از شما تعریف می کنند به خودتان شک کنید. مقام معظم رهبری هم در ادامه راه امام تاکید کردند که جوایزی که جشنواره های خارجی می دهند ارزشی ندارند»
همچنین هفته نامه "یا لثارات" ارگان انصار حزب الله در یادداشتی فیلم فروشنده را فیلمی در جهت اهداف صهیونیسم معرفی و نوشته است:
«اکران فیلم فروشنده مصداق ولنگاری فرهنگی است، دوسیهاش مفتوح شده و قابل بسته شدن نیست، مگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پروانه نمایش فیلم را ابطال کند و به نگرانی امت شهید پرور و خانوادههایی که نگران اوضاع نابسامان فرهنگی در سینما هستند، خاتمه دهد . . . هدف صاحبان فیلم فروشنده صرفا معرفی به اسکار نیست و بخش اعظمی از فروش داخلی به حساب کارگردان می رود و الکس مالگه صهیونیست (تهیه کننده فیلم) سودش را از فروش خارجی فیلم برداشت خواهد کرد. پخش کننده حتی این احتمال را داد که ممکن است فیلم ظرف همان یک هفته ابتدایی با مخالفت گسترده مردم دلسوز انقلابی مواجه شود و با خواست عمومی مردم، فیلم از پرده سینما پایین آید، بنابراین تصمیم گرفتند ظرف روزهای انتهایی شهریور و هفته اول مهرماه فیلم را اکران کنند»
در همین راستا روزنامه کیهان شریعتمداری، ارگان غیر رسمی بیت رهبری نوشته است:
«. . . ویژگی مشترک فیلمهای یاد شده، ارائه تصویری تاریک و فلاکت بار از جوامع اسلامی و وارونه نمایاندن اسلام به عنوان ریشه خشونتها و تباهیها و بیعدالتیها در اینگونه جوامع بود. آنچه که تقریبا از ابتدای پیدایش سینما در غرب و از دوران سینمای صامت مانند رقص هفت زن محجبه ساخته توماس آلوا ادیسون و عرب مسخره ساخته ژرژ ملیس در سال . . . تا امروز بیش از هر موضوعی به چشم آمده و فیلمهایی همچون تک تیرانداز آمریکایی و «سیزده روز در بنغازی که با تروریست نمایاندن مسلمانان، کشتار و قتل عام آنها را توجیه کردهاند، از آخرین مصادیق آن به شمار میآیند . . .»
به نظر می رسد این طیف از منتقدان اصغر فرهادی دیدگاه رسمی رژیم سینما سوزان را به کناری نهاده و با حمله های مخرب به افتخار ملی ایرانیان حرف و سخن سلحشور، کیهان و انصار حزب الله را از حلقوم بیرون می آورند.
چهارم: شاید نگاه بزرگان سینمای ایران همچون، بهروز وثوقی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیائی و جعفر پناهی از همین زاویه بوده است که موفقیت اخیر فیلم فروشنده و کارگردان سرافراز آن را تبریک گفته و در پیام های خود به مسئله هویت ایران و ایرانی در مقطع زمانی کنونی تأکید نموده اند. از یاد نباید برد که زبانه های آتش فرهنگ سینما سوزان به نحوی از انحا به جان و تن هر یک از این مسرورین افتاده و آنان را تا کنون در خود سوزانده است. اما چرا اینان همچون برخی دیگر افتخار فرهادی را مشروعیت بخشی به رژیم نخوانده و نمی خوانند. به راستی که آنان خود همچون فرهادی در این راه پر سنگ لاخ گام نهاده و امروز قدر و قیمت زحمات و افتخار آفرینی او برای ایران و ایرانی را به خوبی دریافته و پاس داشته اند. جعفر پناهی در پیام تبریک خود می گوید:
«حال همه ما خوب است. حالمان خوب است از افتخاری که برای حفظ آبروی نه تنها سینما بلکه کشورمان ایجاد شده است. حالمان خوب است از این که سینمای ایران دوباره آبروداری کرده است و همچون دهههای گذشته اعتباری دوباره برای کشورمان آفریده است. درست در روزگاری که تبلیغات علیه مردم ایران صادر شده است سینمای ایران بار دیگر فرصتی خلق کرد تا در یک مراسم جهانی مفاخر کشورمان به رخ دنیا کشیده شود. به واسطه فرهادی و «فروشنده»اش توانستیم آبرو بخریم و نام ایران را برافراشته کنیم. چقدر این حال خوب برای تمام ایرانیان لازم بود؛ برای تمام ایرانیان ساکن نقاط مختلف جهان و چه بسا برای آنهایی که خارج از مرزهای کشورشان هستند خیلی بیشتر؛ تا سر بلند کنند و در کنار دیگر ملیتها به ایرانی بودن خود ببالند»
امید است حال ما نیز مثل حال جعفر پناهی خوب باشد و قدر این منزلت را دریابیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر