در شکست و پیروزی جشن!
اسماعیل نوری علا
از گذشته های دور هزاره ای، در ميان آنچه برای ما باقی مانده مجموعه ای نيز از «جشن» ها وجود دارد که سال و فصل و ماه و روزمان را نقطه گزاری می کنند. برخی از ويژگی های اين جشن ها بسيار فکر برانگيزند، آن سان که مرا هم - که نه تاريخ دانم و نه آئين شناس و مقوم - بر می انگيزانند تا درک خود را از برخی از آن ويژگی ها بازگو کنم.
نخستين ويژگی اين تقويم اصيل و باستانی آن که در سراسرش از عزاداری و اندوه خبری نيست. نه کسی بر مرگ زرتشت بر سر می کوبد و نه سوم و هفتم و چلهء قديسی را به خاک بر سری می گذراند؛ و داريوش شاه اش، در ستايش خداوندی که بدان باور دارد، از او بابت آفرينش «شادی» سپاس می گذارد.
اين ميراث تا به قرن های پس از اسلام هم آمده است و ما - تا رسيدن به عصر صفوی و تسلط مذهب غير ايرانیِ شيعه بر سرزمين مان که بد نيتان آن را مذهبی ايرانی قلمداد می کنند - اثری از اندوه های دلشکنی همچون غمخواری های موسم تاسوعا و عاشورا در ادبيات خود نمی يابيم. آنجا همه صحبت از شادمانی و خوشباشی است. حافظ حتی وعده می دهد که اگر بر سر تربت اش با می و مطرب بنشينيم، او از «لحد» رقص کنان بر خواهد خواست، و خيام اش جهان اندوه را به «دی» تشبيه می کند و سفارش کنان می خواهد که از «دی» سخن نگوئيم که «امروز» خوش است.
دومين ويژگی جشن های ايرانی پيوند آشکارشان با طبيعت است، آنگونه که شما جشنی را نمی يابيد که جايگاه طبيعی و تقويمی نداشته باشد. جشن تولد کسی نيست، جشن سالگشت اتفاقی حتی اگر خجسته بوده باشد هم نيست. تنها جشن چرخش خلل ناپذير طبيعتو زمين است که شب اش کوتاه و بلند می شود و فصول اش رقص کنان بر زندگانی آدميان می گذرند. خزان که سر می رسد با مهرگان می آيد، زمستان با يلدا همراه است، بهار روز نو را با خود می آورد و تابستان با آب و روشنائی رفيق است. آدميان از خاک بر می آيند و در خاک می شوند و در سراسر زندگانی شان بازی های شگفتی آور خاک را ستايش می کنند.
سومين ويژگی، تفاوتی است که بين جشن های شبانه و جشن های روزانهء ما وجود دارد. روز وقت کار و آبادان کردن و توليد و بحا آوردن آئين های زندگی اجتماعی است، پس جشن های روزانه نيز با زندگی روزانه و اجتماعی ما سر و کار دارند. نوروز مهمترين اين جشن ها است که هم خبر از آغاز روزگاری و بهاری نو دارد و هم از آغاز تقويم رسمی جامعه و کشور گزارش می دهد. جشنی کشوری - خانوادگی است. از يکسو بزرگ کشور بر مسند می نشسته و مراسم سلام نوروزی حکايت گر نظم و سلسله مراتب و احترام شادمانه بوده است و، از سوی ديگر، بزرگان خانواده نيز بر تخت می نشينند تا جوان ترها به ديدن شان بيايند و نوروزی بگيرند. سفرهء نوروزی حکايت گر آينده نگری هم هست، حکايت گوی رشد و زندگی و نور و سنت های شادمانه.
جشن های شبانه اما کمتر تشريفاتی، و بيشتر «مردمی» هستند. در چهارشنبه سوری، اين جشن بزرگ آتش و شب، همگان در کنار هم به شادمانی بر می خيزند و ارواح رفتگان شان را به ياد می آورند که در سرزمين خرم ذهن بازماندگان شان به شادمانی آمده اند. و در يلدا، اين بلندترين شب سال، در آتش کشندهء سرما، به دور سفره می نشينند و می دانند که هم اکنون در ساحت طبيعت نبردی ميان شب بلند و روز کوتاه برقرار است که، درست در لحظهء نيمه شبان، به شکست شب خواهد انجاميد. شب چله، شب مهرگانی، شب جشن های بزرگ آتش و خيزش و مبارزه، که خرد و کلان و پير و جوان در آن به يکسان به شادمانی برخاسته اند.
آری، جشن و جشن و جشن. در پيروزی جشن، و در شکست هم جشن؛ جشنی اما که تمرين مبارزه است و بايد به پيروزی بيانجامد. و اينگونه است که سعدی شيرازش هم گزارش می دهد که «بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجَستند...»
در آغاز سال نو برای هموطنانم، در ايران و دور از ايران، آرزوی سالی پر از شادمانی های سکولار دموکرات دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر