دکتر فیروز نجومی
مردم ما، صدها سال است که برای هلاک شدن امام سوم، امام حسین، امام امامان، تنها امامی که در میدان نبرد جان باخته است به همراه 72 از اهل بیت و انصارش، از جمله طفلان مسلم، بدست لشگر یزید، چه زاریها، چه ضجه ها و چه مویه ها که سر نداده و چه خود زنیها که نکنند، چنانکه گویی دقایقی بیش نیست که از مقاتله امام حسین و همراهانش گذشته و بوی خونش که به تازگی بر زمین ریخته شده است، بمشام میرسد. دهم ماه محرم، روز عاشورا، روز عزای عمومی ست، روز سیاهی ست و سوکواری و براه انداختن نوحه خوانی و گریستن و زاری. هر سال و همه سال ها، بعضا، خود را با ابزار تیز و برنده زخمین و مجروح سازند،
چنان خشونت لشگریان یزید را با درد در میآمیزند که هرگز از خاطره زدوده نشود. در روز عاشورا استعداد ها بکار گرفته میشوند که خشونت و بیرحمی ایکه در صحرای کربلا بوقوع پیوسته است بنمایش گذارند و دل مردم را سخت بدرد آورند. واعظین و روضه خوانان در روز عاشورا، در ترسیم مقاتله حسین در صحرای کربلا بیش از 1400 سال بیش از این، گوی سبقت از یکدیگر میربایند. توصیف خشونت و بیرحمی لشگر یزید از زمانی که پیکر امام حسین را زخمین نمودند تا آن لحظه که سر او را از تن جدا ونزد یزید میفرستند، با آب وتاب و آه و ناله های بسیار بیان میگردد. روضه خوانان و خطبه گویان با وصف هر زخمی که بر جسم امام وارد میکنند، هق هق گریه ها بلند و بلند تر میگردند.
حال آیا
سزا نیست، این سوال را مطرح کنیم که چگونه است مردم ما صدها سال برای 72 نفر از
تبار بیگانه، بیگانه ای که اجداد ما را تار و مار ساخته و مجبور به پذیرش آئین
اسلام، یا بعبارت بهتری "کیش اهریمنی" نموده اند، بعزا نشینند و دست
ماتم بر سر خود فرو آورند، همانگونه که وصفش آمد، حال آنکه در برابر بزرگترین
جنایت هایی که در بیخ گوششان بوقوع پیوسته و میپیوندد، واکنشی از خود نشان نداده و
خاطره ای هم از آنها ندارند؟ از جنایت هایی سخن میگوییم که بیدرنگ پس از فروپاشی
رژیم شاهی آغاز گردید و در مرداد ماه 1367 با قتل عام، بیش از 4 هزار زندانیان
سیاسی باوج خود رسید، جنایاتی که بدست پیروان امام حسین، نه آنان که تیغ بر سر
کشند و سینه خود خونین سازند، بلکه آنان که مظهر اسلام اند، بدست امام خمینی و
پیروان وی، از فقها گرفته تا طلبه ها، آنانکه خود از معماران زبده اسطوره عاشورا
هستند، عاشورای پر درد و رنج، آنها که یزید بن معاویه، خلیفه مسلمین را تا ابد ،
برای بیرحمی و خشونتی که در انتقام ستانی بر امام حسین روا داشته است، مورد لعن و
نفرین قرار میدهند.
طبیعتا،
از آنان که توضیح و تعبیر، شرح و تفسیر
بیرحمی و خشونت، ظلم و ستمی که خلیفه مسلمین، یزیدبن معاویه نسبت به حسین و 72 تن
از همراهانش روا داشته است، بعنوان حرفه
خود برگزیده اند، از روضه خوان گرفته تا مجتهد و مرجع تقلید، انتظار میرود که وقتی
خود بقدرت میرسند، بی شرمیها و پلیدی های خلیفه یزید را تکرار نکنند، روا داری،
تعامل و صلح و دوستی را جایگزین بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی نمایند. اگر امام
حسین بجای یزید به قدرت میرسید، بارگاه "امامت " را برپا می ساخت و
همچون یزید بخشونت و انتقام ستانی، به کشتار
و خونریزی دست میزد، چه تفاوتی ست بین حکومت امام و یا "امامت" که
ماورایی، مقدس و از تبار رسالت است و حکومت خلیفه که زمینی ست و هیچ نجوید و
نخواهد مگر "تسلیم "و "اطاعت" و بقای نظام فرمانروایی و
فرمانبری، "خلافت؟"
براستی در چنین صورتی چگونه میتوانیم امام را از
خلیفه و حسین را از یزید تشخیص بدهیم. آیا در مرداد ماه 1367 زمانیکه امام
خمینی فرمان قتل عام زندانیان سیاسی را در
ادامه کشتاری که از سال 58 آغاز کرده بود، بر مسند امامت نشسته بود یا بر اریکه
خلافت؟ تاریخ کوتاه و خونین حکومت ولایت فقیه، ادامه امامت تا قیامت، پاسخ باین
سوال را ساده و نسبتا کوتاه ساخته است. چرا که امامت و خلافت دوشاخه هستند که از
یک درخت روئیده اند، درخت اسلام، دینی که در نهادش قدرت نهفته است. فرض که امام
حسین بر جایگاه یزید بن معاویه نشسته بود و امامت را بر قرار ساخته بود و یزید بر
جایگاه امام جلوس میکرد با تعداد معدودی در برابر امامت حسین قد بر میافراشت.
تاریخ کوتاه خونین و جنایت بار حکومت ولایت سند معتبری است بر این اداعا که امام
حسین بر مسند قدرت همان بر سر یزید میآورد که یزید نسبت باو روا داشته است. تردید
مدار که لشگریان امام حسین سر یزید و همراهانش را از تن جدا میکردد و نزد وی
میفرستادند.
اما،
مسئله این است که امام خمینی بلحاظ بیرحمی، خشونت و انتقام ستانی بر روی دست یزید
و همه خلفای جهان اسلام برخاسته است، و نشانداده است که ولایت به مثابه ادامه
امامت، بویی از روا داری، تعامل، صلح و مسالمت، همزیستی و همدردی نبرده است. امام
خمینی و جانشینش در دوران حکومت کوتاهشان صد ها عاشورا براه انداخته اند و خون
هزاران هزار حسین و همراهانشان را ریخته ند تا ولایت بقا یابد تا قیامت.
در مرداد 67، امام خمینی، فرمان قتل نه 72 تن
بلکه بیش از 4 هزار نفر از سرفرازترین فرزندان این کشور را صادر کرد. اگر لشگریان
یزید، امام حسین و همراهانش را در میدان جنگ به هلاکت رساندند، 4 هزار تنی که
بفرمان امام بقتل رسیدند، غل و زنجیر اسارت بدست داشتند نه شمشیر دفاع و مقاومت.
اگر یزید بامام حسین فرصت داد که دست بشمشیر برد و بکشد تا کشته شود، زندانیان
سیاسی را با دستها و چشمهای بسته، آنهم بدلیل سرپیچی از "بیعت " با
امام، یا امتناع از تسلیم و فرمانبرداری، بدار یا آویخته شدند، جرمی برخاسته از مقاومت در برابر
"ولایت." زندانیان سیاسی هرچه بودند، "منافق" یا
"مشرک،" "مجاهد" و
"مارکسیست،" هیچیک
"فرمانبر" نبودند و تسلیم قدرت نشده بودند، کنشی بسی بسیار شبیه به کنش
امام حسین. مسلم است که اگر امام حسین دست بیعت بطرف یزید دراز میکرد، هرگز مجبور
نبود که در خون خود بغلتد. زندانیان سیاسی نیز اگر بر زیر نامه پشیمانی و درخواست
عفو امضا مینهادند، جان از مهلکه بدر میبردند. اما، آنها مرگ را بر تسلیم و اطاعت
ترجیح دادند.
بعبارت دیگر امام خمینی دست خود را بخون نه یک
حسین بلکه 4 هزار حسینی آلوده ساخته است که در اسارت بسر میبردند، در زندانهای
ولایت و بر طبق موازین بین الملی مسئول حفظ جان آنها بود. این در حالی ست که برای
آنکه بتوانی بیش از 4 هزار انسان را بخاک و خون بکشانی باید 55 روز عاشورا براه
اندازی و در هریک از آن روزها 72 نفر را بقتل برسانی. یعنی که فاجعه مرداد 67 حد
اقل 72 مرتبه فجیعتر از عاشورای حسینی ست. مردم ما درد عاشورا را احساس میکنند
اما، درد قتل عام 4 هزار زندانی را هنوز احساس نمیکنند و هنوز مرداد 67 در خاطره
هاشان ماندگار نشده است. آنچه مردم باید بخاطر سپرده و در مد نظر داشته باشند آنست
که امام خمینی امامی که بجانشینی امامت به ولایت رسیده است، از یزید صدها مرتبه
خونخوارتر و بقول آیت الله منتظری، سفاکتر و فتاکتر است. خمینی اما، چنان رفتار
میکرد، چنانکه گویی اگرامام حسین بر یزید پیروز میشد، بهمان بیرحمی و خشونت به
انتقام ستانی از "منافقین" و "مشرکین " دست میزد.
اما، نقش
پیشتازان جامعه، احزاب و سازمانها و تشکلات سیاسی، بعضا،دانشگاهیان و روشنفکران در
فرو بردن آیت الله های حاکم در قعر خشونت و توجیه آن نباید نادیده گرفت. برای
کشتار گردانندگان رژیم شاهنشاهی از جمله افسران ارشد ارتش، مدیران و روسا و وزرا و
سرمایه داران بزرگ و وابسته از آیت الله ها و طلبه ها بی تابی میکردند و اشتیاق
بیشتری برای خونریزی از خود نشان میدادند. این بخش فعال جامعه از حکومت ولایت که
جلادی همچون طلبه خلخالی را مامور کشتار مخالفین کرده بود، درخواست داشتند که در
کشتار عوامل رژیم شاهی کوچکترین درنگی نکند. که محاکمه خیانتکاران بی معناست،
عدالت باید بسرعت اجرا گردد و بدینترتیب سازمانهای انقلابی چپ برهبری حزب توده و
همچنین مجاهدین، آیت الله های خونخوار را بخونخواری بیشتری تشویق نمودند. حمایت و
پشتیبانی اپوزیسیون از بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی حکومت ولایت فقیه را آقای ایرج مصداقی، پژوهشگر و فعال
سیاسی در مقاله اخیر خود "نگاهی گذرا
به ریشه های قتل عام زندانیان در سالهای 60 و 67" مستند ساخته و نشان میدهد
که ریشه قتل عام در زندانها را در اعدام هایی که در پشت بام محل سکونت امام خمینی
باجرا در میامد باید جستجو نمود (پژواک ایران).
حال اگر
بپذیریم که خواست خدا شناسان برهبری ولی فقیه و آیت الله ها و خدا ناشناسان،
برهبری حزب توده و سازمانهای انقلابی چپ و همچنین مجاهدین، خواست مردم را باز تاب
میدهند، باید بپذیریم که مردم ما چندان حساسیتی هم به جنایاتی که بر پشت بام مدرسه
علوی در آغاز انقلاب بوقوع میپیوست نشان نمیدادند. در آنزمان تصاویر جسد های
سوراخ، سوراخ شده معدومین، در حالیکه دهانها گشوده و چشمها از حدقه در آمده بود در
صفحه اول روزنامه ها بچاپ میرسید. این تصاویر هولناک بندرت انزجار کسی را بر
میانگیخت. کمتر کسی بود که بر آن خشونت ها و خونریزیها مهر تایید نکوبد. اما، بعدا
با کشتار توابین دچار یک شوک گردیدند. اگر هم احساس اعتراض بکسی دست میداد، دیگر
قدری دیر شده بود. چه هزینه اعتراض بسی بسیار گرانبار شده بود.
با این وجود
نباید تاثیر و نفوذ صدها سال روضه خوانی و اسطوره سازی و آمیختن عاشورا با درد و
رنج، در شکل بخشیدن به بینش مردم، نادیده گرفت.
جان و زندگی 72 تنی که در صحرای کربلا بهلاکت رسیدند، چندان بزرگ، پر جلال
و با عظمت گردیده است که اگر سر 720 هزار نفرهم با شمشیر اسلام بر زمین افکنده
شود، چندان تالمی و تاثری را در مردم بوجود نیاورد. اما، همین بس که از تشنگی
طفلان مسلم سخنی بزبان راند روضه خوان و خطبه گو. آنچه با اسطوره عاشورا بعنوان
یکی از ارکان امامت از یک نسل به نسل دیگر انتقال مییابد، داستان بیرحمی و خشونت و
انتقام ستانی ست که در وجود ما نهادین میگردد از طفولیت تا دوران بلوغ و جوانی.
یعنی که بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی نه تنها در آموزشهای مذهبی منع نشده است
بلکه رفتاری مقدس محسوب شود بویژه اگر در دفاع از وحدت و یگانگی الله صورت بگیرد.
آیت الله خمینی در تبعیت از اصل دین اسلام و آموزشهای قرآن فرمان قتل زندانیان
سیاسی را صادر نمود. بیرحمی و خشونتی که امام خمینی از خود بروز داد، در لابلای
آیات قرآن یافته بود. تا زمانیکه دین بر مسند قدرت قرار دارد، بیرحمی و خشونت و
انتقام ستانی نیز همچنان امری عادی و قابل توجیه بنظر میرسد و نه تنها در کشور ما
بلکه در جهان اسلام ادامه خواهد یافت و بجز تخریب و ویرانی و درپی آن چیزی بجز فقر
و محنت و عقب ماندگی نخواهد بود. حال چندان تفاوتی ندارد که امام بر تخت قدرت جلوس
نماید و یا خلیفه. تا کنون هیچ خلیفه ای فرمان قتل عام 4 هزار اسیر را یکجا صادر
نکرده است. چنین جنایتی تنها میتواند از ولایت که از تبار امامت و رسالت است،
برخیزد.
بیرحمی و
خشونت و انتقام ستانی با قتل عام در زندانها در 67 بهیچ وجه پایان نیافته و هنوز
ادامه دارد. روزی نیست که یک یا چند نفر با مراسم قرآن خوانی بدار مجازات آویخته
نشوند. تا آیت الله ها بر ما حکومت میکند نظام خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی
همچنان ادامه خواهد یافت.
فیروز
نجومی
Firoz
Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر