در هر کشوری، ارتش و نیروی انتظامی برای حفظ مرزها و امنیت و آرامش شهروندان آن کشور پایه‌گذاری می‌شود. در ایران بعد از انقلاب و پایان جنگ با عراق، سپاه پاسداران به عنوان بخشی از نیروی انتظامی کشور، هدف و حق دیگری را برای خود تعریف کرده است.

 سپاه پاسداران در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی‌ پای به عرصه اقتصاد کشور گذاشت؛ اما با انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان ولی‌ فقیه نظام ولایت‌مدار، این نیرو با حمایت او پای به عرصه سیاست کشور گذاشت. دخالت سپاه در سیاست و اقتصاد کشور چیزی نبود که در وصیت‌نامه آیت‌الله خمینی بر آن توصیه شده بود. بنیان‌گذار جمهوری اسلامی بر این عقیده بود که سپاهیان و اصولا نیروی انتظامی کشور نباید پای به عرصه سیاست کشور بگذارند. با نشستن احمدی‌نژاد بر کرسی ریاست جمهوری در یک انتخابات مهندسی‌ شده و ساختگی، سپاهیان مجال آن را پیدا کردند تا دامنه نفوذ خود را در سیاست داخلی‌ و خارجی‌ کشور گسترش دهند. برای این گسترش نفوذ، دو دلیل می‌توان تصور نمود. اول، دولتی غیر مشروع سر کار آمده بود که تنها راه ماندن‌اش بر قدرت از طریق اعمال خشونت میسر بود. دوم، دولت خاتمی زمینه‌های سیاست دموکراتیک داخلی‌ و مسالمت‌آمیز و صلح‌جویانه خارجی‌ را تدارک دیده بود و اکثریت مردم به ادامه این نوع سیاست‌ها دلبسته بودند. بخش استبدادی قدرت نه به ارزش‌های دموکراتیک در صحنه سیاست داخلی‌ کشور اعتقادی داشت و نه‌ حاضر بود که در عرصه بین‌الملی به سیاستی مسالمت‌آمیز و صلح‌طلبانه روی آورد.
بخش استبدادی قدرت در ایران، خود را طراح و وارث ایدیولوژی غرب‌ستیزی، استکبارستیزی و آمریکاستیزی می‌دانست که با تعامل و صلح‌طلبی و همکاری‌های بین‌المللی سازگاری نداشت. رهبری به عنوان ایدیولوگ این غرب‌ستیزی و سپاه به عنوان بازوی عملی‌ این سیاست غرب‌ستیز، عرصه سیاست ـ خصوصا ـ خارجی‌ کشور را به زیر کنترل خود آوردند. رهبری و سپاهیان، طراحان سیاست خارجی‌ کشور شده و در این راستا کوشش کردند تا از فرصت‌های سیاسی برای به چالش کشیدن غرب استفاده کنند. دخالت نظامی و سیاسی در عراق، سوریه، لبنان و کشورهای دیگر منطقه و همچنین به چالش کشیدن غرب در برنامه انرژی هسته‌ای، در مرکز این سیاست‌‌های غرب‌ستیز قرار گرفته بود. ایدیولوژی غرب‌ستیزی کار دیگری نیز برای بخش استبدادی سیاست کشور انجام داده است. انحراف افکار از مسایل کلیدی توسعه سیاسی و اقتصادی کشور و توجیه میلیتاریسم در سیاست داخلی‌ و خارجی‌ کشور. دولت احمدی‌نژاد و سپاه در بخش توسعه اقتصادی کشور هرگز قادر نبودند نقشی‌ فعال، کلیدی و سازنده داشته باشند، به خاطر این‌که نه‌ در این زمینه تخصصی شایسته و نه‌ منافعی در خور توجه داشتند. دولت احمدی‌نژاد، دولتی پوپولیستی با در آمد ۸۰۰ میلیارد دلاری از نفت. او هرگز خود را مقید به یک برنامه‌ریزی اصولی برای توسعه کشور نمی‌دانست و در این رابطه علاقه‌ای از خود نشان نداد. سپاهیان بیشتر به فکر تمرکز قدرت اقتصادی کشور و عدم حمایت از انهدام بخش خصوصی بودند. هر دو نقش بسیار کلیدی در ایجاد فساد اداری و اقتصادی ویران داشتند.
در طول چند هفته گذشته، اقدام سردار قاسم سلیمانی در نوشتن یک نامه تهدیدآمیز به دولت بحرین در واکنش به سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم و سپس ادعای حسن نصرالله در مورد حمایت مالی و تسلیحاتی ایران از حزب‌الله لبنان، پرده از سیاست‌های منطقه‌ای ایران برداشت. تهدید سلیمانی چند روز بعد به شکل دیگری توسط رهبر جمهوری اسلامی مورد تاکید قرار گرفت. آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با خانواده شهدای هفتم تیر گفت که «در بحرین یک اقلیت جابر و خودخواه بر اکثریت ظلم می‌کنند. حالا عالم مجاهد آقای شیخ عیسی قاسم را مورد تعرض قرار دادند؛ این حماقت و بلاهت است … دیگر هیچ مانعی نمی‌تواند این جوان‌ها را ساکت کند». رهبری و سردار سلیمانی، یکی‌ مردم را به نا آرامی و دیگری به مبارزه مسلحانه علیه ال خلیفه دعوت کرد. بعد از این‌که بانک مرکزی و بانک‌های دیگر لبنان در ۱۹ تیرماه سال جاری حساب‌های بیش از صد موسسه و نهاد مربوط به حزب‌الله لبنان را به خاطر مصوب سال گذشته کنگره آمریکا مسدود کردند، حسن نصرالله از حمایت و کمک‌‌های مالی و تسلیحاتی ایران پرده برداشت تا بگوید در این رابطه حزب‌الله ضربه‌پذیر نیست. یکی‌ از دلایل مخالفت نتانیاهو با برجام، حمایت مالی و تسلیحاتی ایران از حزب‌الله بوده و ادعا می‌کرد که بعد از لغو تحریم‌ها، حمایت ایران از حزب‌الله افزایش پیدا خواهد کرد.
سرداران به طور جدی به تهدیدی برای منافع و امنیت ملی‌ کشور تبدیل شده‌اند. در گذشته، زمانی که دولت بحرین ادعا می‌کرد ایران در امور داخلی‌ این کشور دخالت می‌کند، دولت ایران آن را تکذیب و آن دولت را به دروغ‌گویی متهم می‌کرد. حمایت ایران از حزب‌الله به خصوص در جنگ‌های ۳۳ و ۲۲ روزه با اسراییل کاملا روشن بوده و سپاهیان به آن افتخار می‌کردند، اما حمایت مطلق و کامل ایران طبق اعتراف حسن نصرالله، برای اولین بار آشکار شده است. اقدام سلیمانی و نصرالله در حساس‌ترین شرایط اقتصادی و سیاسی کشور، منافع ملی‌ و امنیتی کشور را نشانه گرفته است. ایران بعد از برجام با مشکلات عدیده‌ای روبه‌روست. بزرگ‌ترین مشکل ایران در شرایط فعلی، اعتمادسازی بین‌المللی‌ست. بخش استبدادی نظام، تلاش دارد تا آمریکا را متهم به عهدشکنی در برجام کند. این ادعا اگر چه واقعیت ندارد؛ اما درست در راستای ایدیولوژی غرب و آمریکا‌ستیزی این گروه است. این ادعا به خودکامگی و طرفداران آن کمک می‌کند تا بر استراتژی غرب و آمریکاستیزی تاکید کرده و رقبای سیاسی را از میدان بیرون کنند.
متهم کردن آمریکا به عهدشکنی می‌تواند به آنها در تضعیف دولت روحانی نیز کمک کند. بخش استبدادی نظام، تمام کوشش خود را به کار گرفته تا دولت روحانی را یک دوره‌‌ای کند. ایران در حال حاضر نیاز مبرم به اعتمادسازی بین‌المللی دارد. ایران با سه‌ تحریم دیگر از طرف دولت آمریکا روبه‌روست که به کنگره و نه‌ دولت اوباما بر می‌گردد. فعالیت‌های موشکی ایران با تحریم آمریکا روبه‌روست. آمریکا همچنان ایران را ناقض حقوق بشر دانسته و در این رابطه تحریم‌هایی علیه ایران وضع کرده است. تحریم سوم دولت آمریکا علیه ایران به خاطر حمایت این کشور از تروریسم بین‌المللی است. حزب‌الله توسط آمریکا، کانادا، استرالیا، کشورهای اروپایی و بسیاری دیگر به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته شده است. تا پیش از دخالت نظامی حزب‌الله در سوریه، بحث بسیاری در محافل بین‌المللی این بود که این سازمان برای امنیت لبنان می‌جنگد، اما دخالت این گروه در سوریه، این بحث را فاقد اعتبار کرده است. هیچ بانک بین‌المللی هنوز حاضر نشده با ایران وارد معاملات مالی شود. در پی‌ سخنان حسن نصرالله، اریک شولتز سخنگوی کاخ سفید گفت «ما اخیرا در مورد نگرانی ایران در زمینه دسترسی‌ به بازارهای جهانی‌ با آن‌ها گفت‌وگو‌هایی‌ داشته‌ایم. واقعیت این است که فعالان بازار مالی جهان به رفتار ایران نگاه می‌کنند و اگر ببیند ایران به تامین منابع مورد نیاز حزب‌الله ادامه می‌دهد، این روش تبعاتی دارد؛ زیرا فعالان مالی نمی‌خواهند با کشوری وارد معامله شوند که به این قبیل کارها دست می‌زند». دخالت آشکار سپاه در امور داخلی‌ بحرین،، بدون شک این فکر را تداعی می‌کند که ایران به دنبال ماجرا‌جویی و عدم ثبات در منطقه خاورمیانه است. ادعای نصرالله و نامه سلیمانی موضع ایران را به عنوان یک کشور با ثبات و آماده برای شرکت در تجارت بین‌المللی و داد و ‌ستد‌های مالی زیر سوال می‌برد.
دخالت‌های ایران در کشورهای همسایه نظیر عراق و سوریه نه‌ برای کمک به ساختن دولت‌های دموکراتیک و پا برجا؛ بلکه برای افزایش نفوذ ـ هر چند به قیمت بی‌ ثباتی سیاسی در این کشور‌ها ـ تهدیدی برای امنیت ملی‌ کشور ماست. پس از بیش از چهار سال جنگیدن در سوریه برای نگهداری یک دولت مستبد بر قدرت، صرف هزینه‌های گزاف از بیت‌المال کشور، سوریه به کشوری ویران با بیش از چهارصد هزار کشته و یازده میلیون آواره تبدیل شده است. حسین همدانی پیش از کشته شدنش در سوریه گفته بود که امیدوار به دستیابی صلح در آن کشور نیست. حسین همدانی یکی‌ از طراحان خشونت در مقابل جنبش سبز بعد از تقلب و تخلف انتخاباتی سال ۸۸ کشور ماست. به تازگی جواد ظریف وزیر امور خارجه کشور، اعلام کرده که سردار قاسم سلیمانی با او هم عقیده شده که راه حل مشکلات سوریه، یک راه حل نظامی نیست. در عراق وضعی بهتر از این نداشته‌ایم. حمایت مطلق از دولت طأیفه‌گرای نوری المالکی و دنبال کردن سیاست ‌های مبتنی بر طأیفه‌گرایی که سنّی‌های عراق را به حاشیه رانده یکی‌ از دلایل رشد گروه‌های تروریستی جهادی در عراق بوده است. آمریکا که در زمان ریاست جمهوری اوباما می‌خواست عراق را ترک کند، مجددا با حمایت و درخواست فعال دولت عراق به این کشور برگشته تا دولت آسیب‌پذیر عراق را در مقابله با داعش کمک کند. بی‌ ثباتی در کشور‌های همسایه منطقه بدون شک بر امنیت ملی‌ کشور ما تاثیر می‌گذارد. به جز مقابله سیاسی کشورهای عربی‌ منطقه با سیاست‌های ایران و شرکت فعال آنها در جنگ‌های نیابتی منطقه، ایران هنوز قادر نبوده که با مشارکت همسایگان موفق به ایجاد طرحی برای برقراری امینت در منطقه شود. در عوض، سیاست ‌های منطقه‌ای رهبری و سپاه، کشورهای منطقه را بیشتر به چتر محافظتی غرب و آمریکا متکی‌ کرده است. این سیاست‌ها هرگز به منافع امنیتی ملی‌ ما کمک نکرده است. خاورمیانه بیش از هر زمان دیگر بدون امنیت و وابسته به کشورهای غربی شده است.
اما حمایت مطلق رهبری و سپاه از حزب‌الله لبنان و دخالت سیاسی در بحرین، اثرات منفی‌ دیگری نیز در سیاست داخلی‌ این کشورها گذاشته است. تشویق و مشارکت نظامی حزب‌الله در سوریه، این سازمان را به یک سازمان تروریستی تبدیل کرده و محبوبیتی که این سازمان در گذشته برای مقابله با اسراییل کسب کرده بود، امروز کاملا از دست داده است. وابستگی مطلق حزب‌الله به ایران به ثبات سیاسی کشور لبنان کمک نکرده است. دموکراسی‌ ضعیف این کشور دائماً با تهدید آنارشیسم حزب‌الله روبه‌رو بوده است. حریری نخست‌وزیر اسبق لبنان، به دست این گروه و با حمایت دولت بشار اسد ترور شده است. سعد الحریری که او نیز نخست‌وزیر اسبق لبنان است هفته گذشته بعد از ادعای حسن نصرالله در مورد وابستگی حزب‌الله به ایران گفته بود، «حزب‌الله اعتراف کرد که یک حزب کاملا ایرانی‌ست». او اعتقاد دارد که در صحنه سیاست داخلی‌ لبنان، حزب‌الله دستور یک کشور خارجی‌ را اجرا می‌کند. او به شدت از نامه قاسم سلیمانی انتقاد کرده و گفته است که ایران و پیروان آن در لبنان؛ به جنگ در سوریه، عراق و یمن اکتفا نکرده و اکنون بحرین را نیز به جنگ و فتنه تهدید می‌کنند. او اعتقاد دارد که این‌گونه دخالت‌ها باعث افزایش تنش بین ایران و اعراب خواهد شد. حمایت‌ ایران از حزب‌الله اثرات دیگری نیز در کشور لبنان داشته است. در جنگ ۳۳ روز بین حزب‌الله و اسراییل، به بسیاری از مناطق مسکونی جنوب بیروت خسارت فراوانی‌ وارد شده بود. دولت ایران تعهد کامل داده بود تا این خسارات را جبران کند. بازسازی این مناطق تبدیل به یک تجارت برای بسیاری در لبنان شده بود. دامنه این فساد و اختلاس مالی به کادر رهبری حزب‌ا‌لله نیز کشیده شد تا جایی که جبران باسیل، یکی‌ از وزرای هم پیمان حزب‌الله در دولت لبنان اعلام کرد که این «فساد دارد مقاومت را ویران می‌کند». حجم عظیم پول سرازیر شده به لبنان و ریخت و پاش‌های دولت ایران پای بسیاری را در رده‌های بالای حزب‌الله به فساد مالی و اختلاس باز کرده بود.
در بحرین، حزب الوفاق که شیخ عیسی قاسم نیز متعلّق به کادر رهبری آن است، سال‌ها کوشش کرده که بخش رادیکال این حزب سیاسی را آرام کرده تا بتواند از طرق مسالمت‌آمیز به اهداف خود دست یابد. این حزب سیاسی نهایت کوشش را داشت تا برچسب نزدیکی‌ به ایران به آن زده نشود. در ابتدای فعالیت جنبش الوفاق بعد از شروع بهار عربی‌، دولت بحرین تحقیق مفصلی‌ کرده بود تا بتواند رابطه‌ای بین این حزب و دولت ایران پیدا کند؛ اما توفیقی در این امر حاصل نکرد. الوفاق و رهبری آن اعتقاد داشت که پیروزی این حزب در گرو ایجاد یک حرکت کاملا مستقل و مسالمت‌آمیز در بحرین است. آقای سلیمانی با نوشتن این نامه کاملاً به بحرینی‌ها و سعودی‌ها ثابت کرد که ایران در بحرین نیز مداخله سیاسی می‌کند. نامه سلیمانی بدون شک الوفاق را در موضع ضعیف‌تری قرار خواهد داد و دولت بحرین را تشویق خواهد کرد تا مساله الوفاق و شیعیان بحرین را امنیتی قلمداد کند.
دولت روحانی بیش از هرزمان دیگری به تاثیر منفی‌ دخالت سپاه در سیاست خارجی‌ کشور پی‌ برده است. اثرات منفی‌ دخالت سیاسی سپاهیان در سیاست منطقه‌ای کشور بیش از هر زمان دیگری روشن شده است. جواد ظریف در هفته‌های گذشته، حسین امیر عبداللهیان را از پست خود در وزارت خارجه برکنار کرده است. عبداللهیان که مسول سیاست‌های منطقه‌ای وزارت امور خارجه بود، رابطه نزدیکی‌ با قاسم سلیمانی داشت. عبداللهیان با سپاهیان و قاسم سلیمانی در طراحی سیاست‌های منطقه‌ای ایران همراهی و همکاری نزدیک داشته است. محمد جواد ظریف اکنون حسین جابری انصاری را به عنوان معاون جدید بخش عربی‌ و آفریقایی وزارت امور خارجه انتخاب کرده است. این تغییر می‌تواند شروعی برای تغییرات جدی در سیاست‌های منطقه‌ای دولت روحانی باشد. ایران هرگز نمی‌تواند منافع ملی‌ و امنیتی خودرا با دخالت سپاهیان در اقتصاد و سیاست کشور تضمین کند. سپاهیان نشان داده‌اند که فاقد تبحّر و تخصص در هر دو زمینه بوده و ابایی ندارند کشور را به خاطر منافع خود با تهدید‌های فراوان در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای روبرو کنند. سپاهیان نتنها در بخش سیاست خارجی‌ هزینه‌‌های فراوانی‌ بر کشور تحمیل کرده که در صحنه سیاست داخلی‌ از رشد دموکراسی‌ پیش‌گیری کرده است. تا زمانی که این نیرو در صحنه اقتصاد و سیاست کشور بماند، کشور ما نمی‌تواند بر مسایل و مشکلات ساختاری سیاست و اقتصادی فایق آید.      زیتون