م . ف . سخن
عالَم سياست با عالَم علم فرق مى كند. انسان خوب غير سياسى با انسان خوب سياسى فرق مى كند. سياست، اسباب و لوازم خود را دارد كه فقدان آن ها موجب شكست شخصِ وارد شده به عرصه ى سياسى خواهد شد. خودِ سياست، بخش هاى متعددى دارد كه هر كدام اسباب خاص خود را طلب مى كند.
كسى كه در قسمت «سياست اقتصادى» فعال است، با آن كسى كه دست اندر كار «سياست نظامى» است هم از نظر معلومات و هم از نظر نوع برخورد با افراد پيرامونى تفاوت بايد داشته باشد.
شخصيت و كاراكتر فرد، نقش مهمى در عرصه ى سياسى بازى مى كند. اين شخصيت و كاراكتر، ربطى به ميزات تحصيلات و تخصص فرد ندارد. كدام عوامل، شخصيت و كاراكتر انسان را مى سازد، موضوع بحث ما نيست.
كاريزما و شخصيت كاريزماتيك داشتن، براى كسانى كه مى خواهند رهبرى جمع يا جامعه اى را بر عهده گيرند و سكان هدايت آن را در اختيار داشته باشند، يكى از واجبات است. كاريزما، با تشويق و ترغيب دوستان، و دعوت آن ها براى پذيرش مسووليت هدايت جامعه به دست نمى آيد. شخصى كه فاقد شخصيت كاريزماتيك است، حتى اگر بتواند براى مدتى نقش بازى كند، در نهايت، شخصيت واقعى خود را نشان خواهد داد.
انسان خوب و آرام بودن، انسان كم رو و سر به زير بودن، انسانى كه موقع صحبت، صدايش به گوش مخاطب نمى رسد، انسانى كه بهترين سخن اش نيز بر ذهن و احساس كسى اثر نمى گذارد، انسانى كه بالاترين مدارك تحصيلى را دارد و بالاترين مدارج علمى را گذرانده وقتى وجودش در هيچ جا احساس نمى شود و هيچ حسى را اعم از خوشايند يا ناخوشايند تحريك نمى كند، چنين انسانى به درد عالم سياست و مديريت كشور نمى خورَد.
وقتى سيد محمد خاتمى در تابستان ٧٦ به عنوان رييس جمهور انتخاب شد، حتى خودش رسيدن به اين جايگاه را باور نداشت. به دست آوردنِ ٢٠٠٠٠٠٠٠ راى، حتى براى خودِ او باور كردنى نبود. يك انسان مودب و مبادى آداب، يك انسان خارج ديده و داراى ديدِ نسبتا باز، يك انسان، كه با كتاب و كتابخانه هميشه سر و كار داشت، اين شخص به عنوان رييس جمهور اسلامى انتخاب شد. او به خاطر كاراكترى كه داشت، با خنده آمد و با گريه رفت. خنده هاى او در روزهاى اول كه تا ته گلويش را آشكار مى كرد، ناشى از شوكى بود كه به او دست داده بود؛ همان شوكى كه به مردم هم دست داده بود و انتظار معجزات محيرالعقولى از اين پيامبر جديد داشتند.
در اولين گفت و گوى خاتمى با روزنامه نگاران، او پاسخ هاى طولانى به سوالات مى داد و بعد كه خسته شد، گفت كه در اين زمينه هنوز تجربه ندارد و بايد از آقاى هاشمى رفسنجانى پاسخ دادن به خبرنگاران را ياد بگيرد!
خاتمى، بايد در كنار و مقابل كسى به نامِ خامنه اى مى ايستاد و فعاليت مى كرد. خامنه اى، در طول ١٩ سال فعاليت در ساختار اجرايى كشور، و برخورد مستقيم با بحران ها، نشان داد كه توانايى انطباق با كاراكترِ كاريزماتيكِ خمينى را دارد و مى تواند بسيارى از روش هاى سياسى او را در پيش بگيرد. زمانى كه او در مورد سلمان رشدى «حرفِ زيادى» زد و خمينى با عتاب و خطاب به او، بر موضوع شروط بخشش رشدى خط بطلان كشيد و اعدام او را تحت هر شرايطى واجب دانست، خامنه اى اين روش معمول در ميان سياستمداران كشورهاى استبدادى را آموخت كه با تصميمى كه گرفته شده و گرفتنِ اين تصميم دلايل خاصى داشته است، نبايد بازى كرد، و شُل و ميانه روانه اتوريته ى خود را به عنوان رهبر سياسى و دينى تخريب كرد.
خمينى نمونه ى خوبى ست براى نشان دادنِ شخصيت و كاراكتر يك سياستباز. كسى كه در سراسر عمر سياسى اش، دو جمله ى كامل و سالم بر زبان نياوَرْد، كسى كه فاقد بسيارى از دانش هاى عمومى روز بود، كسى كه سال ها، در محيط بسته ى نجف در محدوده ى خانه و حرم رفت و آمد كرده بود و از جهان بيرون از اين محيط، هيچ جا را نديده بود و با هيچ دانش جديد و سياستِ پيشرفته اى برخورد نداشت، چنين شخصى به شكلى حرفه اى سكان كشتى تازه به درياى سياست انداخته شده ى جمهورى اسلامى را در دست گرفت، و به نحوى عجيب آن را هدايت كرد و از توفان هاى اوليه گذراند.
خانه خمينى در نجف
او خصلت يك سياستمدار حرفه اى مستبد را در ذات خود داشت. او سخنان خود را و ديدگاه هاى خود را نسبت به خواست و توانايى خود و جامعه تغيير مى داد. هر گام كه به پيش مى گذاشت، آن را ابتدا محكم مى كرد بعد قدم بعد را بر مى داشت. او مى توانست خيلى راحت سخن امروز خود را با يك عذر خواهى و گفتن اين كه «من اشتباه كردم» صد و هشتاد درجه تغيير دهد و هيچ شرمندگى يى از بابت آن نداشته باشد. جنگى كه قرار بود تا رفع فتنه در عالم ادامه داشته باشد، به اشاره ى او، تمام شد و كسى هم كه حرف و حديثى در مخالفت با تصميم او در ذهن داشت، تحت تاثير نگاه نافذ و اخم هاى در هم كشيده اش زبان در دهان نگاه داشت.
يك رهبر سياسى بايد چنين كاراكترى داشته باشد. در كاراكتر سياسى و رفتارى خامنه اى و رفسنجانى نيز ويژگى هايى وجود دارد كه مخصوص به خودِ آن هاست كه جاى پرداختن به آن در اين وجيزه نيست.
اكنون، اصلاح طلبان حكومتى، و «اميد»واران رانده شده از حكومت، چون هيچ فرد قدرتمند و با جذبه اى در لشكر پراكنده شان ندارند، مى خواهند به ضرب و زور هم كه شده، يك نفر مثل دكتر محمدرضا عارف را به عنوان كسى كه رييس جمهور شود يا نماينده ى مجلس شود يا يك كار اجرايى و قانون گزارى انجام دهد روانه ميدان سياست كنند! او نيز در حالى كه دست ادب بر دستِ ديگر نهاده، به دستبوس آيت الله جوادى آملى برود و آيت الله نيز لقب «ديوث» سياسى به كسانى كه «راه نفوذ بيگانگان را در فضاى اقتصادى و يا سياسى به روى كشور مى گشايند» بدهد و آقاى عارف هم لابد از شدت شرمسارى رنگ به رنگ شود و در مقابل اين فحاشى صريح كه اشاره به اصلاح طلبان و دولت روحانى دارد، صم بكم بنشيند و به ادامه افاضاتِ حضرت آيت الله گوش فرا دهد.
كسانى كه مى خواهند عارف را جلو بيندازند، اگر نخواهيم تعارف كنيم، بايد بگوييم كه خودشان و جوانان علاقمند و اميدوار به اصلاح طلبان را مسخره كرده اند! در حكومتى كه حكومتِ «وُقَحا» است و «فقها» هم براى در راس ماندن، بيشتر «وقيح» بايد باشند تا «فقيه»، محمد رضا عارف بى دست و پا را به ميدان نبرد فرستادن، به مانند فرستادن يك فرد پنجاه كيلويى براى كشتى گرفتن در سنگين وزن است!
اصلاح طلبان، كه تمام فعاليت اجتماعى شان، منحصر شده است به چند ماه قبل از انتخابات مجلس و رياست جمهورى، و بعد از آن، و سياستمداران و نويسندگان و نظريه پردازان شان با پايان انتخابات به دنبال كار و زندگى خود مى روند و ارتباط خود را با جامعه تا انتخابات بعدى در حدّ مطالب روزنامه اى نگه مى دارند، اگر مى خواهند جمع به شدت كاسته شده ى هواداران شان را بيش از اين از هم نپاشند، بايد در ميان خود كسى را پيدا كنند كه بتواند جرات كند حداقل هاى آن ها را دست كم نزد مديران رده دو و سه ى كشور بدون لكنت، بر زبان بياورد! اگر چنين نشود، تراژدى اصلاح طلبان حكومتى، نه تنها با شكست رو به رو خواهد شد بلكه به شكل كمدى خاتمه پيدا خواهد كرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر